English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English Persian
mum ساکت بودن
mums ساکت بودن
to lie dormant ساکت بودن
Other Matches
sh ساکت
soundless ساکت
shush ساکت
serene ساکت
cut it out <idiom> ساکت شو
whist ساکت
lown ساکت
dormant ساکت
quieter ساکت تر
sockets ساکت
tacet ساکت
tace ساکت
acquiescent ساکت
at pause ساکت
tace ساکت باش
whist ساکت کردن
assuasive ساکت کننده
quietening ساکت کردن
keep still ساکت باش
whish ساکت باش
Quiet!silence! خاموش ( ساکت ) !
keep quiet <idiom> ساکت ماندن
imperturbable خونسرد ساکت
h! ساکت باش
stills خاموش ساکت
stillest خاموش ساکت
quietened ساکت کردن
stiller خاموش ساکت
mutely بطور ساکت
still خاموش ساکت
he stood still ساکت ایستاد
silent ساکت بیصدا
to put down ساکت کردن
conciliate ساکت کردن
Dry up! ساکت باش!
conciliating ساکت کردن
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
Shush! <idiom> ساکت باش!
input socket ساکت ورودی
Hush! <idiom> ساکت باش!
conciliated ساکت کردن
conciliates ساکت کردن
quietens ساکت کردن
Silence! <idiom> ساکت باش!
Be quiet!Hold your tongue! <idiom> ساکت باش!
Hush up! <idiom> ساکت باش!
Keep quiet! <idiom> ساکت باش!
silences ساکت کردن
shush ساکت کردن
hush ساکت ارام
lulls ساکت شدن
lulling ساکت شدن
quietest ساکت کردن
calming ساکت ساکن
dead spot منطقه ساکت
lulled ساکت شدن
lull ساکت شدن
calms ساکت ساکن
Keep your trap shut! ساکت باش !
calmest ساکت ساکن
quieten ساکت کردن
silencing ساکت کردن
tacet ساکت باش
silence ساکت کردن
calmer ساکت ساکن
silenced ساکت کردن
calmed ساکت ساکن
the sea was lulled دریا ساکت شد
pipe down ! <idiom> ساکت باش!
quiet ساکت کردن
talk down ساکت کردن
calm ساکت ساکن
to hush up ساکت نگاه داشتن
mome ادم ساکت وگیج
silencer فرونشاننده ساکت کننده
unsettled ساکت نشده فروننشسته
silencers فرونشاننده ساکت کننده
save one's breath <idiom> به صرفت است که ساکت باشی
appeases ساکت کردن تسکین دادن
Do you have anything quieter? آیا چیزی ساکت تر دارید؟
still ساکت کردن خاموش شدن
stiller ساکت کردن خاموش شدن
stillest ساکت کردن خاموش شدن
stills ساکت کردن خاموش شدن
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
appeasing ساکت کردن تسکین دادن
appeased ساکت کردن تسکین دادن
appease ساکت کردن تسکین دادن
stanch خاموش کردن ساکت شدن
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
pipe down راحت باش دادن ساکت شدن
to hold one's tongue ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
Be quiet, will you! ساکت باش! [صدایت خیلی بلند است]
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
include شامل بودن متضمن بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
slouching خمیده بودن اویخته بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
have مالک بودن ناگزیر بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
haze گرفته بودن مغموم بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
appertained مربوط بودن متعلق بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
agree متفق بودن همرای بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
calmer : ارام کردن ساکت کردن
calmest : ارام کردن ساکت کردن
calm : ارام کردن ساکت کردن
calmed : ارام کردن ساکت کردن
extinguish ساکت کردن ملغی کردن
extinguishing ساکت کردن ملغی کردن
muffle خاموش کردن ساکت کردن
muffles خاموش کردن ساکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com