English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (2 milliseconds)
English Persian
operational headquarters ستاد عملیاتی
Other Matches
combined staff ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
integrated staff ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
current operating allowance سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
general staff ستاد کل
headquarters ستاد
army staff ستاد نظامی
personal staff ستاد شخصی
joint staff ستاد مشترک
special staff ستاد تخصصی
staff officer افسر ستاد
supreme commander's staff ستاد کل ارتش
integrated staff ستاد توام
general staff ستاد عمومی
duty officer افسرمداومتکار ستاد
general staff ستاد ارتش
directing staff ستاد هادی
brigade headquarters ستاد تیپ
brigade staff ستاد تیپ
conducting staff ستاد هادی
combined staff ستاد مرکب
staffs قسمت ستاد
staffs 1- ستاد 2- کارکنان
Chiefs of Staff رئیس ستاد
staff 1- ستاد 2- کارکنان
staff قسمت ستاد
Chief of Staff رئیس ستاد
joint ستاد مشترک
staffed 1- ستاد 2- کارکنان
staffed قسمت ستاد
vice chief of staff دستیاررئیس ستاد
officer on duty افسرنگهبان ستاد
GHQ ستاد عمومی
staff پرسنل ستاد ستادی
army general staff ستاد عمومی ارتش
GHQ مخفف ستاد مرکزی
army staff ستاد نیروی زمینی
duty officer افسر نگهبان ستاد
assistant chief of staff معاون رئیس ستاد
staffs پرسنل ستاد ستادی
directing staff ستاد هدایت کننده
joint chief of staff رئیس ستاد مشترک
conducting staff ستاد هدایت کننده
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
staffed پرسنل ستاد ستادی
joint chief of staff رئیس ستاد ارتش
jcs رئیس ستاد مشترک
personal staff ستاد خصوصی فرمانده
jcs رئیس ستاد ارتش
supreme commander's staff ستاد عالی ارتش
planning staff ستاد طرح ریزی کننده
staffed چوب پرچم ستاد ارتش
staff چوب پرچم ستاد ارتش
staffs چوب پرچم ستاد ارتش
general staff college دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
combined communication board هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
staff مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staffs مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staffed مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
operation code کد عملیاتی
operational code کد عملیاتی
operating عملیاتی
operations code کد عملیاتی
operational عملیاتی
reconstitution site قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
operating speed سرعت عملیاتی
operationalism عملیاتی نگری
preoperational پیش عملیاتی
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operational route جاده عملیاتی
operations code رمز عملیاتی
staging area منطقه عملیاتی
operating ratio نسبت عملیاتی
operating ratio نرخ عملیاتی
operating profit سود عملیاتی
operating loss زیان عملیاتی
operating expenses مخارج عملیاتی
operating cost مخارج عملیاتی
operational route مسیر عملیاتی
operational readiness امادگی عملیاتی
operational problems مسائل عملیاتی
operational management مدیریت عملیاتی
operational environment محیط عملیاتی
operation research پژوهش عملیاتی
operational definition تعریف عملیاتی
operational costs هزینههای عملیاتی
operation overlay کالک عملیاتی
operation order دستور عملیاتی
operational reserve ذخیره عملیاتی
operating staff کارمندان عملیاتی
operating temperature دمای عملیاتی
operating weight وزن عملیاتی
operational reserve احتیاط عملیاتی
operational research تحقیق عملیاتی
operation map نقشه عملیاتی
operating cost هزینه عملیاتی
component operation عناصر عملیاتی
concept of operation تدبیر عملیاتی
cruising range برد عملیاتی
action parameters پارامترهای عملیاتی
incidents حادثه عملیاتی
flowchart شمای عملیاتی
incident حادثه عملیاتی
throughput توان عملیاتی
endurance برد عملیاتی
operating budget بودجه عملیاتی
mission load اماد عملیاتی
element عنصر عملیاتی
functional specification مشخصه عملیاتی
elements عنصر عملیاتی
operational performance category طبقه امادگی عملیاتی
operational performance category امادگی عملیاتی از طبقه
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
actions کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
scheme of command طرح عملیاتی یکان
operational weapon جنگ افزار عملیاتی
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
radius of action برد عملیاتی هواپیما
commander's concept تدبیر عملیاتی فرمانده
operational command فرماندهی از نظر عملیاتی
effective through put توان عملیاتی موثر
mission load بار مبنای عملیاتی
operational amplifier تقویت کننده عملیاتی
functional units of a computer واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
fleet operating base پایگاه عملیاتی ناوگان
game cycle دورههای عملیاتی بازی جنگ
chop تعویض کنترل عملیاتی یکانها
zeroed out غیر عملیاتی شدن یکان
not operationally ready غیر اماده ازنظر عملیاتی
chopped تعویض کنترل عملیاتی یکانها
base of operations پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
sop رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
present work عملیاتی که اکنون انجام شده است
change of operation control تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
sops رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
sequential عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
alternate escort operating base پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
routing عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
radiological operations عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
monadic مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
rated through put ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
target offset methode روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
process bound برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
fix 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
counter revolution عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
fixes 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
atomic 1-مربوط به یک اتم 2-عملیاتی که اگر در حین پردازش قط ع شود داده را به وضع اولیه خود بر می گرداند
simulation عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
unmodified instruction دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
simulations عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
finder عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
Perl برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
niladic مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
availability factor ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
parkerizing عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
staffing guide کتاب راهنمای پرسنل ستاد یاکتاب راهنمای انتخاب وتشکیل پرسنل ستادی
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
flight ration جیره عملیاتی درحین پرواز جیره هوایی
automonitor ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
function key کلید عملیاتی کلید تابعی
ripple through carry عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
multiprocessor عملیاتی که هر پردازنده در سیستم چند پردازنده با بخشی از یک یا چند پردازنده دیگر کار میکند
analysis staff ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com