English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
portion سرنوشت قسمت
portions سرنوشت قسمت
Other Matches
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
destinations سرنوشت
destination سرنوشت
lot سرنوشت
predestination سرنوشت
doom سرنوشت بد
the weird sisters سرنوشت
die سرنوشت
destinies سرنوشت
kismet سرنوشت
fates سرنوشت
destiny سرنوشت
fate سرنوشت
manifest destiny سرنوشت ملی
fatalism اعتقاد به سرنوشت
allotment سرنوشت تقدیر
common fate سرنوشت مشترک
parcae سه خدای سرنوشت
fatalist معتقد به سرنوشت
allotments سرنوشت تقدیر
fatalism سرنوشت باوری
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
to turn the scales سرنوشت ساختن [موقعیتی]
to be the clincher سرنوشت ساختن [موقعیتی]
run-offs مسابقه سرنوشت ساز
a fateful mistake اشتباهی سرنوشت ساز
run off مسابقه سرنوشت ساز
depth بازیگر سرنوشت ساز
depths بازیگر سرنوشت ساز
run-off مسابقه سرنوشت ساز
deciding امتیاز سرنوشت ساز
law of common fate قانون سرنوشت مشترک
ice امتیاز سرنوشت ساز
karma سرنوشت مراسم دینی
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
heart of stone <idiom> شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
his fate is sealed سرنوشت اوازقبل معلوم گردیده
take in stride <idiom> خودرا به باد سرنوشت دادن
seal one's fate سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
dole سرنوشت تقسیم پول یا غذا در فواصل معین
predestinate قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
throttling عبور قسمت به قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
destine مقدر کردن سرنوشت معین کردن
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
fate پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fates پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
skag قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skeg قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
pieces قسمت
section قسمت
percentages قسمت
piece قسمت
batches قسمت
snick قسمت
arm قسمت
installments قسمت
sections قسمت
batch قسمت
instalment قسمت
sects قسمت
sect قسمت
underfoot قسمت کف پا
dole قسمت
caboodle قسمت
divisions قسمت
segments قسمت
department قسمت
departments قسمت
division قسمت
Corp قسمت
in part در یک قسمت
in sections قسمت قسمت
ratio قسمت
internode قسمت
it fell to my lot to go قسمت
kismet قسمت
plank قسمت
instalments قسمت
head stall قسمت سر
feck قسمت
compartments قسمت
compartment قسمت
ratios قسمت
compartmental قسمت قسمت
data division قسمت
segment قسمت
agencies قسمت
party قسمت
portion قسمت
part قسمت
portions قسمت
unit قسمت
piecemeal قسمت به قسمت
partition قسمت
rashers قسمت
agency قسمت
rasher قسمت
grist قسمت
cross section of a gravity dam قسمت
cantos قسمت
canto قسمت
components قسمت
component قسمت
partitions قسمت
units قسمت
detachments قسمت
detachment قسمت
percentage قسمت
broadest قسمت پهن
broader قسمت پهن
broad قسمت پهن
divisional officer افسر قسمت
engineer division قسمت مهندسی
legs بخش قسمت
leg بخش قسمت
exosphere قسمت خارجی جو
detachment قسمت زیرامر
discarding قسمت وازده
initials اولین قسمت
initialling اولین قسمت
component عضو قسمت
proportion سهم قسمت
patrols قسمت گشتی
components عضو قسمت
share بهره قسمت
shared بهره قسمت
shares بهره قسمت
crypto service قسمت رمز
lot بهره قسمت
detail group قسمت بیگاری
detail part قسمت مفصل
division officer افسر قسمت
parcel قسمت گره
proportions سهم قسمت
initialled اولین قسمت
initialing اولین قسمت
seen قسمت سوم see
hilted قسمت عقبی
discards قسمت وازده
initial اولین قسمت
activities قسمت یکان
intercommand بین قسمت
band قسمت موزیک
bands قسمت موزیک
activity قسمت یکان
installation property اموال قسمت
hypoderm قسمت زیرجلد
installation property دارایی قسمت
headquarters detachment قسمت ارکان
forehand قسمت ممتاز
initialed اولین قسمت
midst قسمت وسط
intelligence service قسمت اطلاعات
discard قسمت وازده
hauling part قسمت کشنده
hauling part قسمت متحرک
discarded قسمت وازده
head piece قسمت بالا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com