English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
Other Matches
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
Congratrlation on your marriage . ازدواج شما بسیار مبارک باشد
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
lagan کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد
cry over spilt milk <idiom> شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to pair somebody off [up] with somebody کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
devil's advocates کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
devil's advocate کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
keep something at bay <idiom> [چیزی را دور نگاه داشتن]
similar to that مانندان
suchlike مانندان
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
pouch درجیب گذاردن
pouches درجیب گذاردن
pocket درجیب پنهان کردن
pockets درجیب پنهان کردن
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
pockets جیب دار درجیب گذاردن
pocket جیب دار درجیب گذاردن
noseing لبه گرد در پله و مانندان
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
prunt بته مینایی روی گلدان و مانندان
cessionary کسیکه چیزی باوواگذارشده باشد
sites محلی که پایه چیزی باشد
sited محلی که پایه چیزی باشد
site محلی که پایه چیزی باشد
thumbnail هر چیزی که باندازه ناخن باشد
thumbnails هر چیزی که باندازه ناخن باشد
contents محتوا یا آنچه دروی چیزی باشد
dag قسمت تیز هر چیزی که اویخته باشد
crutches هر عضویا چیزی که کمک ونگهدارچیزی باشد
raee show نمایش چیزی که در صندوق یا جعبه باشد
crutch هر عضویا چیزی که کمک ونگهدارچیزی باشد
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
fiefdoms هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdom هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
to feel like something احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
scrap heap policy رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
puff ball یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
marriages ازدواج پیمان ازدواج
marriage ازدواج پیمان ازدواج
ingrowth رشد ازدرون چیزی که درتوی چیزدیگری روییده یا فرورفته باشد
exception چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
hereditaments هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
exceptions چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
long shot <idiom> شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
CD quality چیزی که میتواند کیفیت ضبط مشابه با دیسک فشرده داشته باشد
apomict کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
to suggest it is appropriate to do so [matter] پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
commodities چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
off print چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
commodity چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
hybrid چیزی که از چندجزء ناجورساخته شده باشدکلمهای که اجزاء ان اززبانهای مختلف تشکیل شده باشد
implicit function معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
glanced نگاه نگاه مختصر
glance نگاه نگاه مختصر
glances نگاه نگاه مختصر
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
marriages ازدواج
matrimony ازدواج
spousal ازدواج
marriageable age ازدواج
marriage ازدواج
hymen ازدواج
hymens ازدواج
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
mesalliance ازدواج با زیردستان
joins ازدواج کردن
joined ازدواج کردن
marriage registry دفتر ازدواج
nullity of marriage بطلان ازدواج
misogamist بیزار از ازدواج
marriages of convenience ازدواج مصلحتی
mismatch ازدواج ناجور
match ازدواج زورازمایی
matches ازدواج زورازمایی
marriage of convenience ازدواج مصلحتی
married under a contract unlimited perio ازدواج کردن
single ازدواج نکرده
termination of marriage فسخ ازدواج
misogamy ازدواج ستیزی
gamophobia ازدواج هراسی
misogamy بیزاری از ازدواج
temporary marriage ازدواج موقت
intermarriage ازدواج با خویشاوندان
join ازدواج کردن
civil marriage ازدواج محضری
post nuptial بعد از ازدواج
wedded ازدواج کرده
matrimony ازدواج نکاح
wedded وابسته به ازدواج
matrimonial مربوط به ازدواج
registration of marriage ثبت ازدواج
wive ازدواج کردن
marriage line گواهینامه ازدواج
wedder ازدواج کننده
remarriage ازدواج مجدد
affiance پیمان ازدواج
premarital پیش از ازدواج
remarriages ازدواج مجدد
civil marriages ازدواج محضری
A marriage of convenience . ازدواج مصلحتی
pop the question <idiom> تقاضای ازدواج
soles ازدواج نکرده
marry ازدواج کردن
marries ازدواج کردن
tie the knot <idiom> ازدواج کردن
dissolution of marriage انحلال ازدواج
marriage bed قباله ازدواج
sole ازدواج نکرده
to take to wife ازدواج کردن با
exogamy ازدواج با افرادخارج از قبیله
endogamy رسم ازدواج قبیلهای
adultery بی دینی ازدواج غیرشرعی
bans اعلان ازدواج در کلیسا
nubile قابل ازدواج و همسری
celibacy بی شوهری امتناع از ازدواج
break up of the a proposed marriage به هم خوردن ازدواج احتمالی
banning اعلان ازدواج در کلیسا
marriage line عقدنامه سند ازدواج
common law marriage ازدواج غیر رسمی
matchmakers دلال یا دلاله ازدواج
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
matchmaker دلال یا دلاله ازدواج
ban اعلان ازدواج در کلیسا
newlywed تازه ازدواج کرده
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
levirate ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
annul a marriage عقد ازدواج را فسخ کردن
ask for a lady's hand تقاضای ازدواج با بانویی کردن
Nothing is further from my mind than marriage . اصلا" فکر ازدواج نیستم
medical fitness for marriage قابلیت صحی برای ازدواج
hetaerism ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
in law خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
physical capacity for marriage قابلیت صحی برای ازدواج
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
sororate رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
bastard eigne بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
To marry below ones station. با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
to get somebody paired off with somebody دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
She married for love ,not for money . بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
cohabits با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
intermarriage ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
morganatic ازدواج کننده باپست تراز خود
cohabiting با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to fix somebody up with somebody [American E] دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
Zel-i Sultan vase طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
whacked از پا افتاده
old hat از مد افتاده
ripest جا افتاده
ripe جا افتاده
flagging افتاده
low افتاده
old fashioned از مد افتاده
out of date از مد افتاده
riper جا افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
mellowed جا افتاده
mellow جا افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
meek افتاده
mellows جا افتاده
unassuming افتاده
modest افتاده
footworn از پا افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
elliptic افتاده
mellowing جا افتاده
crest fallen افتاده
downfallen افتاده
fallen افتاده
shack up with <idiom> هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
miscegenation ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
young people دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
polygeny پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
intermarried ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
to marry at a registry office در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
intermarries ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com