English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
English Persian
grounded neutral سیم میانی زمین
Search result with all words
middle منطقه میانی زمین
middles منطقه میانی زمین
center ice circle داره میانی زمین
center line خط میانی زمین
center stripe خط میانی زمین
midfield line خط میانی زمین
medice قسمت میانی زمین
Other Matches
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
mesal میانی
mediate میانی
mesail میانی
centrical میانی
innermost میانی
centric میانی
mesial میانی
center land خط میانی
midline خط میانی
middle deck پل میانی
medial میانی
mediating میانی
mediums میانی
medium میانی
mediated میانی
median میانی
inmost میانی
mesne میانی
mediates میانی
center back بک میانی
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
meddles میانی وسطی
intermediate zone ناحیه ی میانی
intermediate field میدان میانی
intermediate transmitter فرستنده میانی
intermediate terminal ترمینال میانی
meddled میانی وسطی
meddle میانی وسطی
intermediate points جهات میانی
intermediate anneal التهاب میانی
intermediate image تصویر میانی
intermediate fuse فیوز میانی
intermediate contact کنتاکت میانی
intermediate distribution frame مقسم میانی
intermediate frequency فرکانس میانی
tympanum گوش میانی
intermediate frequency tank circuit فرکانس میانی
tun dish throught پاتیل میانی
intermediate layer لایه میانی
intermediate link حلقه میانی
interconnection اتصال میانی
halfback بازیگرخط میانی
intermediate phase فاز میانی
i.f. فرکانس میانی
intermediate plate صفحه میانی
interphase فاز میانی
interband باند میانی
intermediate oscillation نوسان میانی
intermediate office مرکز میانی
buffer حافظه میانی
halfback بازیگر میانی
mid میانی وسطی
ridge rope سیم میانی
intermediate band باند میانی
center circle دایره میانی
middle ear گوش میانی
mid flap فلپ میانی
center section بال میانی
center wing بال میانی
mesencephalon مغز میانی
middle fraction جزء میانی
middle fraction پاره میانی
middle insomnia بیخوابی میانی
mid- میانی وسطی
hogging تنش میانی
median سکوی میانی
midpoint نقطه میانی
midpoints نقطه میانی
neutral wire سیم میانی
neutral conductor سیم میانی
midsection قطعه میانی
middle part قسمت میانی
central reserve سکوی میانی
central strip نوار میانی
intermediate طبقه میانی
intermediate عضو میانی
lower boom بوم میانی
lower boom تیرک میانی
middle layer قشر میانی
middle میانی وسطی
middles میانی وسطی
drop keel تیغه میانی
cut splice پیوند میانی
median income درامد میانی
dorsomedial پشتی- میانی
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
middle lintel in window وادار میانی پنجره
intermediate frequency sensitivity حساسیت فرکانس میانی
intermediate frequency stage طبقه ی فرکانس میانی
medium frequency motor موتور با فرکانس میانی
intermediate temperature درجه حرارت میانی
intermediate frequency transformer مبدل فرکانس میانی
steering wheel hub قسمت میانی غربالک
centered نقط ه میانی چیزی
third ventricle بطن میانی مغز
centred نقط ه میانی چیزی
intermediate transformer مبدل یا ترانسفورماتور میانی
intermediate roll stand مقام نورد میانی
media پوشش میانی سرخرگ
midpoint rule قاعده نقطه میانی
centers نقط ه میانی چیزی
centre نقط ه میانی چیزی
intermediate frequency section مقطع فرکانس میانی
intermediate frequency breakdown شکست فرکانس میانی
interceded پادر میانی کردن
intercedes پادر میانی کردن
interceding پادر میانی کردن
deep نقطه میانی سر پیچ
center نقط ه میانی چیزی
flankerback بازیگر میانی جناح
loom قسمت میانی پارو
center back بازیگر میانی خط عقب
looming قسمت میانی پارو
looms قسمت میانی پارو
central concrete membrane پرده میانی بتنی
medial layer لایه میانی [پزشکی]
cif فرمت میانی معروف
dermis غشاء میانی پوست
intercede پادر میانی کردن
half length illusion خطای ادراکی میانی
loomed قسمت میانی پارو
intermediate frequency amplification تقویت فرکانس میانی
intermediate aperiodic circuit مدار میانی اپریودیک
vermis قطعه میانی مخچه
intermediate repeater تقویت کننده میانی
intermediate amplifier تقویت کننده میانی
interjacent میانی در میان افتاده
interband telegraphy تلگراف باند میانی
Somewhere in the darkness جایی در میانی تاریکی
amidship قسمت میانی قایق
rail الت میانی در و پنجره
deepest نقطه میانی سر پیچ
dorsomedial thalamus تالاموس پشتی- میانی
insulated intermediate layer لایه میانی عایق
deeper نقطه میانی سر پیچ
bilge board تخته میانی قایق
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
redstone موشک زمین به زمین رداستون
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
intermediate frequency band filter صافی باند فرکانس میانی
big man بازیگر میانی بیس بال
middle ear inflammation [MEI] عفونت گوش میانی [پزشکی]
inflammation of the middle ear عفونت گوش میانی [پزشکی]
thalamic ماده خاکستری مغز میانی
image camera tube لامپ تصویر میانی دوربین
midgut قسمت میانی مجرای هاضمه
mesoblast لایه جرثومه میانی جنین
proxinal نزدیک به تنه یا خط میانی بدن
seats قسمت میانی زین اسب
seated قسمت میانی زین اسب
seat قسمت میانی زین اسب
interband recombination ترکیب مجدد باند میانی
midpoints نقطه میانی یا نزدیک مرکز
midpoint نقطه میانی یا نزدیک مرکز
intermediate frequency amplifier تقویت کننده فرکانس میانی
infection of the middle ear عفونت گوش میانی [پزشکی]
mesocarp قشر میانی غلاف میوه
king-pendant [تیر عمودی در خرپای میانی]
otitis media [OM] عفونت گوش میانی [پزشکی]
drawman مرد میانی برای رویارویی
little john موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
Midwestern وابسته به ایالتهای میانی ایالت متحده
thalamus تالاموس ماده خاکستری مغز میانی
set back مهاجمی که پشت سر مدافع میانی است
center ice spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
atrium اطاق میانی خانههای روم قدیم
trombone شیپور دارای قسمت میانی متحرک
center face off spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com