English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (7 milliseconds)
English Persian
meet شایسته
meets شایسته
fit شایسته
fits شایسته
fittest شایسته
worthier شایسته
worthiest شایسته
worthy شایسته
competent شایسته
seemly شایسته
qualified شایسته
pertinent شایسته
apropos شایسته
qua شایسته
good شایسته
proper شایسته
meritorious شایسته
accurate [correct] <adj.> شایسته
correct <adj.> شایسته
exact <adj.> شایسته
proper <adj.> شایسته
real <adj.> شایسته
true <adj.> شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> شایسته
convenient <adj.> شایسته
functional <adj.> شایسته
practicable <adj.> شایسته
practical <adj.> شایسته
purpose-built <adj.> شایسته
purposeful <adj.> شایسته
purposive <adj.> شایسته
suitable <adj.> شایسته
useful <adj.> شایسته
utilitarian [useful] <adj.> شایسته
Other Matches
inept نا شایسته
beseem شایسته بودن
ogr شایسته غول
christianlike شایسته مسیحیت
meritorious شایسته ترین
by fits and starts شایسته لایق
meetly بطور شایسته
devisable شایسته اندیشه
meet for a man شایسته است که
in due form بطرز شایسته
fitly بطور شایسته
derisible شایسته ریشخند
devisable شایسته تامل
ought not شایسته نیست
proper dress جامه شایسته
correctly <adv.> بطور شایسته
duly <adv.> بطور شایسته
properly <adv.> بطور شایسته
rightfully <adv.> بطور شایسته
rightly <adv.> بطور شایسته
justly <adv.> بطور شایسته
to be proper for شایسته بودن
worthful شایسته مستحق
worshipful شایسته احترام
winnable شایسته پیروزی
the ticket کار شایسته
quoteworthy شایسته ذکر
aright <adv.> بطور شایسته
adequate شایسته بودن
properly بطور شایسته
courtly شایسته دربار
courtliest شایسته دربار
fits لایق شایسته
conditioning شایسته سازی
apt مناسب شایسته
fit لایق شایسته
fittest لایق شایسته
pensionable شایسته بازنشستگی
eligible شایسته انتخاب
discreditable شایسته بی اعتباری
intrinsic مرتب شایسته
becoming شایسته درخور
suitable شایسته فراخور
companionable شایسته رفاقت
behove شایسته بودن
befitting درخور شایسته
as it deserves بطور شایسته
behoove شایسته بودن
courtlier شایسته دربار
humance انسانی شایسته بشریت
oughtn't نبایستی شایسته نیست
servile شایسته نوکران چاپلوس
competent شایسته دارای سر رشته
workmanly شایسته کارگر خوب
ineligible نا شایسته برای انتخاب
worthily بطور شایسته و در خور
worthy to become a king شایسته شاه شدن
workmanlike شایسته کارگر خوب
qualified for work شایسته یاقابل کارکردن
righting شایسته خوب ذیحق
it does not befit me to شایسته من نیست که مرانشاید که
best شایسته ترین پیشترین
gentlemanlike شایسته مرد نجیب
nameable شایسته نام بردن
fit to work شایسته یاقابل کارکردن
righted شایسته خوب ذیحق
sufficient شایسته صلاحیت دار
right شایسته خوب ذیحق
suitably بطور مناسب یا شایسته
condition شرط نمودن شایسته کردن
quotable شایسته نقل قول کردن
merit شایسته بودن استحقاق داشتن
hellishness خویی که شایسته دوزخ باشد
merits شایسته بودن استحقاق داشتن
to put out of court شایسته مطرح کردن ندانستن
merited شایسته بودن استحقاق داشتن
give someone their due <idiom> دادن اعتبار به شخص شایسته
meriting شایسته بودن استحقاق داشتن
gentlewomanlike شایسته بانوان نجیب ومحترم
he is unworthy of his position شایسته مقام خود نیست
palmary شایسته ستایش و تقدیر برجسته
affimable شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualifies سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualify سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
it was beneath my notice شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
constructive school credit بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
head-hunting <idiom> جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
academically چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
able پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
abler پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mentions امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mention امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
conditioning اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
nobleman شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
noblemen شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
christly شایسته مسیح مربوط به مسیح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com