Dictiornary-Farsi | شرایط پایانی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
final cinditions	شرایط پایانی


Other Matches

dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
second best theory	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
termial	پایانی
terminal	پایانی
illimitableness	بی پایانی
immeusurableness	بی پایانی
consummatory	پایانی
illimitability	بی پایانی
terminals	پایانی
finals	پایانی
final	پایانی
immeasurability	بی پایانی
termination	پایانی
immeasurableness	بی پایانی
terminals	پایانه پایانی
semifinal	نیم پایانی
semi-final	نیم پایانی
consummatory response	پاسخ پایانی
termial depression	افسردگی پایانی
terminal stimulus	محرک پایانی
terminal error	خطای پایانی
terminal insomnia	بیخوابی پایانی
terminal organ	اندام پایانی
terminal reinforcement	تقویت پایانی
terminal symbol	نماد پایانی
terminal symbol	علامت پایانی
terminal unit	واحد پایانی
termination phase	مرحله پایانی
termination stage	مرحله پایانی
consummatory stimulus	محرک پایانی
reliability index	نمایه پایانی
terminal threshold	استانه پایانی
afterword	سخن پایانی
end pleasure	لذت پایانی
a never-ending job	کار بی پایانی
end link	حلقه پایانی
end point	نقطه پایانی
end spurt	جهش پایانی
game point	امتیاز پایانی
nonterminal	غیر پایانی
terminal	پایانه پایانی
end action	عمل پایانی
final state	حالت پایانی
final boiling point	نقطه جوش پایانی
semi-final	مسابقات نیم پایانی
nonterminal symbol	نماد غیر پایانی
krause's end bulbs	پیازهای پایانی کراوس
home stretch	گام های پایانی
twentyfive yard line	خط 52 یاردی موازی خط پایانی
tsr	برنامه مقیم پایانی ایستا
back room	محوطه بین خط پایانی ودیوار
no-man's land	منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
terminal and stay resident program	برنامه مقیم پایانی ایستا
playoff	مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
playoffs	مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
float	ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated	ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floats	ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
go baseline	حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
re entry vehicle	نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
conditions	شرایط
term	شرایط
terming	شرایط
terms	شرایط
termed	شرایط
the conditions	شرایط ان
light conditions	شرایط نور
normal temperature and pressure	شرایط استاندارد
final cinditions	شرایط فینال
necessary conditions	شرایط لازم
given conditions	شرایط معینه
given conditions	شرایط معلوم
initial condition	شرایط اولیه
implied terms	شرایط تلویحی
mutual terms	شرایط متقابل
implied terms	شرایط ضمنی
marginal conditions	شرایط نهائی
makings	شرایط لازم
qulifications	واجد شرایط
liner terms	شرایط خط کشتیرانی
normal temperature and pressure	شرایط متعارفی
standard temperature and pressure	شرایط استاندارد
ball game	شرایط وضعیت
ball games	شرایط وضعیت
Russian roulette <idiom>	شرایط پرخطر
tight spot <idiom>	شرایط سخت
no bed of roses <idiom>	شرایط سختوبد
usual conditions	شرایط معمول
suitable conditions	شرایط مناسب
conditions of use	شرایط کاربرد
competition conditions	شرایط رقابت
competitive conditions	شرایط رقابت
working conditions	شرایط کار
terms of trade	شرایط مبادله
terms of trade	شرایط معامله
standard temperature and pressure	شرایط متعارفی
payment terms	شرایط پرداخت
present conditions	شرایط فعلی
qalified	واجد شرایط
second order conditions	شرایط ثانوی
settlement terms	شرایط پرداخت
settlement terms	شرایط تسویه
shipping terms	شرایط حمل
terms of shipment	شرایط حمل
spring conditions	شرایط بهاری
stability conditions	شرایط ثبات
standard condition	شرایط استاندارد
standard conditions	شرایط متعارفی
sufficient conditions	شرایط کافی
tropical condition	شرایط گرمسیری
terms and conditions	ضوابط و شرایط
terms of payment	شرایط پرداخت
conditions of (the) competition	شرایط رقابت
qualification	وضعیت شرایط
condition of readiness	شرایط امادگی
conditions of contract	شرایط قرارداد
conditions of purchase	شرایط خرید
qualification	واجد شرایط
conference terms	شرایط کنفرانس
average conditions	شرایط عادی
disadvantage	شرایط نامساعد
ambient conditions	شرایط محیطی
disadvantages	شرایط نامساعد
qualifications	شرایط لازم
requirements	شرایط لازم
plateaux	شرایط پایا
plateaus	شرایط پایا
plateau	شرایط پایا
boundary conditions	شرایط حدی
boundary conditions	شرایط مرزی
adverse factors	شرایط نامساعد
actude conditions	شرایط شدید
qualify	واجد شرایط
emergency conditions	شرایط اضطراری
qualifies	واجد شرایط
qualified	واجد شرایط
equilibrium conditions	شرایط تعادل
existing circumstances	شرایط موجود
admission requirements	شرایط پذیرش
bona fide	واجد شرایط
average conditions	شرایط متوسط
credit terms	شرایط اعتبار
requirements of the credit	شرایط اعتبار
actude conditions	شرایط حاد
delivery terms	شرایط تحویل
fair play	شرایط برابر
eligible	واجد شرایط
dis qualified	فاقد شرایط
conditions	شرایط اوضاع
ballistic conditions	شرایط بالیستیکی
melodrama	نمایش توام با موسیقی واوازکه پایانی خوش داشته باشد عشق خوش فرجام
melodramas	نمایش توام با موسیقی واوازکه پایانی خوش داشته باشد عشق خوش فرجام
gridding	محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
volcanism	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
quantified	واجد شرایط شدن
quantifies	واجد شرایط شدن
quantify	واجد شرایط شدن
quantifying	واجد شرایط شدن
qualify for	واجد شرایط بودن
to impose conditions	با شرایط سنگین بارکردن
tenders conditions	شرایط عمومی مناقصه
support conditions	شرایط تکیه گاهی
bend	شرایط خمیدگی زانویی
unqualified	فاقد شرایط لازم
feudatory	تابع شرایط تیول
meet	مطابق شرایط بودن
qualified	واجد شرایط لازمه
terms and conditions of the credit	ضوابط و شرایط اعتبار
eligible	واجد شرایط مطلوب
conditions	مقررات و شرایط اسبدوانی
meets	مطابق شرایط بودن
ineligible	فاقد شرایط لازم
machining requirments	شرایط براده برداری
second order conditions	شرایط مرتبه دوم
conditions of sale	شرایط اساسی معامله
qualified	دارای شرایط لازم
investigation of foundation conditions	تحقیق شرایط شالوده
qualificatory	واجد شرایط کننده
entry group	گروه واجد شرایط
it does not s. the condition	واجدان شرایط نیست
make a difference <idiom>	شرایط را عوض کردن
provisions of a contract	شرایط قرار داد
turn the tables <idiom>	عوض کردن شرایط
ineligibility	فقدان شرایط لازم
through the mill <idiom>	تجربه شرایط مشکل
tight squeeze <idiom>	شرایط سخت تجاری
circumstance	شرایط محیط اهمیت
possessing the necessary qualifications	واجد شرایط لازم
other things being equal	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
restructure	شرایط وام را عوض کردن
restructured	شرایط وام را عوض کردن
restructures	شرایط وام را عوض کردن
loan conversion	تجدید نظر در شرایط وام
get in the swing of things <idiom>	به شرایط جدید عادت کردن
debt rescheduling	تجدید نظر در شرایط وام
However difficult the circumstances [are] , ...	هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
come into one's own <idiom>	به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
Are you prepared to accept my conditions?	حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
size up <idiom>	بسته به شرایط ،برانداز کردن