English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
neat شسته و رفته مرتب
neater شسته و رفته مرتب
neatest شسته و رفته مرتب
Other Matches
neatest شسته و رفته
neater شسته و رفته
neat شسته و رفته
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindles رفته رفته کوچک شدن
dwindling رفته رفته کوچک شدن
to peter out رفته رفته کوچک شدن
dwindle رفته رفته کوچک شدن
dwindled رفته رفته کوچک شدن
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
exchanging روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
merge sorting algorithm الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
exchanged روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchange روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
crushed gravel شن شسته
waterworn اب شسته
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
tubs شسته شدن
cut-and-dried شسته وروفته
cut and dry شسته وروفته
cut and dried شسته وروفته
laundering شسته شدن
tub شسته شدن
ballast مصالح شسته
unwashed شسته نشده
laundered شسته شدن
launder شسته شدن
launders شسته شدن
ecru رنگ کتان شسته نشده
waterworn شسته شده و صیقلی در اثراب
eluvial horizon طبقه خاک شسته شده
acid leach کانی شسته شده با اسید
rainwash شسته شده بوسیله باران
It is a neat tidy job. کار شسته ورفته ای است
filing 1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
I want these clothes washed. من میخواهم این لباس ها شسته شود.
dish wash ابی که دران فرف شسته باشند
dish water ابی که دران فرف شسته باشند
sorted الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
to spin laundry in the washing machine لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
greasy wool پشم چرب [پشمی که هنوز شسته نشده و آماده ریسندگی نیست.]
airing cupboard قفسه یا کمدی که لباسهای شسته شده را برای خشک شدن در آن قرار میدهند
format روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
formats روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
lanolin لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
washed-out از کارافتاده شسته شده و ساییده شده
washed out از کارافتاده شسته شده و ساییده شده
by inches رفته رفته
by degrees <adv.> رفته رفته
bit by bit <adv.> رفته رفته
gradually <adv.> رفته رفته
in process of time رفته رفته
dislocated در رفته
gradually رفته رفته
short tempered از جا در رفته
departed رفته
frenetical از جا در رفته
inchmeal رفته رفته
thrawart در رفته
weatherbeaten رنگ و رو رفته
in the a روی هم رفته
iam bored حوصله ام سر رفته
i have been to paris پاریس رفته ام
frenzied ازجا در رفته
smudgiest رنگ و رو رفته
away غایب رفته
unbridle مهاردر رفته
in the lump روی هم رفته
pallid رنگ رفته
he knew that i had gone او میدانست که من رفته ام
madding از کوره در رفته
retreating forehead پیشانی تو رفته
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
emaciated گوشت رفته
frantic ازکوره در رفته
consumptive تحلیل رفته
consumptives تحلیل رفته
extinct ازبین رفته
overalls رویهم رفته
by and large <idiom> روی هم رفته
overall رویهم رفته
exhausted تحلیل رفته
truncated soil خاک رو رفته
on a par روی هم رفته
smudgier رنگ و رو رفته
day a day روی هم رفته
altogether روی هم رفته
pulled تحلیل رفته
gone <adj.> از دست رفته
all in all روی هم رفته
all told روی هم رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
first and last روی هم رفته
averagly روی هم رفته
I'm glad he's gone. خوشحالم که او رفته.
averaging روی هم رفته
averages روی هم رفته
average روی هم رفته
deep-set فرو رفته
chafed پوست رفته
overseen غلط رفته
jitters از کوره در رفته
averaged روی هم رفته
windswept بر باد رفته
smudgy رنگ و رو رفته
installed <adj.> <past-p.> بکار رفته
averaged روی هم رفته
sunken فرو رفته
off shade رنگ رفته
defunct ازبین رفته
red-hot ازجادر رفته
on average [on av.] روی هم رفته
cavetto [پخی تو رفته]
revendication استردادزمین ازدست رفته
saddle nose بینی فرو رفته
you are mistaken خطا رفته اید
Vanished(shattered, dashed) hopes. امیدها ی بر باد رفته
tacky رنگ ورو رفته
we cannot undo the past اب رفته بجوی برنمیگردد
what is done cannot be undone اب رفته بجوی برنمیگردد
I feel pins and needles in my foot. پایم خواب رفته
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
sunken eyes چشمان فرو رفته
retreating chin چانه عقب رفته
pale رنگ رفته بی نور
washed up بکلی تحلیل رفته
immersed in debt فرو رفته در فرض
lost از دست رفته ضایع
he must have gone باید رفته باشد
he is off to the war رفته است به جنگ
furibund اشفته ازجادر رفته
forged side سطح فرو رفته
powers توان از دست رفته
powering توان از دست رفته
powered توان از دست رفته
power توان از دست رفته
ha-ha دیوار فرو رفته
paler رنگ رفته بی نور
advanced pawn پیاده پیش رفته
As limp as a rag. شل واز حال رفته
lorn از دست رفته بربادرفته
He is on leave of absence . مرخصی رفته است
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
income forgone درامداز دست رفته
palest رنگ رفته بی نور
lost chain زنجیره از دست رفته
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
wear off فرسوده و از بین رفته شدن
sold فروخته شده بفروش رفته
the cork went off with apop چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
lost از دست رفته تلف شده
ingesta موادی که داخل بدن رفته
up to the ears غرق سرا پا فرو رفته
I have something in my eye. چیزی توی چشمم رفته.
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
intake جای ابگیری نیروی بکار رفته
to join the majority رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
She wI'll be a loser if she refuses. اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
intakes جای ابگیری نیروی بکار رفته
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
sell-out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
applied برای هدف معین بکار رفته کاربسته
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
mattoid کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
Vxtreme قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
drags مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
quasi بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
dragged مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com