Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
viva voce
شفاها امتحان شفاهی
Other Matches
vivas voce
امتحان شفاهی
by word of mounth
شفاها
by parol
شفاها
viva voce
شفاها"
verbally
شفاها"
orally
شفاها"
vivas voce
زبانی شفاها`
verbal
شفاهی
orals
شفاهی
oral
شفاهی
parol
شفاهی
nuncupative
شفاهی
viva voce
شفاهی
nuncupatory
شفاهی
by word of mouth
شفاهی
vivas voce
شفاهی
viva voting
رای شفاهی
vocabular
زبانی شفاهی
oral test
ازمون شفاهی
interpreter
مترجم شفاهی
oral evidence
شهادت شفاهی
oral evidence
دلیل شفاهی
parol arrest
جلب شفاهی
parol arrest
توقیف شفاهی
parol evidence
شهادت شفاهی
parol promise
قرارداد شفاهی
simple contract
قرارداد شفاهی
verbalization
بیان شفاهی
viva voting
گزارش شفاهی
viva report
گزارش شفاهی
nuncupative will
وصیت شفاهی
unwritten
غیرکتبی شفاهی
verbal agreement
موافقت شفاهی
gentlemen's agreement
قرارداد شفاهی
interlocutory decree
حکم شفاهی
voicing
شفاهی صوتی
nonverbal
غیر شفاهی
interpreters
مترجم شفاهی
voice
شفاهی صوتی
voices
شفاهی صوتی
unwritten
بطور شفاهی
catechesis
تعالیم مذهبی شفاهی
reply
جواب شفاهی دفاعیه
word of mouth
صدای کلمه شفاهی
replying
جواب شفاهی دفاعیه
replies
جواب شفاهی دفاعیه
replied
جواب شفاهی دفاعیه
oral information
اطلاعات گفتاری
[شفاهی]
verbalizing
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalized
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalises
بصورت شفاهی بیان کردن
cabbalah
حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
verbalised
بصورت شفاهی بیان کردن
cabala
حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
cabbala
حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
simple content debt
دین ناشی از قرارداد شفاهی
oral trade test
ازمون شفاهی از اطلاعات عمومی افراد
talk out
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to provide interpretation
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
barrister
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barristers
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
slander
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slanders
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandered
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandering
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
tests
امتحان
checking
امتحان
examinations
امتحان
inspection
امتحان
trial
امتحان
assay
امتحان
trials
امتحان
test
امتحان
trials
امتحان ها
tests
امتحان ها
trial
امتحان
test
امتحان
tested
امتحان
quiz
[American]
امتحان
examination
امتحان
examinations
امتحان ها
examination
امتحان
assays
امتحان
tries
امتحان
try
امتحان
tentatively
من باب امتحان
checks
امتحان
checked
امتحان
quiz
امتحان
check
امتحان
quizzes
امتحان
qualifying examination
امتحان صلاحیت
to make a trial of
امتحان کردن
to bring to the proof
امتحان کردن
to give an examination
امتحان کردن
to take an examination
امتحان دادن
tripos
امتحان حساب
unsight
امتحان نکرده
To flunk a course . To fail an exam.
در امتحان رد شدن
essay examination
امتحان انشایی
put to test
امتحان کردن
proctor
نافر امتحان
examinable
قابل امتحان
unaudited
<adj.>
امتحان نشده
examinee
امتحان شونده
unchecked
<adj.>
امتحان نشده
unevaluated
<adj.>
امتحان نشده
untested
<adj.>
امتحان نشده
unexamined
<adj.>
امتحان نشده
probational
ازمایش امتحان
pretest
امتحان مقدماتی
examination anxiety
اضطراب امتحان
test anxiety
اضطراب امتحان
examinee
امتحان دهنده
uninspected
<adj.>
امتحان نشده
temptation
ازمایش امتحان
trial
ازمایش امتحان
assay
امتحان عیارگری
unverified
<adj.>
امتحان نشده
assays
امتحان عیارگری
examiner
امتحان کننده
examiners
امتحان کننده
experiment
امتحان عمل
trials
امتحان کردن
experimented
امتحان عمل
experimenting
امتحان عمل
experiments
امتحان عمل
tries
امتحان کردن
try
امتحان کردن
examine
امتحان کردن
examined
امتحان کردن
probation
ازمایش امتحان
trial
امتحان کردن
trials
ازمایش امتحان
test
امتحان کردن
test
امتحان محک
tested
امتحان کردن
tested
امتحان محک
tests
امتحان کردن
tests
امتحان محک
bar examination
امتحان وکالت
examinations
امتحان ازمایش
temptations
ازمایش امتحان
preliminary
امتحان مقدماتی
preliminaries
امتحان مقدماتی
examining
امتحان کردن
examines
امتحان کردن
examination
امتحان ازمایش
crucibles
امتحان سخت
crucible
امتحان سخت
tests
ازمایش کردن امتحان
I'd like to try ...
من میخواهم ... را امتحان کنم.
hold water
از امتحان درست درامدن
test
ازمایش کردن امتحان
check
امتحان کردن بازرسی
checked
امتحان کردن بازرسی
checks
امتحان کردن بازرسی
try on
<idiom>
امتحان کردن لباس
reexamine
دوباره امتحان کردن
tested
ازمایش کردن امتحان
midyear
امتحان نیمه سال
to do a test
امتحان کتبی نوشتن
invigilating
در امتحان نظارت کردن
to write an exam
امتحان کتبی نوشتن
testable
امتحان پذیر ازمایشی
invigilates
در امتحان نظارت کردن
to buy on trial
بشرط امتحان خریدن
to give an examination
صورت امتحان دادن
try (something) out
<idiom>
امتحان کردن(چیزی)
check lock
ساعت امتحان کننده
invigilate
در امتحان نظارت کردن
invigilated
در امتحان نظارت کردن
to check out something
چیزی را بررسی یا امتحان کردن
pretest
امتحان مقدماتی بعمل اوردن
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to get a pass in physics
در امتحان فیزیک قبول شدن
acid test
وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
gre
امتحان ورودی بعد از لیسانس
graduate record examination
امتحان ورودی بعد ازلیسانس
To pass the exam on the first try.
یک ضرب در امتحان قبول شدن
matriculation
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
To purchase on approval .
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
palpate
لمس کردن امتحان نمودن
to put to proof
امتحان کردن محک زدن
verbal note
شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
The exam was too easy for words .
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
How many students passed the exam?
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
test paper
کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
shibboleths
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
placement
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
urinoscopy
پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
placements
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com