Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
laparotomy
شکافتن شکم برای پی بردن به بیماری
Other Matches
flight into sickness
پناه بردن به بیماری
hydroplaned
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplanes
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplane
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaning
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
pesthole
مکان مستعد برای بیماری واگیر
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
It's to take away.
برای بردن است.
pantechnicon van
یکجوربارکش برای بردن اثاثیه
laughter
مسابقه اسان برای بردن
import
بردن محصولات به کشوری برای فروش
sinking line
نخی برای فرو بردن زیر اب
imported
بردن محصولات به کشوری برای فروش
importing
بردن محصولات به کشوری برای فروش
match point
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match points
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
serves
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serve
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
served
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
sequela
بیماری ناشی از بیماری دیگر
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
tumbrel or bril
ارابه دو چرخه برای بردن مهمات و ادوات
polyonymy
بکار بردن چند نام برای یک چیز
fin
جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
polyonging
بکار بردن چند نام برای یک چیز
fins
جلو و عقب بردن بازو در اب برای حرکت
herbicides
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
cool out
راه بردن اسب برای خشک شدن عرق
herbicide
عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
dipsey sinker
نوعی وزنه برای فرو بردن قلاب ماهیگیری
rest and recuperation
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
mirror writing shadow reading
کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
bomb
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed out
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombs
تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
salomon damper
خفه کن دینامیکی برای بالانس میل لنگ و از بین بردن نیرهای نوسانی
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
walking ring
پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
splintered
شکافتن
dispart
شکافتن
chink
شکافتن
chinked
شکافتن
to drive a wedding into
شکافتن
chinks
شکافتن
breakthroughs
شکافتن
chinking
شکافتن
rips
شکافتن
scarify
از رو شکافتن
breakthrough
شکافتن
rip
شکافتن
ripped
شکافتن
splinter
شکافتن
unseamn
شکافتن
split
شکافتن
pierce
شکافتن
penetract
شکافتن
cleaves
شکافتن
cleaved
شکافتن
cleave
شکافتن
fission
شکافتن
to undo woven fabric
شکافتن
splinters
شکافتن
rive
شکافتن
splintering
شکافتن
pierces
شکافتن
excision
شکافتن
wedges
با گوه شکافتن
opening
شکافتن دفاع
openings
شکافتن دفاع
fracturing
شکستن شکافتن
wedging
با گوه شکافتن
cleaves
شکافتن سلول
wedged
با گوه شکافتن
wedge
با گوه شکافتن
cleavages
شکافتن سنگ
cleaved
شکافتن سلول
cleave
شکافتن سلول
cleavage
عمل شکافتن
cleavages
عمل شکافتن
cleavage
شکافتن سنگ
pierce the block
شکافتن دفاع
iridotomy
شکافتن عنبه
fracture
شکستن شکافتن
fractures
شکستن شکافتن
hackle
از هم بازکردن شکافتن
split
دوبخشی شکافتن
fractured
شکستن شکافتن
splitting
شکافتن شکافتگی
slat
پرتاب شدن شکافتن
slits
چاک دادن شکافتن
rift
چاک دادن شکافتن
slit
چاک دادن شکافتن
rifts
چاک دادن شکافتن
slats
پرتاب شدن شکافتن
thoracotomy
عمل جراحی شکافتن جدارسینه
rupture
شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
ruptures
شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
rupturing
شکافتن و سوراخ کردن به طور دایرهای
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
virulent
<adj.>
بیماری زا
maladies
بیماری
diseases
بیماری
epizootic
بیماری
illnesses
بیماری
malady
بیماری
illness
بیماری
disease
بیماری
pathogenic
بیماری زا
herpes simplex
بیماری تب خال
tay sach's disease
بیماری تی- ساکس
sick leave
استراحت بیماری
ailment
بیماری مزمن
to be down with something
بیماری گرفتن
to be ill with something
بیماری گرفتن
to have something
[a disease, an illness]
بیماری گرفتن
to be laid up with something
بیماری گرفتن
psychosis
بیماری روانی
venereal disease
بیماری مقاربتی
pestilence
بیماری طاعون
lumpy jaw
بیماری "اکتینومیکوز"
epilepsy
بیماری صرع
neuropathy
بیماری عصب
illness
بیماری کسالت
nosophilia
بیماری خواهی
The symptoms ( of a disease) .
علائم بیماری
nosophobia
بیماری هراسی
radiation sickness
بیماری اشعه
pathophobia
بیماری هراسی
Diagnosis.
تشخیص بیماری
rabies
بیماری هاری
illnesses
بیماری کسالت
down's disease
بیماری داون
VD
بیماری زهروی
VD
بیماری مقاربتی
hansen's disease
بیماری هنسن
AIDS
بیماری سیدا
AIDS
بیماری ایدز
graves'disease
بیماری گریوز
wilson's disease
بیماری ویلسون
symptomatic
نشانه بیماری
some kind of sickness
یک نوعی از بیماری
radiation sickness
بیماری تابشی
radiation sickness
بیماری برتابشی
ailments
بیماری مزمن
encephalopathy
بیماری مغزی
legionnaires' disease
بیماری لژیونرها
advantage by illness
بهره بیماری
pott's disease
بیماری پوت
pathogenesis
بیماری زایی
parkinsonism
بیماری پارکینسون
mental illness
بیماری روانی
insect vectors
حشرات بیماری زا
mental disorder
بیماری روانی
pathognomy
بیماری شناسی
catamnesis
تاریخچه بیماری
love sickness
بیماری عشق
Parkinson's disease
بیماری پارکینسون
sick bed
بستر بیماری
pick's syndrome
بیماری پیک
mental disease
بیماری روانی
addison's disease
بیماری ادیسون
pick's disease
بیماری پیک
remission
بهبودی بیماری
alzeimer's disease
بیماری الزایمز
pesthole
لانه بیماری ومیکروب
loose smut
بیماری زنگ گندم
to die of an illness
در اثر بیماری مردن
paranosis
بهره کشی از بیماری
primary gain
بهره اصلی بیماری
hypertension
بیماری فشار خون
beriberi
بیماری کمبود ویتامن B
basedow's disease
بیماری بیس داو
maladies
فاسد شدگی بیماری
wernicke's encephalopathy
بیماری مغزی ورنیکه
malady
فاسد شدگی بیماری
to get back on one's feet
بهتر شدن
[از بیماری]
iatrogenic illness
بیماری پزشک زاد
paranosic gain
بهره اصلی بیماری
to pass a disease on
بیماری منتقل کردن
hemorrhoid
[American]
بواسیر
[بیماری]
[پزشکی]
hemorrhoid
[American]
همورویید
[بیماری]
[پزشکی]
polio
بیماری فلج اطفال
haemorrhoid
[British]
همورویید
[بیماری]
[پزشکی]
he fell ill
به بستر بیماری افتاد
fungus
فونجی بیماری قارچی
yellow jack
[colloquial]
[yellow fever]
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
yellow fever
تب زرد
[پزشکی]
[بیماری]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com