Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (5 milliseconds)
English	Persian
unconquerable	شکست ناپذیر مغلوب نشده
Other Matches
unbeatable	شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
insuperable	شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
unbeaten	شکست نخورده مغلوب نشده
invincible	شکست ناپذیر
sure-fire	شکست ناپذیر
invulnerable	شکست ناپذیر رویین تن
invincibly	بطور شکست ناپذیر
insuperably	بطور شکست ناپذیر
invulnerably	بطور شکست ناپذیر
waisting	کاهش موضعی قطر ناشی ازجریان برگشت ناپذیر حاصل از تنش در نقطه شکست
immedicable	درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
invulnerable	زخم ناپذیر اسیب ناپذیر
unpremediated	پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
parallax	پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
unobligated	اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unpicked	نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unborn	هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unbroke	رام نشده سوقان گیری نشده
uncommitted	غیر متعهد نشده تعهد نشده
undisciplined	تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unresolved	تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unbaoked	سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
conquered	مغلوب
beaten	مغلوب
defeat	مغلوب ساختن
defeats	مغلوب ساختن
superable	مغلوب شدنی
KO's	مغلوب کردن
defeated	مغلوب ساختن
invincible	مغلوب نشدنی
defeating	مغلوب ساختن
KO	مغلوب کردن
vanquishing	مغلوب ساختن
beat	مغلوب کردن
invictive	مغلوب نشدنی
vanquishes	مغلوب ساختن
beats	مغلوب کردن
vanquished	مغلوب ساختن
vanquish	مغلوب ساختن
to put to the w	مغلوب کردن
things were at the	مغلوب کردن
conquerable	مغلوب شدنی
irredenta	انجام نشده جبران نشده
unredeemed	جبران نشده سبک نشده
unsought	جستجو نشده کشف نشده
unasked	خواسته نشده پرسیده نشده
unsifted	الک نشده رسیدگی نشده
unset	جایگزین نشده جاانداخته نشده
undirected	رهبری نشده راهنمایی نشده
uncharged	محسوب نشده رسمامتهم نشده
inconsummate	تکمیل نشده انجام نشده
untried	امتحان نشده محاکمه نشده
trump	مغلوب ساختن پیشی جستن
overcomes	پیروز شدن بر مغلوب ساختن
overcome	پیروز شدن بر مغلوب ساختن
to bring down somebody [something]	کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
to cause the downfall of somebody [something]	کسی [چیزی] را مغلوب ساختن
overcoming	پیروز شدن بر مغلوب ساختن
hit and miss	گاهی موفق وگاهی مغلوب
get the worst of <idiom>	رنج بردن ،مغلوب شدن
trumps	مغلوب ساختن پیشی جستن
licked	تازیانه زدن مغلوب کردن
lick	تازیانه زدن مغلوب کردن
licks	تازیانه زدن مغلوب کردن
overbear	مغلوب کردن زیاد میوه دادن
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
unintended saving	پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
hologynic	منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
atmospheric refraction	شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
incomplete	انجام نشده پر نشده
unintended investment	سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush	اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
waterproofed	نم ناپذیر
waterproofs	نم ناپذیر
unchallenged	بحث ناپذیر
inappeasable	ناپذیر
imperviable	نم ناپذیر
watertight	اب ناپذیر
waterproof	نم ناپذیر
fall	شکست
flopper	شکست
deflections	شکست
gaps	شکست
miscarriage	شکست
miscarriages	شکست
defeature	شکست
gap	شکست
defeasance	شکست
failure	شکست
flunks	شکست
flunking	شکست
three successive defeats	سه شکست پی در پی
flunked	شکست
flunk	شکست
loss	شکست
failures	شکست
unsuccess	شکست
prosternation	شکست
unsuccessfully	شکست
unsuccessful	شکست
defeated	شکست
defeat	شکست
set back	شکست
breakages	شکست
refraction	شکست
breakage	شکست
defeats	شکست
break	شکست
deflection	شکست
breaks	شکست
plumper	شکست
defeating	شکست
irriversible	برگشت ناپذیر
beyond bearing	تحمل ناپذیر
unalterable	تغییر ناپذیر
air proof	هوا ناپذیر
sateless	سیری ناپذیر
indescribable	وصف ناپذیر
infallible	لغزش ناپذیر
non descript	تشریح ناپذیر
achromic	رنگ ناپذیر
inconceivable	تصور ناپذیر
raintight	باران ناپذیر
non descript	وصف ناپذیر
insoluble	انحلال ناپذیر
nanoaddressable	نشانی ناپذیر
inalienable	بیع ناپذیر
achromatic	رنگ ناپذیر
joiner door	دربهای اب ناپذیر
insol	انحلال ناپذیر
inseparable	تفکیک ناپذیر
remediless	درمان ناپذیر
nonsuperimposable	انطباق ناپذیر
impenitent	توبه ناپذیر
incompressible	تراکم ناپذیر
incompressible	فشار ناپذیر
inconvertible	مبادله ناپذیر
incorruptibly	بطورفساد ناپذیر
indecomposable	فساد ناپذیر
unassailable	یورش ناپذیر
indefeasible	فسخ ناپذیر
indefeasible	بطلان ناپذیر
indefectible	خلل ناپذیر
indiminishable	کاهش ناپذیر
indisciplinable	انظباط ناپذیر
indispansably	بطورچاره ناپذیر
incommutably	تبدیل ناپذیر
incommutable	تخفیف ناپذیر
incommutable	استحاله ناپذیر
irredeemable	پایان ناپذیر
incorrigible	اصلاح ناپذیر
impartible	بخش ناپذیر
irreparable	جبران ناپذیر
indefatigable	خستگی ناپذیر
imperviable	سرایت ناپذیر
inalterable	تغییر ناپذیر
inappealable	پژوهش ناپذیر
inappellable	پژوهش ناپذیر
incodensable	انقباض ناپذیر
incoercible	انقباض ناپذیر
incommensurable	سنجش ناپذیر
incommensurable	مقایسه ناپذیر
indisributable	بخش ناپذیر
indubious	تردید ناپذیر
ineludible	گریز ناپذیر
invariant	تغییر ناپذیر
exhautless	خستگی ناپذیر
indestructible	فنا ناپذیر
ireversible	تغییر ناپذیر
engrained	چاره ناپذیر
ego alien	خود ناپذیر
irrecocilably	بطوروفق ناپذیر
irrecoverable	جبران ناپذیر
irrecoverably	بطوراصلاح ناپذیر
drainless	خستگی ناپذیر
irremissible	اغماض ناپذیر
deathless	فنا ناپذیر
irresistable	مقاومت ناپذیر
fatigueless	خستگی ناپذیر
unwearying	خستگی ناپذیر
intangibly	بطورلمس ناپذیر
inexcitable	هیجان ناپذیر
inexhaustibly	بطورپایان ناپذیر
immitigable	تخفیف ناپذیر
immiscible	امتزاج ناپذیر
inexplorable	کاوش ناپذیر
inextinguishably	بطورتسکین ناپذیر
infrangible	تجزیه ناپذیر
inirritable	تحریک ناپذیر
inscrvtable	تفحص ناپذیر
immiscible	امیزش ناپذیر
nondescript	وصف ناپذیر
atomic	تجزیه ناپذیر
insusceptible	تایید ناپذیر
irresolvable	تجزیه ناپذیر
invariable	تغییر ناپذیر
unchallenged	انکار ناپذیر
unbearably	تحمل ناپذیر
unbearable	تحمل ناپذیر
unappealabe	پژوهش ناپذیر

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com