English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (10 milliseconds)
English Persian
oratory شیوه سخنرانی
Other Matches
Gigantic Order [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
conferences سخنرانی
lectured سخنرانی
lecture سخنرانی
speaking سخنرانی
orations سخنرانی
oration سخنرانی
lectures سخنرانی
prelection سخنرانی
to hear any ones speech سخنرانی
conference سخنرانی
lecturing سخنرانی
theaters تالار سخنرانی
speaks سخنرانی کردن
speak سخنرانی کردن
auditorium تالار سخنرانی
theater تالار سخنرانی
pep talk سخنرانی انگیزگر
make a speech سخنرانی کردن
orate سخنرانی کردن
pep talks سخنرانی انگیزگر
lecture method روش سخنرانی
conference call دعوت به سخنرانی
theatre تالار سخنرانی
record یادداشت سخنرانی
notes یادداشت سخنرانی
theatres تالار سخنرانی
inaugural سخنرانی افتتاحی
auditoria تالار سخنرانی
lobby سخنرانی کردن
auditoriums تالار سخنرانی
lobbies سخنرانی کردن
oratorical وابسته به سخنرانی
lobbied سخنرانی کردن
lyceum سالن سخنرانی عمومی
proem مقدمه سخنرانی شروع
forensic قانونی مربوط به سخنرانی
tirades سخنرانی دراز وشدیداللحن
tirade سخنرانی دراز وشدیداللحن
speeches قوه ناطقه سخنرانی
speech قوه ناطقه سخنرانی
philippic سخنرانی تند وانتقادی
traversabel سخنرانی درباره مسافرت
lobbied سخنرانی وتبلیغات کردن
travelogue سخنرانی درباره مسافرت
lobbies سخنرانی وتبلیغات کردن
lobby سخنرانی وتبلیغات کردن
travelogues سخنرانی درباره مسافرت
voice صدای سخنرانی انسان
voices صدای سخنرانی انسان
travelogs سخنرانی درباره مسافرت
voicing صدای سخنرانی انسان
prelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
lectured سخنرانی کردن خطابه گفتن
praelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
lecture سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectures سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing سخنرانی کردن خطابه گفتن
oratorically ادیبانه از روی ایین سخنرانی
stenotypisht متصدی دستگاه ضبط سخنرانی
stenotype دستگاه ضبط مکالمات سخنرانی وغیره
character guidance راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
teach-in جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
teach-ins جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
tribune سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
His speech gripped the television viewers ( audience ). سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
His speech was in the nature of an apology. ماهیت سخنرانی او [مرد] عذرخواهی بود.
style شیوه
devices شیوه
styled شیوه
processes شیوه
process شیوه
styles شیوه
habitude شیوه
idioms شیوه
custom شیوه
idiom شیوه
do شیوه
styling شیوه
methode شیوه
device شیوه
order شیوه
methods شیوه
method شیوه
approach شیوه
technique شیوه
approached شیوه
techniques شیوه
approaches شیوه
procedures شیوه ها
norm شیوه
norms شیوه
practice شیوه
modes شیوه
mode شیوه
practices شیوه ها
procedure شیوه
patterns شیوه
pattern شیوه
philippize بارشوه سخنرانی کردن درسخنرانی تحت نفوذقرارگرفتن
to lobby against [for] somebody سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف [طرفداری از] کسی
soliloquies گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquy گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
pen شیوه نگارش
penned شیوه نگارش
penning شیوه نگارش
pens شیوه نگارش
technic صناعت شیوه
flopped شیوه فاسبوری
method ایین شیوه
severe style شیوه جدی
research method شیوه پژوهش
tactic رزم شیوه
flop شیوه فاسبوری
pace شیوه تندی
paced شیوه تندی
paces شیوه تندی
modus vivendi شیوه زیست
flops شیوه فاسبوری
flopping شیوه فاسبوری
methods ایین شیوه
modus operandi شیوه کار
orientalizing style شیوه خاورمابی
mentalities شیوه اندیشه
endorcement procedure شیوه اجرا
mode of production شیوه تولید
mode of vibration شیوه ارتعاش
vibrational mode شیوه ارتعاش
cloze technique شیوه بندش
shaken موافق شیوه
employment practice شیوه استخدامی
procedure روش شیوه
civics شیوه کشورداری
mentality شیوه اندیشه
elocution شیوه سخنوری
flooding technique شیوه غرقه سازی
lever watch شیوه بکار بردن
pace شیوه گام برداشتن
sound practices شیوه های درست
holtzman inkblot technique شیوه لکههای هولتسمان
paces شیوه گام برداشتن
paced شیوه گام برداشتن
iconic mode شیوه تصویرسازی حسی
error choice technique شیوه خطا گزینی
critical incidents technique شیوه رویدادهای شاخص
gait شیوه راه رفتن
prototaxic mode شیوه ادراکی ابتدایی
prestressing method شیوه پیش تنیدگی
assets liabilities technique شیوه محاسن- معایب
modulus operadi شیوه با طرز کار
concertina fold شیوه تا کردن کاغذ
preferred cognitive mode شیوه شناختی مرجح
arch order [شیوه ی ستون بندی طاق]
modality روند [پردازه] [شیوه] [روش]
Giant Order شیوه غول ستونی [معماری]
leverage شیوه بکار بردن اهرم
parataxic mode شیوه ادراکی خود- محوری
eastern cut off شیوه قیچی پرش ارتفاع
impasto شیوه رنگ زنی غلیظ
flamboyant gothic شیوه گوتیک شعله اسا
copiers مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
copier مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
idiosyncratic وابسته به طرزفکر یا شیوه ویژه کسی
virgilian به شیوه virgil شاعر نامی روم
tactic جنگ فنی وابسته به رزم شیوه
orientalize شیوه یا ایین خاوریان راپیروی کردن
The means of payment will appear unchanged. شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
latinity شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
Religion was portrayed in a negative way. دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
scholasticism شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
majority rule شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
mannerist کسیکه بیک جور انشا یا شیوه خو گرفته است
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
object method of teaching شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
eastern roll شیوه قیچی در پرش ارتفاع باغلطیدن پس از عبور از میله و فرود روی پا
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
megapode یکجور مرغ بزرگ پاکه شیوه اش ساختن پشههای خاک است
pop goes the weasel یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
oil on canvas [painting technique] رنگ روغنی نقاشی روی کرباس [شیوه نقاشی]
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
box and one دفاع به شیوه چهار جا گیر ویک یار گیر
hold forth مطرح کردن سخنرانی کردن
speechify نطاقی کردن سخنرانی کردن
discourse سخنرانی کردن ادا کردن
discourses سخنرانی کردن ادا کردن
homilies سخنرانی کردن موعظه کردن
homily سخنرانی کردن موعظه کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
idiosyncrasies طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com