Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
English
Persian
dialogue
صحبت با شخص دیگر
dialogues
صحبت با شخص دیگر
dialog
صحبت با شخص دیگر
Search result with all words
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to get a word in edgewise
طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
Other Matches
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
converse
صحبت
conversed
صحبت
converses
صحبت
mouths
صحبت
mouthing
صحبت
mouthed
صحبت
mouth
صحبت
talks
صحبت
confabulation
صحبت
talked
صحبت
talk
صحبت
colloquy
صحبت
colloquies
صحبت
collocutor
هم صحبت
chitchat
صحبت
parle
صحبت
conversing
صحبت
confabulate
صحبت کردن
speech
صحبت نطق
conversable
خوش صحبت
well-spoken
خوش صحبت
well spoken
خوش صحبت
talk
صحبت کردن
duologue
صحبت دونفری
articulates
ماهر در صحبت
speeches
صحبت نطق
articulate
ماهر در صحبت
chit chat
صحبت کوتاه
articulating
ماهر در صحبت
to talk
[to]
صحبت کردن
[با]
chit-chat
صحبت کوتاه
chatty
خوش صحبت
conversationist
خوش صحبت
coze
صحبت خودمانی
pillow talk
صحبت خودمانی
sniffles
صحبت تودماغی
dialogues
گفتگو صحبت
dialogue
گفتگو صحبت
aside
صحبت تنها
talk up
<idiom>
صحبت درمورد
asides
صحبت تنها
telephone frequency
فرکانس صحبت
private talk
صحبت خصوصی
my inter locvtor
طرف صحبت من
sniffle
صحبت تودماغی
chitchat
صحبت کوتاه
sniffled
صحبت تودماغی
shoptald
صحبت بازاری
She refused to open her oips .
لب به صحبت بازنکرد
sniffling
صحبت تودماغی
speak
صحبت کردن
natters
صحبت دوستانه
nattering
صحبت دوستانه
nattered
صحبت دوستانه
natter
صحبت دوستانه
talked
صحبت کردن
speaks
صحبت کردن
cross talk
تداخل صحبت
talks
صحبت کردن
conversationalist
خوش صحبت
conversationalists
خوش صحبت
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
tell (someone) off
<idiom>
با عصبانیت صحبت کردن
take exception to
<idiom>
مخاف صحبت کردن
blather
صحبت بی معنی واحمقانه
waste one's breath
<idiom>
بی نتیجه صحبت کردن
to speak
[about]
صحبت کردن
[در باره]
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
pipe up
<idiom>
بلندتر صحبت کردن
Sh spoke in such a way that…
طوری صحبت کرد که
They have got engrossed in conversation .
صحبت آها گه انداخته
cramp one's style
<idiom>
محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
harp on
<idiom>
بانارضایتی صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
interlocutors
طرف صحبت هم سخن
hold forth
<idiom>
صحبت کردن درمورد
weigh one's words
<idiom>
مراقب صحبت بودن
There is some talk of his resigning.
صحبت از استعفای اوست
monolog
تک سخنگویی صحبت یک نفری
to speak candidly
<idiom>
بی پرده صحبت کردن
sniffles
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles
تودماغی صحبت کردن
to switch on
طرف صحبت کردن
sniffle
تودماغی صحبت کردن
whispery
اهسته صحبت کننده
sniffling
با فن فن صحبت یاگریه کردن
geste
کار نمایان هم صحبت
To speak with freedom.
آزادانه صحبت کردن .
To speak elaborately.
با آب وتاب صحبت کردن
sniffling
تودماغی صحبت کردن
monologue
تک سخنگویی صحبت یک نفری
To pay money. To make a payment.
بی پرده صحبت کردن
monologues
تک سخنگویی صحبت یک نفری
interlocutor
طرف صحبت هم سخن
to speak to somebody
با کسی صحبت کردن
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
hobnob
صحبت دوستانه کردن
gest
کار نمایان هم صحبت
sniffle
با فن فن صحبت یاگریه کردن
To refer to implicitly. To hint.
درپرده صحبت کردن
he was talking about me
درخصوص من صحبت می کرد
sniffled
تودماغی صحبت کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
So much for theory!
<idiom>
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
have a word with
<idiom>
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
to take the floor
حرف زدن صحبت کردن
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
talking of ...
حال که صحبت از...... بمیان امد
telephone frequency characteristic
منحنی مشخصه فرکانس صحبت
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
to speak fluently
بطور روان صحبت کردن
kaffeeklatsch
صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
lisps
نوک زبانی صحبت کردن
Speaking.
[on the phone]
[من]
پشت تلفن صحبت می کنم.
He speaks English fluently.
انگلیسی راروان صحبت می کند
I had a long talk with him.
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
She was talking to (with ) a friend .
داشت با دوستش صحبت می کرد
There is talk
[mention]
of something
[somebody]
.
صحبت از چیزی یا کسی است.
Well discuss it at dinner.
سر شام صحبت خواهیم کرد
throw in
مطلبی بر صحبت کسی افزودن
To strick up a conversation with somebody.
سر صحبت را با کسی باز کردن
He talked in this connection (vein).
دراین زمینه صحبت کرد
break in upon
قطع کردن صحبت کسی
lisp
نوک زبانی صحبت کردن
lisped
نوک زبانی صحبت کردن
lisping
نوک زبانی صحبت کردن
To speak slowly.
آهسته صحبت کردن (شمرده)
ad-lib
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libs
بدون نوشته صحبت کردن
squeak
با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libbing
بدون نوشته صحبت کردن
squeaked
با صدای جیغ صحبت کردن
He is a good speaker . He speaker well.
خیلی خوب صحبت می کند
squeaking
با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libbed
بدون نوشته صحبت کردن
squeaks
با صدای جیغ صحبت کردن
They were talking in Spanish .
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
They were stI'll talking away at midnight.
تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
Dont talk to all and sundry.
با این وآن صحبت نکن
break in
درمیان صحبت کسی دویدن
break-in
درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins
درمیان صحبت کسی دویدن
get hold of (someone)
<idiom>
(برای صحبت)به گیر انداختن شخص
The professor knows what he is talking about.
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
We talked until midnight. and then separated.
تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
carp
از روی خرده گیری صحبت کردن
i will speak to him about it
در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me
مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
We should not indulge in personalities.
نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
The line is busy (engaged).
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
Lets talk man to man .
بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
She is the talk of the town .
همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
phoning
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phoned
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speeches
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
to speak fluent Farsi
روان صحبت کردن زبان پارسی
phone
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
Talk a lot without saying much
خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
yakety-yak
<idiom>
صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
Could I have a word with you ?
عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
go off half-cocked
<idiom>
صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
phones
تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
Talking of Europe ,please allow me …
حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com