English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
labour intensive industry صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
Other Matches
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
man power نیروی انسانی
labor نیروی انسانی
manpower نیروی انسانی
labored نیروی انسانی
labour نیروی انسانی
labors نیروی انسانی
turn one's back on <idiom> کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
manpower development پرورش نیروی انسانی
manpower cieling سطح نیروی انسانی
manpower control کنترل نیروی انسانی
scientific manpower نیروی انسانی متخصص
authorized manpower نیروی انسانی مجاز
high level manpower نیروی انسانی بالا
ten year device وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
man power leveling یکنواخت کردن نیروی انسانی
manpower loading chart نمودار تخصیص نیروی انسانی
investment in human capital سرمایه گذاری در نیروی انسانی
manpower planning برنامه ریزی نیروی انسانی
lag rate نسبت کسری نیروی انسانی
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
aeolist انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
satelloid ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
ladies' man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
digital research inc یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
ladies' men مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
lady's man مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
all-rounder همه فنحریف, کسی که مهارتهای متنوع و زیادی دارد
This dictionary has many examples of how idioms are used . این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
retention area قسمتهایی از دیسک توربین دراطراف ریشه تیغه ها که تحت نیروی زیادی قرار دارند
There are many difference between Persian and English . بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
multifunction صفحه مدار جانبی که خصوصیات زیادی برای هنگنام سازی کامپیوتر دارد
short-handed داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short handed داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
human factor فاکتورهای انسانی ضریب مربوط به خطای انسانی
sangreal جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
the Holy Grail جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangraal جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
inhuman فاقد خوی انسانی غیر انسانی
coulomb's law نیروی بین دوبار الکتریکی یا مغناطیسی باحاصل ضرب بارهای انهانسبت مستقیم و با مربع فاصله انها از هم نسبت عکس دارد
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
lacks احتیاج
lack احتیاج
needing احتیاج
need احتیاج
needed احتیاج
necessitousness احتیاج
neediness احتیاج
lacked احتیاج
necessity احتیاج
demand احتیاج
want احتیاج
penury احتیاج
requirement احتیاج
need احتیاج
lackvt احتیاج داشتن
demands نیاز احتیاج
overplus بیش از احتیاج
urgent need احتیاج مبرم
demanded نیاز احتیاج
u. need احتیاج مبرم
demand نیاز احتیاج
requisite لازمه احتیاج
requirement تقاضا احتیاج
redundant مازاد بر احتیاج
superimposed مازاد بر احتیاج
needle point to say احتیاج بگفتن نیست
call of nature <idiom> احتیاج به دستشویی داشتند
answer جواب احتیاج را دادن
answering جواب احتیاج را دادن
needed نیازمندی در احتیاج داشتن
need نیازمندی در احتیاج داشتن
needing نیازمندی در احتیاج داشتن
to call for a احتیاج بدقت داشتن
you're telling me <idiom> احتیاج نیست به من بگی
to be in great request زیادمورد احتیاج بودن
answered جواب احتیاج را دادن
answers جواب احتیاج را دادن
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
served رفع کردن براوردن احتیاج
needed نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needing نیازمندی احتیاج لازم داشتن
serve رفع کردن براوردن احتیاج
featherbed بیش ازمیزان احتیاج کارمندگرفتن
cry out for <idiom> شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
serves رفع کردن براوردن احتیاج
i heed your help به مساعدت شما احتیاج دارم
urgency of need حیاتی بودن احتیاج به اماد
to be in great request مورد احتیاج زیاد بودن
need نیازمندی احتیاج لازم داشتن
nonverbal بدون احتیاج باستفاده از زبان
put up <idiom> توسعه پول یا چیزی که احتیاج است
spoin bank محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
four freedoms دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
cyclic item اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
humane <adj.> انسانی
industrial water اب صنعتی
industrial صنعتی
hu man انسانی
neoanthropic نو انسانی
humans انسانی
technical صنعتی
high wrought صنعتی
humanitarian <adj.> انسانی
human انسانی
humane انسانی
manufacturing صنعتی
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
artificial magnet مغناطیس صنعتی
art bronze برنز صنعتی
industrial workers کارگران صنعتی
plant واحد صنعتی
plants واحد صنعتی
litterae humaniores علوم انسانی
mechnical ماشینی صنعتی
cut-throat غیر انسانی
humanised انسانی کردن
humanises انسانی کردن
artistical هنرامیز صنعتی
superhuman مافوق انسانی
non-human غیر انسانی
unknowable ماوراتجربیات انسانی
trade effluent فضولات صنعتی
industrial unions اتحادیههای صنعتی
industrial unit واحد صنعتی
vertical union اتحادیه صنعتی
industrialism سیستم صنعتی
industrial wastewater فاضلاب صنعتی
liberal arts علوم انسانی
engineering workshop کارگاه صنعتی
technical grade خلوص صنعتی
non human غیر انسانی
humanising انسانی کردن
commercial efficiency بازده صنعتی
humanize انسانی کردن
industrialization صنعتی سازی
dehumanized نا انسانی کردن
industrialization صنعتی شدن
dehumanize نا انسانی کردن
dehumanising نا انسانی کردن
dehumanises نا انسانی کردن
industrialization صنعتی کردن
humanization انسانی کردن
industrializing صنعتی کردن
dehumanizes نا انسانی کردن
humanized انسانی کردن
humanizes انسانی کردن
humanizing انسانی کردن
industrialises صنعتی کردن
industrialising صنعتی کردن
industrialize صنعتی کردن
applied economics اقتصاد صنعتی
dehumanizing نا انسانی کردن
dehumanised نا انسانی کردن
artful ماهرانه صنعتی
human skill مهارت انسانی
industrial area منطقه صنعتی
industrial revolution انقلاب صنعتی
industrial consumption مصرف صنعتی
valve شیر صنعتی
polytechnical دانشکده صنعتی
artless غیر صنعتی
humanly بطور انسانی
industrial union اتحادیه صنعتی
industrial switch کلید صنعتی
polytechnics دانشکده صنعتی
industrial building ساختمان صنعتی
polytechnic دانشکده صنعتی
industrial building بنای صنعتی
industrializes صنعتی کردن
hordes رمه انسانی
horde رمه انسانی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com