Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (3 milliseconds)
English	Persian
slough	ضربه سنگین زدن
Search result with all words
clump	ضربه سنگین
clumped	ضربه سنگین
clumping	ضربه سنگین
clumps	ضربه سنگین
Other Matches
hitting	ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits	ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit	ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punted	ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts	ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt	ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response	پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
crosser	ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross	ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest	ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses	ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff	ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
shank	ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
placekick	ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heavier	دل سنگین
heavy footed	دل سنگین
weightier	سنگین
lumpy	سنگین
lumpiest	سنگین
hulky	سنگین
lumpier	سنگین
ponderous	سنگین
stodgy	سنگین
saturnine	سنگین
heaviest	سنگین
heaviest	دل سنگین
heavy	سنگین
heavy	دل سنگین
heavies	سنگین
weight ton	تن سنگین
heavy water	اب سنگین
heavies	دل سنگین
mim	سنگین
burdensome	سنگین
cloggy	سنگین
exacting	سنگین
lumpish	سنگین
pressure	سنگین
largo a	سنگین
high proof	سنگین
cumbersome	سنگین
weighted	سنگین
lumberingly	سنگین
loggy	سنگین
heft	سنگین
onerous	سنگین
overweight	سنگین تر از حد
laden	سنگین پر
weightiest	سنگین
weighty	سنگین
massively	سنگین
massive	سنگین
logy	سنگین
pressured	سنگین
pressures	سنگین
pressuring	سنگین
staid	سنگین
navol	اب سنگین
unwieldy	سنگین
extensive	سنگین
heftier	سنگین
waterlogged	سنگین
heftiest	سنگین
hefty	سنگین
hard water	اب سنگین
carking	سنگین
heavier	سنگین
clog	: سنگین کردن
encumbers	سنگین کردن
encumbering	سنگین کردن
encumbered	سنگین کردن
preponderate	سنگین تر بودن
profound sleep	خواب سنگین
clogs	: سنگین کردن
weight	سنگین کردن
high proof spirit	عرق سنگین
high polymer	بسپار سنگین
incumber	سنگین کردن
burdens	سنگین بارکردن
encumber	سنگین کردن
clogged	: سنگین کردن
burden	سنگین بارکردن
to pound a long	سنگین رفتن
heavy metal	فلز سنگین
millstone	بار سنگین
millstones	بار سنگین
to weigh heavy	سنگین بودن
heavy industries	صنایع سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
demure	جدی سنگین
stodgy	سنگین وکندرو
titan crane	جرثقیل سنگین
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
laden	سنگین بار
loggy	سنگین در فکروحرکت
light heavyweight	نیم سنگین
light heavy	نیم سنگین
gravitate	سنگین کردن
gravitated	سنگین کردن
gravitates	سنگین کردن
gravitating	سنگین کردن
hard of hearing	سنگین گوش
gravest	موقر سنگین
graves	موقر سنگین
fuller	سنگین کننده
sadiron	اتوی سنگین
heavy petroleum	نفتخام سنگین
slams	ضربت سنگین
slamming	ضربت سنگین
overbalance	سنگین تر بودن از
slammed	ضربت سنگین
overbalanced	سنگین تر بودن از
slam	ضربت سنگین
overbalances	سنگین تر بودن از
heavyweights	سنگین وزن
heavyweights	بزرگ و سنگین
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
grave	موقر سنگین
soberly	سنگین موقر
sober	سنگین موقر
heavy soil	خاک سنگین
sledgehammers	چکش سنگین
sledgehammer	چکش سنگین
heavyweight	بزرگ و سنگین
heavyweight	سنگین وزن
overbalancing	سنگین تر بودن از
dulled	کند سنگین
dense traffic	ترافیک سنگین
traffic congestion	راهبندان سنگین
tie-up	راهبندان سنگین
heavy hended	سنگین دست
behave prettily	سنگین باش
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy traffic	ترافیک سنگین
heavy oil	روغن سنگین
duller	کند سنگین
dullest	کند سنگین
dulling	کند سنگین
dulls	کند سنگین
baryon	ذره سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
outbalance	سنگین تر بودن از
slugfest	مسابقه سنگین
heavy drop	بارریزی سنگین
gravity abutment	گرانپایه سنگین
grand opera	اپرای سنگین
overpoise	سنگین تر بودن از
colored crystal	بلور سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
deep mourning	عزاداری سنگین
emcumber	سنگین کردن
centrosphere	سنگین کره
hard colors	رنگهای سنگین
overburdensome	زیاد سنگین
heavy concrete	بتن سنگین
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy arm	سلاح سنگین
heavy particle	ذره سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
overweigh	سنگین تر بودن از
heavy-handed	سنگین دست
dull	کند سنگین
high interest	بهره سنگین
heavy weight	سنگین وزن
naphtha	بنزین سنگین
load	سنگین کردن
loads	سنگین کردن
ham fisted	سنگین دست
ham handed	سنگین دست
ham-fisted	سنگین دست
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
gravely	بطور سنگین
heavy handed	سنگین دست
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
heavyish	کمی سنگین
heavyish	سنبته سنگین
high dollar value	سنگین قیمت
trade-offs	سبک و سنگین کردن
overtask	کارزیاد سنگین دادن به
high rate of interest	نرخ سنگین بهره
drag	سنگین وبی روح
dragged	سنگین وبی روح
heavier than air aircraft	هواپیمای سنگین تر از هوا
outweigh	سنگین تر بودن از مهمتربودن از
to lie heavy on one's heart	بار سنگین بر دل بودن
outweighs	سنگین تر بودن از مهمتربودن از
pash	سقوط برف سنگین
outweighed	سنگین تر بودن از مهمتربودن از
overlade	بار زیاد سنگین
outweighing	سنگین تر بودن از مهمتربودن از
slug	ضربت سنگین زدن به
overtaxes	مالیات سنگین بستن بر
slugged	ضربت سنگین زدن به
logy	سنگین درفکر وحرکت
lollop	سنگین راه رفتن
stowage	حمل بار سنگین
lop sided	یکسو سنگین یک سوسبک
flump	سنگین راه رفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com