Total search result: 201 (2 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
It does more harm than good . |
ضررش از نفعش بیشتر است |
|
|
Other Matches |
|
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. |
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید. |
bandwidth |
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند |
drive |
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر |
drives |
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر |
furthered |
بیشتر |
furthering |
بیشتر |
furthers |
بیشتر |
as early aspossible |
هر چه بیشتر |
more than |
بیشتر از |
it is mostly iron |
بیشتر |
for the most part |
بیشتر |
mostly |
بیشتر |
mainly |
بیشتر |
as much as possible |
هر چه بیشتر |
large adv |
بیشتر |
further |
بیشتر |
more |
بیشتر |
more and more |
هی بیشتر |
principally |
بیشتر |
the more better the best |
هر چه بیشتر |
the more |
بیشتر |
rather |
بیشتر |
hypercard |
یات بیشتر |
further information |
آگاهی بیشتر |
in the main |
بیشتر اصلا |
majoring |
بیشتر اعظم |
outshining |
بیشتر درخشیدن |
by superir wisdom |
با خرد بیشتر |
outshines |
بیشتر درخشیدن |
outshone |
بیشتر درخشیدن |
rather ... than |
بیشتر ...تا [ترجیحا ... تا] |
not any more |
دیگر نه [بیشتر نه] |
better |
نیکوتر بیشتر |
surviver |
بیشتر عمرکننده |
better part |
قسمت بیشتر |
outshine |
بیشتر درخشیدن |
majored |
بیشتر اعظم |
major |
بیشتر اعظم |
the many |
بیشتر مردم |
no more |
نه دیگر [بیشتر] |
the most that i can do |
بیشتر انها |
most people |
بیشتر مردم |
multichannel |
با بیشتر از یک کانال |
nine times out ten |
بیشتر اوقات |
oddson |
بیشتر محتمل |
so many menŠso many minds |
هر چه اشخاص بیشتر |
outstand |
بیشتر ایستادن |
no longer |
نه بیشتر [زمانی] |
to overcomein number |
بیشتر بودن از |
most of them |
بیشتر انها |
so many menŠso many minds |
عقیده بیشتر |
more and more |
بیشتر ازبیشتر |
over crowding |
بیشتر باشد |
above average <adj.> |
بیشتر از حد متوسط |
above-average <adj.> |
بیشتر از حد متوسط |
The more the better . |
هر چه بیشتر بهتر |
outsit |
بیشتر نشستن از |
over-average <adj.> |
بیشتر از حد متوسط |
outlived |
بیشتر زنده بودن از |
overlive |
بیشتر زنده بودن از |
read mostly memory |
حافظه بیشتر خواندنی |
outliving |
بیشتر زنده بودن از |
outlives |
بیشتر زنده بودن از |
mares |
مادیان 4 ساله یا بیشتر |
mare |
مادیان 4 ساله یا بیشتر |
put someone's best foot forward <idiom> |
بیشتر تلاش کردن |
outlived |
بیشتر دوام اوردن |
outlives |
بیشتر دوام اوردن |
roundabout production |
تولید با کارائی بیشتر |
outliving |
بیشتر دوام اوردن |
ahead |
دارای امتیاز بیشتر |
extensive cultivation |
کار وسرمایه بیشتر |
more the merrier <idiom> |
هرچی بیشتر بهتر |
it consists mainly |
بیشتر عبارت است از |
at full pelt |
با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه |
as soon as possible |
بزودی هرچه بیشتر |
outwatch |
بیشتر بیدار ماندن از |
norther |
بیشتر بطرف شمال |
outstand |
بیشتر تحمل کردن |
full drive |
باشتاب هرچه بیشتر |
I am over 50 years old. |
من ۵۰ سال بیشتر دارم. |
like nowhere else <adv.> |
بیشتر از هر جای دیگر |
outwalk |
بیشتر راه رفتن از |
outwear |
بیشتر دوام کردن |
outwork |
بیشتر کار کردن از |
he makes most noise |
او از همه بیشتر صدا یا |
outlive |
بیشتر زنده بودن از |
outlive |
بیشتر دوام اوردن |
outbid |
بیشتر توپ زدن از |
outbidded |
بیشتر توپ زدن از |
outbidding |
بیشتر توپ زدن از |
outbids |
بیشتر توپ زدن از |
outlast |
بیشتر طول کشیدن از |
outlasted |
بیشتر طول کشیدن از |
outvoting |
بیشتر رای بردن از |
outvotes |
بیشتر رای بردن از |
outvoted |
بیشتر رای بردن از |
outvote |
بیشتر رای بردن از |
outlasting |
بیشتر طول کشیدن از |
outlasts |
بیشتر طول کشیدن از |
semidouble |
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول |
It tends to be blue . It is bluish. |
بیشتر برنگ آبی می زند |
overloaded |
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله |
overloads |
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله |
at full speed |
با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر |
full pelt |
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه |
multi |
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی |
multi- |
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی |
transuranium |
دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم |
overload |
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله |
transuranic |
دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم |
operator |
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص . |
operators |
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص . |
half century |
05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت |
follow up <idiom> |
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر |
i life that better |
انرا بیشتر از همه دوست دارم |
queues |
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف |
Cut a little more off the top. |
یک کمی بیشتر بالا را کوتاه کنید. |
rioting |
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش |
centuries |
001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت |
accuracy |
هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد |
riot |
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش |
supercharger |
دستگاه هوا و سوخت رسانی بیشتر |
man up |
بازی با یک نفر بیشتر از تعدادافراد حریف |
compound parry |
دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر |
Cut a little more off the back. |
یک کمی بیشتر عقب را کوتاه کنید. |
excess cover treaty |
قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر |
queueing |
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف |
century |
001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت |
rioted |
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش |
More money is not the answer to this problem. |
پول بیشتر حل این مسئله نیست. |
overpoise |
مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از |
composer |
آهنگ ساز [بیشتر موسیقی کلاسیک] |
to jackknife truck-trailers |
تا شدن کامیون در جاده [بیشتر در تصادفات] |
ness on his part |
این بیشتر بواسطه کمرویی است |
loved i nothonour more |
اگر شرافت را بیشتر دوست نداشتم |
more frequently than ever <adv.> |
نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات |
riots |
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش |
queue |
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف |
peter penny |
زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند |
queued |
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف |
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . |
می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم |
catch up |
تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی |
ventre a terre |
سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین |
larceny petty |
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت |
as if to add insult to injury <idiom> |
با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره |
outpoint |
سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از |
supercharged |
موتور دارای دستگاه رساننده هواوسوخت بیشتر |
early bird catches the worm <idiom> |
هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد |
have half a mind <idiom> |
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن |
gaze hound |
تازی که بیشتر با چشم دنبال شکار می رود تا با بو |
outshoot |
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف |
parlour maid |
کلفتی که کتارش بیشتر درسفره خانه است |
like hell <idiom> |
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد |
extra |
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد |
extra- |
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد |
extras |
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد |
She is more culpable than the others. |
او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است. |
multi statement line |
خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است |
most significant digit |
رقم سمت چپ عدد که ارزش بیشتر را در پایه دارد. |
most significant character |
رقم سمت چپ عدد که ارزش بیشتر را در پایه دارد. |
tint |
[هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.] |
She is forty if a day . |
چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد ) |
mary maximus |
ان مریم که از همنام های خود بیشتر سال دارد |
long life itemes |
اقلامی که عمر قانونی انها 5سال یا بیشتر باشد |
materials that cannot be borrowed |
اجناسی که قرض داده نمی شوند [بیشتر در کتابخانه] |
multi user system |
سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند |
non-circulating materials |
اجناسی که قرض داده نمی شوند [بیشتر در کتابخانه] |
roundest |
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر |
bodies |
نوشتار و اندازه پیش فرض برای بیشتر متن ها |
slugger |
بوکسوری که بیشتر به قدرت خود اتکا دارد تا مهارت |
body |
نوشتار و اندازه پیش فرض برای بیشتر متن ها |
triplebogey |
حساب سه ضربه بیشتر ازاستاندارد در هر بخش ازبازی گلف |
power play |
وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر |
parliamentary train |
قطار راه اهنی که میلی یک PENNY بیشتر از مسافرنمیگیرد |
pantalets |
زیرشلواری یا نیم شلواری بلند که بیشتر زنها می پوشیدند |
multitudinist |
کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند |
round |
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر |
coroner |
هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است |
high goal polo |
چوگان بین تیمهای دارنده 91امتیاز تعادلی یا بیشتر |
bois jourdian |
نوعی سنگ مرمر که بیشتر درفرانسه یافت میشود |
The worst wheel of the cart creaks most. <proverb> |
بدترین چرخ گارى ,از همه بیشتر غرغر مى کند . |
coroners |
هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است |
Chrysanthemum design |
طرح گل داوودی که بیشتر در فرش های چینی بکار می رود |
nurses |
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی |
nursed |
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی |
puncher |
مشتزنی که بیشتر کوشش درزدن ضربه دارد تا سرعت ومهارت |
commoners |
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود |
motherboard |
که حاوی بیشتر قط عات و اتصالات برای تختههای دیگر است |
prostyle |
ایوان پرستش گاههای یونانی که چهار ستون بیشتر نداشت |
multi strike printer ribbon |
ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است |
nurse |
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی |
power 0 |
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی |
congestion |
وضعیتی که در آن نیازهای ارتباطی یا فرآیند ها بیشتر از توانایی مستقیم باشد |
common |
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود |
paramagnetic |
اجسامی با قابلیت گذردهی یانفوذپذیری بیشتر از یک وخاصیت مغناطیسی دائم |
to offshore something |
چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد] |
horse |
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور |
I have to go back a little bit. [This requires a little background {explanation} ] . |
این نیاز به کمی پیش زمینه [توضیح بیشتر] دارد. |
fosse commune |
[قبر معمولی در گورستان که هر هفت سال یا بیشتر استفاده می شود.] |