Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (11 milliseconds)
English
Persian
sanction
ضمانت اجرا
sanctioned
ضمانت اجرا
sanctioning
ضمانت اجرا
sanctions
ضمانت اجرا
Search result with all words
sanction
مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioned
مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioning
مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctions
مجوز جریمه ضمانت اجرا
ubi jus, ibi remedium
هر جا حقی هست ضمانت اجرا هم هست هر جا حقی است حق استیفاء ان هم وجوددارد
Other Matches
pecuniary liability
ضمانت ضمانت جبران خسارت
standard
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simple
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
runs
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
operation
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
sponsorship
ضمانت
warranty
ضمانت
sponsion
ضمانت
warrants
ضمانت
suretyship
ضمانت
bond
ضمانت
guarantee
ضمانت
guaranty
ضمانت
mainprise
ضمانت
sponsored by
به ضمانت
warrant
ضمانت
guaranteed
ضمانت
pledge
[archaic]
[guaranty]
ضمانت
warranty
ضمانت
warranted
ضمانت
warranting
ضمانت
guarantees
ضمانت
gurantee
ضمانت
guarantee
ضمانت
guaranty
ضمانت
bail
ضمانت
warranties
ضمانت
assurance
ضمانت وثیقه
assurances
ضمانت وثیقه
pecuniary liability
ضمانت پولی
vouch
ضمانت کردن
sponsor
ضمانت کردن
sponsoring
ضمانت کردن
sponsors
ضمانت کردن
guarantor
ضمانت کننده
guarantors
ضمانت کننده
bilable
ضمانت بردار
bonded
ضمانت شده
contract guarantee
ضمانت قرارداد
pledges
وثیقه ضمانت
guarantees
ضمانت کردن
pledged
وثیقه ضمانت
express warranty
ضمانت صریح
guaranteed
ضمانت کردن
answer
ضمانت کردن
answered
ضمانت کردن
answering
ضمانت کردن
answers
ضمانت کردن
bondholder
ضمانت دار
pledge
وثیقه ضمانت
guarantee
ضمانت کردن
fiduciary bond
ضمانت شرافتی
pledging
وثیقه ضمانت
bank guarantee
ضمانت بانکی
insure
ضمانت کردن
responsibilities
ضمانت جوابگویی
responsibility
ضمانت جوابگویی
guaranty
ضمانت نامه
limplied warranty
ضمانت ضمنی
upon bail
بقیه ضمانت
suretyship
عقد ضمانت
letter of indemnity
ضمانت نامه
joint and several guarantee
ضمانت تضامنی
warranties
ضمانت نامه
warranty
ضمانت نامه
irreplevisable
ضمانت برندار
vouch for
ضمانت کردن
irrepleviable
ضمانت برندار
bond
پیوستگی ضمانت
bank bond
ضمانت بانکی
bailable
قابل ضمانت
bail bond
ضمانت نامه
guarantee period
دوره ضمانت
guarantees
شخص ضمانت شده
to stand surety for any one
ضمانت کسیرا کردن
to go bail for any one
ضمانت کسی راکردن
to bail out
با ضمانت از زندان دراوردن
stand surety for a person
ضمانت کسی را کردن
the watch is warranted
ضمانت شده است
warranting
ضمانت کردن مجوز
warrent
ضمانت یاتعهد کردن
able to justify bail
قادر به تقبل ضمانت
bailment
رهایی به قید ضمانت
warranted
ضمانت کردن مجوز
it is not protected by sanctions
ضمانت اجرایی ندارد
joint bond
تعهد یا ضمانت مشترک
act as surety
کفالت یا ضمانت کردن
sanction
ضمانت اجرایی قانون
sanctioned
ضمانت اجرایی قانون
bail
تضمین ضمانت کردن
sanctioning
ضمانت اجرایی قانون
sanctions
ضمانت اجرایی قانون
i guarantee his appearance
من ضمانت می کنم که حاضرشود
bank guarantee
ضمانت نامه بانکی
warrants
ضمانت کردن مجوز
guaranteed
شخص ضمانت شده
warrant
ضمانت کردن مجوز
board exchange warranty
ضمانت تعویض برد
guarantee
شخص ضمانت شده
bid bond
ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
sanctioned
ضمانت اجرایی معین کردن
guarantees
ضمانت نامه تضمین کردن
guarantee a contract
اجرای قراردادی را ضمانت کردن
sanctions
ضمانت اجرایی معین کردن
guaranteed
ضمانت نامه تضمین کردن
sanctioning
ضمانت اجرایی معین کردن
to vouch for any one's honesty
ضمانت درستی کسی را کردن
pledgeor
دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
sanction
ضمانت اجرایی معین کردن
average bond
ضمانت نامه جبران خسارت
repayment guarantee
ضمانت استرداد پیش پرداخت
open credit
اعتبار بدون ضمانت نامه
wage
ضمانت حسن انجام کار
waging
ضمانت حسن انجام کار
wages
ضمانت حسن انجام کار
guarantee
ضمانت نامه تضمین کردن
waged
ضمانت حسن انجام کار
pledgor
دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
good performance guarantee
ضمانت حسن انجام کار
tender bonds
ضمانت نامههای مناقصه یامزایده
tender guarantee
ضمانت شرکت در مزایده یامناقصه
performance guarantee
ضمانت حسن انجام کار
guaranty
تضمین ضمانت یا تعهد کردن
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
30% down payment against bank guaranty
۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
local parole
زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
accommodation bill
براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
del credere
ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
bareboat charter
ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
client side
داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
warrant
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
feasance
اجرا
effect
اجرا
run
اجرا
effected
اجرا
effecting
اجرا
performance
اجرا
performances
اجرا
exercize
اجرا
implementation
اجرا
operation
به اجرا
executing
اجرا
runs
اجرا
executes
اجرا
executed
اجرا
execute
اجرا
ministration
اجرا
completion
اجرا
execution
اجرا
administration
اجرا
accomplishment
اجرا
administrations
اجرا
applications
اجرا
application
اجرا
implementation
اجرا
fulfilment
اجرا
consideration
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
considerations
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
practise
اجرا کردن
accomplisher
اجرا کننده
enforce
به اجرا دراوردن
enforce
اجرا کردن
purpose-built
<adj.>
قابل اجرا
purposeful
<adj.>
قابل اجرا
practicing
اجرا کردن
practises
اجرا کردن
utilitarian
[useful]
<adj.>
قابل اجرا
practising
اجرا کردن
purposive
<adj.>
قابل اجرا
enforced
اجرا کردن
perform
اجرا کردن
unfulfilled
اجرا نشده
practical
<adj.>
قابل اجرا
proper
<adj.>
قابل اجرا
enforcing
به اجرا دراوردن
enforcing
اجرا کردن
accomplishable
قابل اجرا
enforces
به اجرا دراوردن
enforces
اجرا کردن
enforced
به اجرا دراوردن
fulfit
اجرا کردن
proper
<adj.>
اجرا شدنی
exercised
اجرا کردن
exercises
اجرا کردن
purpose-built
<adj.>
اجرا شدنی
manageable
<adj.>
اجرا پذیر
makable
[spv. makeable]
<adj.>
اجرا پذیر
purposeful
<adj.>
اجرا شدنی
feasible
<adj.>
اجرا پذیر
contrivable
<adj.>
اجرا پذیر
makeable
<adj.>
اجرا پذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com