English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
English Persian
detonating agent عامل منفجر کننده
Search result with all words
destructor منفجر کننده عامل انفجاری
Other Matches
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
cyanogen agent عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
blaster منفجر کننده
detonators منفجر کننده
detonator منفجر کننده
burster منفجر کننده
detonating charge خرج منفجر کننده
burster tube لوله منفجر کننده
burster course مسیر منفجر کننده
bursting layer لایههای منفجر کننده
blasting fuze ماسوره منفجر کننده
blasting machine وسیله منفجر کننده
primacord net شبکه منفجر کننده
detonation cord فتیله منفجر کننده
boosters لایی استری منفجر کننده
booster لایی استری منفجر کننده
blood agent عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
puff منفجر کردن منفجر شدن
detonate منفجر شدن یا منفجر کردن
detonated منفجر شدن یا منفجر کردن
puffing منفجر کردن منفجر شدن
detonates منفجر شدن یا منفجر کردن
puffs منفجر کردن منفجر شدن
blowing agent عامل پف کننده
reducer عامل کم کننده
cooling agent عامل سرد کننده
choking agent عامل خفه کننده
emulsifor عامل امولسیون کننده
counter agent عامل خنثی کننده
emulsifiers عامل امولسیون کننده
limiting factor عامل محدود کننده
emulsifier عامل امولسیون کننده
thickening agent عامل غلیظ کننده
emulsifying agent عامل امولسیون کننده
complexing agent عامل کمپلکس کننده
destabilizer عامل بی ثبات کننده
determinants عامل تعیین کننده
determinant عامل تعیین کننده
disperser عامل امولسیون کننده
incapacitating agent عامل بیهوش کننده
chlorinating agent عامل کلردار کننده
wetting agent عامل خیس کننده
resolving agent عامل تفکیک کننده
sequestering agent عامل منزوی کننده
reductant عامل احیا کننده
confusion agent عامل گیج کننده
fluorinating agent عامل فلوئوردار کننده
burster block مجموعه منفجر کننده مجموعه خرج تلاش
acylating agent عامل اسیل دار کننده
acetylating agent عامل استیل دار کننده
degreasing agent عامل پاک کننده روغن
acetylizing agent عامل استیل دار کننده
preventive عامل ممانعت جلوگیری کننده
alkylating agent عامل اکلیل دار کننده
alkylation agent عامل الکیل دار کننده
exploded منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
explode منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
exploding منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
explodes منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
explodent منفجر شونده منفجر
bargaining chips عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chip عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
disk operating system کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
reserved character حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
liquefacient عامل موجب ترشح ترشح کننده
actuator محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
sysgen فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
capital intensive goods کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shelling نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
oasis یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
oases یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
class a agent officer افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggyback سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggybacks سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
com file در سیستم عاملهای PC مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان کننده این است که فایل حاوی کد ماشین است به صورت دودویی وتوسط سیستم عامل قابل اجراست
fulminates منفجر شدن
destruct منفجر کردن
fulminated منفجر شدن
buster منفجر یاخوردکننده
blow up منفجر کردن
demolished منفجر کردن
blow-ups منفجر کردن
demolishing منفجر کردن
eruptional منفجر شونده
demolish منفجر کردن
demolishes منفجر کردن
detonations منفجر کردن
detonation منفجر کردن
set off منفجر شدن
fulminate منفجر شدن
bursts منفجر شدن
blow-up منفجر کردن
explosive منفجر شونده
set off منفجر کردن
unexploded منفجر نشده
go off <idiom> منفجر شدن
burst منفجر شدن
EXE file در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
explode منفجر شدن ترکیدن
explodes منفجر شدن ترکیدن
exploded منفجر شدن ترکیدن
exploding منفجر شدن ترکیدن
implode از داخل منفجر شدن
burst انفجار منفجر شدن
detonate منفجر شدن ترکانیدن
detonates منفجر شدن ترکانیدن
burst منفجر کردن انفجار
erumpent منفجر شونده شکوفنده
bursts منفجر کردن انفجار
blow out پنچری منفجر شدن
bursts انفجار منفجر شدن
detonated منفجر شدن ترکانیدن
dynamite با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
dynamited با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
explosion ترکش منفجر کردن ترکیدن
explosions ترکش منفجر کردن ترکیدن
backfires منفجر شدن قبل از موقع
dunnite نوعی ماده منفجر حساس
detonating محترق شونده منفجر سازنده
backfired منفجر شدن قبل از موقع
dynamites با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
backfire منفجر شدن قبل از موقع
backfiring منفجر شدن قبل از موقع
dynamiting با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
MS DOS سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
kill تلفات منفجر کردن از بین بردن
kills تلفات منفجر کردن از بین بردن
methylamine گاز منفجر شونده بفرمول 2NH 3CH
active mine مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
shuttered fuze ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
command detonated منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
flare dud گلوله اتمی که در ارتفاع بیش از ارتفاع پیش بینی شده منفجر میشود
blasts منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
propellent عامل
coagent هم عامل
operatives عامل
operative عامل
v factor عامل وی
factor عامل
operators عامل
operator عامل
doer عامل
doers عامل
procurator عامل
procurators عامل
action عامل
actions عامل
element عامل
agencies عامل
agency عامل
elements عامل
operant عامل
devices عامل
parameter عامل
functionery عامل
parameters عامل
device عامل
agents عامل
principals عامل
agent عامل
factors عامل
principal عامل
operating عامل
agent representative عامل
attorneys عامل
attorney عامل
active عامل
acting عامل
assignee عامل
propellant عامل
propellants عامل
surface of rupture سطح شکافته شده به وسیله گلوله منفجر شده سطح شکافت
leavens عامل کارگر
prime mover عامل محرک کل
prime movers عامل محرک کل
growth factor عامل رشد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com