English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
hear footsteps عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
Other Matches
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
deciding نزدیک به دروازه حریف
serviced منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
near all نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
close in نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
headman پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
headmen پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
loop drive ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
clinch نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
screamer اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
thereupon درنتیجه
in this way <adv.> درنتیجه
whereby <adv.> درنتیجه
hence <adv.> درنتیجه
from درنتیجه
as a result <adv.> درنتیجه
at that [at that provocation] <adv.> درنتیجه
consequently <adv.> درنتیجه
they fought with courage درنتیجه
along of درنتیجه
in consequence of درنتیجه
thereupon <adv.> درنتیجه
thereat <adv.> درنتیجه
therefore <adv.> درنتیجه
subsequently <adv.> درنتیجه
as a consequence <adv.> درنتیجه
by impl <adv.> درنتیجه
in this respect <adv.> درنتیجه
as a result of this <adv.> درنتیجه
for that reason <adv.> درنتیجه
in this vein <adv.> درنتیجه
in this wise <adv.> درنتیجه
in this manner <adv.> درنتیجه
insofar <adv.> درنتیجه
in so far <adv.> درنتیجه
in this sense <adv.> درنتیجه
for this reason <adv.> درنتیجه
in consequence <adv.> درنتیجه
thus [therefore] <adv.> درنتیجه
by implication <adv.> درنتیجه
tabitude ضعف درنتیجه تب دق
therewith فورا درنتیجه ان
even tual درنتیجه اینده
hereupon درنتیجه این
draw attention توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
what with <idiom> برای اینکه ،درنتیجه
in the wake of <idiom> درنتیجه ،شرح ذیل
tabescence ضعف درنتیجه تب دق یا سل نخاع
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
homogeny همانندی درنتیجه داشتن یک اصل
senile keratosis کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
questionof interest پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favorites طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourites طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
quaker's meeting انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
it will wear to your shape بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
engramme اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engram اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
issue of fact نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
haplosis تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
avulsion جدا شدن زمینی از یک ملک و پیوستن بملک دیگر درنتیجه سیل یا تغییرمسیررودخانه
lion heart مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
income elasticity of demand تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
aliasing اثرات بصری نامطلوب تصاویرتولید شده کامپیوتری درنتیجه استفاده از روشهای نادرست نمونه برداری staircasing
sense probe مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
taskwork وفیفه
role وفیفه
roles وفیفه
sorb وفیفه
inofficious بی وفیفه
assignment وفیفه
assignments وفیفه
function وفیفه
functioned وفیفه
that is your duty and not mine نه وفیفه من
responsibilities وفیفه
service وفیفه
devoir وفیفه
responsibility وفیفه
functions وفیفه
activity وفیفه
duty وفیفه
office وفیفه
pensions وفیفه
task وفیفه
work وفیفه
worked وفیفه
activities وفیفه
pension وفیفه
serviced وفیفه
obligation وفیفه
obligations وفیفه
tasks وفیفه
offices وفیفه
approach lane مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
religious duty فرض وفیفه
beneficiaries وفیفه خوار
beneficiary وفیفه خوار
undutiful وفیفه نشناس
incumbency وفیفه لزوم
dutifulness وفیفه شناسی
inofficious وفیفه نشناس
dutiful وفیفه شناس
feal وفیفه شناس
propositional function وفیفه حسی
offices کار وفیفه
functionally ازلحاظ وفیفه
reserve officer افسر وفیفه
irresponsible وفیفه نشناس
tasks امرمهم وفیفه
the d. of duty انجام وفیفه
the d. of duty ادای وفیفه
obstriction قرارداد وفیفه
dereliction of duty وفیفه نشناسی
office کار وفیفه
functionery وفیفه دار
staff duty وفیفه ستادی
drafts سرباز وفیفه
draft سرباز وفیفه
task امرمهم وفیفه
irresponsibility وفیفه نشناسی
dereliction of duty ترک وفیفه
sense of duty حس وفیفه شناسی
loyal وفیفه شناس
seaman recruit ناوی وفیفه
task management مدیریت وفیفه
drafted سرباز وفیفه
breach of duty ترک وفیفه
burden of proof وفیفه اثبات
conscripts سرباز وفیفه
compulsory service خدمت وفیفه
functioned وفیفه داشتن
conscripting سرباز وفیفه
function وفیفه داشتن
duty-bound حینانجام وفیفه
functions وفیفه داشتن
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
military service نظام وفیفه
neurility وفیفه اعصاب
functional وفیفه دار
draftees سربازان وفیفه
obligated reservist مشمول وفیفه
obligor مشمول وفیفه
annuitant وفیفه خور
naval conscript ناوی وفیفه
stipendiaries وفیفه خوار
stipendiary وفیفه خوار
service نظام وفیفه
fealties وفیفه شناسی
fealty وفیفه شناسی
loyalty وفیفه شناسی
conscription نظام وفیفه
conscientious وفیفه شناس
laspe from duty ترک وفیفه
lapse from duty ترک وفیفه
conscripted سرباز وفیفه
conscript سرباز وفیفه
loyalties وفیفه شناسی
serviced نظام وفیفه
neglect of duty غفلت در انجام وفیفه
task control block بلاک کنترل وفیفه
barrels وفیفه هدایت در یک ترمینال
i deed it my duty to وفیفه خود می دانم که
function وفیفه عمل کردن
key assignments وفیفه دهی کلیدها
harnessing حین انجام وفیفه
harness حین انجام وفیفه
obligated tour دوران مشمولیت وفیفه
harnessed حین انجام وفیفه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com