Dictiornary-Farsi | عدم قابلیت توافق ناسازگاری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
inadaptability	عدم قابلیت توافق ناسازگاری


Other Matches

adaptableness	قابلیت توافق
adaptability	قابلیت توافق و سازش
We have agreed in princeple .	درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement	تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
interoperability	قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution	قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
elasticity	خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
airmobility	قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
swimming capability	قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
flotation	قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
electromagnetic compatability	قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
serviceability	قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
commensurability	قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession	قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
ductility	قابلیت کشش قابلیت تورق
reflectance	قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
strain hardenability	قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
inconsistencies	ناسازگاری
incongruities	ناسازگاری
incongruity	ناسازگاری
discord	ناسازگاری
disagreeability	ناسازگاری
paradox	ناسازگاری
paradoxes	ناسازگاری
maladjustments	ناسازگاری
maladjustment	ناسازگاری
inconsistency	ناسازگاری
repugnance	ناسازگاری
variance	ناسازگاری
insalubrity	ناسازگاری
intransigeance	ناسازگاری
inconsistence	ناسازگاری
incongruousness	ناسازگاری
incongruence	ناسازگاری
maladaptation	ناسازگاری
inconsistence	ناسازگاری ناهماهنگی
aversion	مخالفت ناسازگاری
incongrvity	ناجوری ناسازگاری
eris	الهه ناسازگاری
antipathy	ناسازگاری انزجار
social maladjustment	ناسازگاری اجتماعی
disagreement	اختلاف ناسازگاری
inconvenience	دردسر ناسازگاری
inconvenienced	دردسر ناسازگاری
inconveniences	دردسر ناسازگاری
aversions	مخالفت ناسازگاری
contrariness	ناجوری ناسازگاری
disagreements	اختلاف ناسازگاری
contrariety	مغایرت ناسازگاری
conflicts	ناسازگاری تضاد
inconveniencing	دردسر ناسازگاری
inconsistency	ناسازگاری ناهماهنگی
vocational maladjustment	ناسازگاری شغلی
conflicted	ناسازگاری تضاد
conflict	ناسازگاری تضاد
inconsistencies	ناسازگاری ناهماهنگی
incoherence	عدم تطابق ناسازگاری
to be in disagreement [with somebody]	ناسازگاری کردن [با کسی]
to be split [over something] [with somebody]	ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
intransigency	سخت گیری در سیاست ناسازگاری
intransigence	سخت گیری در سیاست ناسازگاری
mutual exclusion	ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
to be at strife [with somebody] [over something]	ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] )	ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
reach out with an olive branch <idiom>	[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch	[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
voters	عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter	عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
commensurableness	توافق
coincidence	توافق
to come to an understanding	توافق
rapport	توافق
accommodation	توافق
accommodations	توافق
concord	توافق
coincidences	توافق
agreement	توافق
adaptations	توافق
adaptation	توافق
conciliation	توافق
agreements	توافق
commensurability	توافق
consistency	توافق
concert	توافق
concent	توافق
settlements	توافق
band	توافق
bands	توافق
concerts	توافق
keeping	توافق
accords	توافق
concurrence	توافق
accorded	توافق
accord	توافق
analogies	توافق
analogy	توافق
settlement	توافق
consent	توافق
consented	توافق
consenting	توافق
consents	توافق
maladapted	بی توافق
consistency	توافق سازگاری
modus vivendi	توافق موقت
compromiser	توافق کار
speaking with prosecutor	توافق باشاکی
give-and-take	آماده به توافق
deals	توافق تجاری
agreement coefficient	ضریب توافق
concordat	توافق دوستانه
conconancy	توافق صدا
collective agreement	توافق جمعی
adaptiveness	قوه توافق
frame agreement	توافق اولیه
adaption	توافق سازش
mutual agreement	توافق طرفین
accompt	سازگاری توافق
disagreement	عدم توافق
disagreements	عدم توافق
inadaptable	توافق ندادنی
agreement of arguments	توافق نشانوندها
plea agreement	توافق مدافعه
his painting lacked repose	نقاشی وی توافق
harmonometer	توافق سنج
arbitration agreement	توافق بر حکمیت
disparity	عدم توافق
consensus	توافق عام
master agreement	توافق اولیه
accordance	وفق توافق
skeleton agreement	توافق اولیه
outline agreement	توافق اولیه
reciprocal agreement	توافق دو جانبه
disparities	عدم توافق
maladjustment	عدم توافق
basic agreement	توافق اولیه
discordance	عدم توافق
maladaptation	عدم توافق
breaches	خطای رد یک توافق
consistence	توافق سازگاری
adhesion	همبستگی توافق
synesis	توافق معانی
inharmoniousness	عدم توافق
consonance	توافق صدا
dissidence	عدم توافق
conformable	قابل توافق
inconsonantly	باعدم توافق
breached	خطای رد یک توافق
reach an agreement	به توافق رسیدن
maladjustments	عدم توافق
disconformity	عدم توافق
understanding	توافق تظر
understandings	توافق تظر
adaptations	توافق سازش
adaptation	توافق سازش
adaptability	توافق سازگاری
adaptable	قابل توافق
breach	خطای رد یک توافق
maladjusted	بی توافق دژسازگار
correspondence principle	اصل توافق
conformation	سازش توافق
deal	توافق تجاری
unilateral agreement	توافق یک جانبه
compromises	توافق مصالحه کردن
odds	عدم توافق مغایرت
abidance	رفتار برطبق توافق
conventionalization	توافق با ایین و رسوم
plea bargain	توافق مدافعه [حقوق]
come to an agreement	توافق حاصل کردن
skeleton agreement	چهارچوب توافق [حقوق]
approving	توافق در مورد چیزی
settlement	حل و فصل توافق بنگاه
compromise	توافق مصالحه کردن
meet someone half-way <idiom>	به توافق رسیدن با کسی
outline agreement	چهارچوب توافق [حقوق]
compromising	توافق مصالحه کردن
agreement	معاهده و مقاطعهء توافق
agreements	معاهده و مقاطعهء توافق
approves	توافق در مورد چیزی
consensus	توافق ورضایت عمومی
settlements	حل و فصل توافق بنگاه
master agreement	چهارچوب توافق [حقوق]
inconsonance	عدم توافق ناهماهنگی
frame agreement	چهارچوب توافق [حقوق]
discordantly	از روی عدم توافق
basic agreement	چهارچوب توافق [حقوق]
variance	مغایرت عدم توافق
approve	توافق در مورد چیزی
unless otherwise agreed	اگر توافق دیگری نباشد
agreement on partial payments	توافق در پرداخت های قسطی
undertaken	توافق برای انجام کاری
undertakes	توافق برای انجام کاری
undertake	توافق برای انجام کاری
break	خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
breaks	خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
contract note	سند مقاطعه توافق نامه
adhering	توافق داشتن متفق بودن
adheres	توافق داشتن متفق بودن
adhered	توافق داشتن متفق بودن
adhere	توافق داشتن متفق بودن
discommend	با عدم توافق چیزی گفتن