Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English
Persian
thwart
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
thwarted
عقیم گذاردن مخالفت کردن با
Other Matches
foils
عقیم گذاردن خنثی کردن
foil
عقیم گذاردن خنثی کردن
foiling
عقیم گذاردن خنثی کردن
foiled
عقیم گذاردن خنثی کردن
to foil a plan
عقیم گذاردن نقشه ای
confute
عقیم کردن
spayed
عقیم کردن
spay
عقیم کردن
sterilization
عقیم کردن
spays
عقیم کردن
vasectomy
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
vasectomies
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن
oppugn
مخالفت کردن با
bucks
مخالفت کردن با
blackballs
مخالفت کردن
blackballing
مخالفت کردن
resists
مخالفت کردن با
resisting
مخالفت کردن با
resisted
مخالفت کردن با
resist
مخالفت کردن با
repugn
مخالفت کردن با
object
مخالفت کردن
blackballed
مخالفت کردن
indirect objects
مخالفت کردن
blackball
مخالفت کردن
objects
مخالفت کردن
to set ones face against
مخالفت کردن با
direct objects
مخالفت کردن
buck
مخالفت کردن با
objected
مخالفت کردن
objecting
مخالفت کردن
disagree
نساختن با مخالفت کردن با
to be in disagreement
[with somebody]
مخالفت کردن
[با کسی]
disagreeing
نساختن با مخالفت کردن با
disagreed
نساختن با مخالفت کردن با
disagrees
نساختن با مخالفت کردن با
countercheck
عقیم کردن دفع کردن
contends
مخالفت کرده با رقابت کردن
withstands
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contended
مخالفت کرده با رقابت کردن
to be split
[over something]
[with somebody]
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
withstood
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstanding
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contend
مخالفت کرده با رقابت کردن
withstand
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
to be at odds
[with somebody]
[on / over something]
)
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be at strife
[with somebody]
[over something]
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
opposes
ضدیت کردن مخالفت کردن
controvert
هم ستیز کردن مخالفت کردن
oppose
ضدیت کردن مخالفت کردن
investing
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
pose
: مطرح کردن گذاردن
posing
: مطرح کردن گذاردن
poses
: مطرح کردن گذاردن
posed
: مطرح کردن گذاردن
put on
: تحمیل کردن گذاردن
barren
عقیم
abortive
<adj.>
عقیم
sterile
عقیم
mediate
وساطت کردن پابمیان گذاردن
interfere
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
lay-by
کنار گذاردن متروک کردن
interfered
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
godfather
نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
put by
قطع کردن کنار گذاردن
mediated
وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediates
وساطت کردن پابمیان گذاردن
subscribing
تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribes
تصدیق کردن صحه گذاردن
interferes
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
lay-bys
کنار گذاردن متروک کردن
lay by
کنار گذاردن متروک کردن
subscribed
تصدیق کردن صحه گذاردن
subscribe
تصدیق کردن صحه گذاردن
mediating
وساطت کردن پابمیان گذاردن
godfathers
نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
intervenes
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene
مداخله کردن پا میان گذاردن
denotes
تفکیک کردن علامت گذاردن
denoted
تفکیک کردن علامت گذاردن
denote
تفکیک کردن علامت گذاردن
intervened
مداخله کردن پا میان گذاردن
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
frustration
عقیم گذاری
incomplete offence
جرم عقیم
to come to nothing
عقیم ماندن
frustrations
عقیم گذاری
come to nothing
عقیم ماندن
nulify
عقیم گذارندن
frustrated
عقیم مانده
abort
عقیم ماندن
encase
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encases
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulating
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
straiten
باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
ovulate
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encased
درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulated
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
failed
عقیم ماندن ورشکستن
paralysation
بی اثرسازی عقیم گذاری
fails
عقیم ماندن ورشکستن
fail
عقیم ماندن ورشکستن
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
to shuffle off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
aborted
ریشه نکردن عقیم ماندن
miscarrying
نتیجه ندادن عقیم ماندن
aborting
ریشه نکردن عقیم ماندن
miscarry
نتیجه ندادن عقیم ماندن
aborts
ریشه نکردن عقیم ماندن
miscarries
نتیجه ندادن عقیم ماندن
male sterile
گامتهای عقیم وبی خاصیت نر
scored
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
to check off
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
score
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
lifemanship
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
renitency
مخالفت
antagonism
مخالفت
oppugnancy
مخالفت
disgreement
مخالفت
oppugnation
مخالفت
opposition
مخالفت
opponency
مخالفت
divided
<adj.>
در مخالفت
disaccord
مخالفت
obj
مخالفت
gainsaid
مخالفت
gainsay
مخالفت
disagreements
مخالفت
gainsaying
مخالفت
factions
مخالفت
faction
مخالفت
gainsays
مخالفت
disagreement
مخالفت
contrariness
مخالفت
recusance or sancy
مخالفت
contrariety
مخالفت
opposeless
بی مخالفت
defiance
مخالفت
remonstrance
مخالفت
antagonistic
مخالفت امیز
indulges
مخالفت نکردن
vetoed
نشانه مخالفت
vetoes
نشانه مخالفت
aversions
مخالفت ناسازگاری
resistance
سختی مخالفت
abolitionism
مخالفت با بردگی
veto
نشانه مخالفت
aversion
مخالفت ناسازگاری
defiantly
از روی مخالفت
opposable
مخالفت کردنی
oppugner
مخالفت کننده
contrarious
مخالفت امیز
obscurantism
مخالفت باروشنفکری
indulge
مخالفت نکردن
indulged
مخالفت نکردن
repugnance
تناقض مخالفت
to kick against a proposal
با پیشنهادی مخالفت
vetoing
نشانه مخالفت
indulging
مخالفت نکردن
incongruousness
تباین مخالفت
paradoxy
مخالفت با عقایدعمومی
paradoxicality
مخالفت باعقاید عمومی
obscurantism
مخالفت با علم ومعرفت
adversarial
وابسته به مخالفت یا دشمنی
objections
مخالفت استدلال مخالف
objection
مخالفت استدلال مخالف
antagonistically
از روی مخالفت یا دشمنی
reactionary
مخالفت گرای بی منطق
reactionaries
مخالفت گرای بی منطق
negative voice
منع نشانه مخالفت
nem con
بدون مخالفت کسی است
checker
بشکل شطرنجی ساختن یاعلامت گذاردن شطرنجی کردن
single space
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
mc carthyism
سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
flag discrimination
مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
anti dumping
مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
retrorocket
راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند
[مخالفت کردند ]
.
lay
گذاردن
invests
گذاردن
impone
گذاردن
repose
گذاردن
instate
گذاردن
table
تو گذاردن
tabled
تو گذاردن
tables
تو گذاردن
tabling
تو گذاردن
investing
گذاردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com