Total search result: 204 (35 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
augment |
علاوه کردن |
augmented |
علاوه کردن |
augmenting |
علاوه کردن |
augments |
علاوه کردن |
|
|
Other Matches |
|
withil |
به علاوه علاوه بر این |
extra <adj.> |
علاوه |
special <adj.> |
علاوه |
in addition to <prep.> |
به علاوه |
as well as <idiom> |
به علاوه |
extra- |
علاوه |
extra |
علاوه |
extras |
علاوه |
in addition <adv.> |
علاوه بر این |
moreover <adv.> |
علاوه بر این |
beyond that <adv.> |
علاوه بر این |
coupled with this |
علاوه براین |
additionally <adv.> |
علاوه بر این |
besides <adv.> |
علاوه بر این |
what is more <adv.> |
علاوه بر این |
further [moreover] <adv.> |
علاوه بر این |
on top of this <adv.> |
علاوه بر این |
over and above <adv.> |
علاوه بر این |
on top of that <adv.> |
علاوه بر این |
on to <adv.> |
علاوه بر این |
furthermore <adv.> |
علاوه بر این |
in a. to this |
علاوه براین |
forby <adv.> |
علاوه بر این |
aside from that <adv.> |
علاوه بر این |
to boot <idiom> |
همچنین ،به علاوه |
also [moreover] <adv.> |
علاوه بر این |
therewith |
از ان بابت علاوه بر این |
And whats more hes a lair. |
تازه (علاوه برهمه چیز ) دروغگوهم هست |
paraphernalia |
دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد |
cover charge |
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد |
cover charges |
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد |
vindictive damages |
مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند |
kelly |
قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید |
capitalized expense |
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان |
alias |
نام دیگری که علاوه بر نام کاربر استفاده میشود |
aliases |
نام دیگری که علاوه بر نام کاربر استفاده میشود |
Mercerization |
مرسیزاسیون [این عمل شیمیایی بر روی نخ های پنبه ای توسط مواد قلیائی و در محیط تحت فشار انجام گرفته تا علاوه بر افزایش استحکام نخ، حالتی درخشنده نیز به آن افزوده شود.] |
restoration |
احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.] |
upward compatible |
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت |
shaggy ugs |
فرش های با پرز بلند [این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.] |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
detaches |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
clears |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
specifies |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
expends |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
justify |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
justifying |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
detaching |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
clearest |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
detach |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
clearer |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
endorsed |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
endorses |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
endorsing |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
parallelize |
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن |
to adapt [to] |
جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به] |
mends |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
to secure |
تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن] |
mended |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
evaporating |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
adjusts |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
endorse |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
adjusting |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
compensated |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
clear |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
compensate |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
evaporated |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
evaporates |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
expending |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
lubricates |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
lubricated |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
modulate |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
lubricate |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
judge |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
judged |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
judges |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
judging |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
crushes |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
modulating |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
modulates |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
crushed |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
crush |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
lubricating |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
refer |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
expended |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
specifying |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
evaporate |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
justifies |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
specify |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
expend |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
ascertian |
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن |
compensates |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
refers |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
referred |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
reforests |
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن |
reforesting |
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن |
screening, screenings |
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار |
reforested |
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن |
screen |
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار |
reforest |
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن |