English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
gouache عکس و تصویری که با رنگ کاری فوق بدست اید
Other Matches
blow-ups تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
picture writing خط تصویری
projective تصویری
pictorial تصویری
videos تصویری
figurative تصویری
videoed تصویری
videoing تصویری
pictograph خط تصویری
video تصویری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
non figurative غیر تصویری
icon نماد تصویری
facsimile پست تصویری
facsimiles پست تصویری
ikons نماد تصویری
image sinusoidally تابیدگی تصویری
hieroglyph حروف تصویری
pictograph نمودار تصویری
projection formula فرمول تصویری
picture processing پردازش تصویری
picture graph نمودار تصویری
pictorial tests ازمونهای تصویری
icons نماد تصویری
video monitor مانیتور تصویری
video ram RA بصری یا تصویری
video terminal ترمینال تصویری
video terminal پایانه تصویری
visual page صفحه تصویری
visual scanner پیماینده تصویری
hieroglyphs حروف تصویری
videotext متن تصویری
an abstract term تعبیر تصویری
pictograph نشان یا علائم تصویری
object oriented تصویری که از بردارهای تعریف
self-portrait تصویری که نقاش از خودبکشد
self-portraits تصویری که نقاش از خودبکشد
video digitizer دیجیتالی کننده تصویری
pictorial وسایل تصویری یا تصویرنهایی
fax نمابرد پست تصویری
video display terminal ترمینال نمایش تصویری
self portrait تصویری که نقاش از خودبکشد
pixel نقطه عنصر تصویری
video amplifier تقویت کننده تصویری
video display unit واحد نمایش تصویری
video game machine ماشین بازی تصویری
faxing نمابرد پست تصویری
faxes نمابرد پست تصویری
faxed نمابرد پست تصویری
block diagram نمایش تصویری سیستمها
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
blip تصویری بر روی صفحه رادار
blips تصویری بر روی صفحه رادار
picture frustration test ازمون ناکامی سنج تصویری
reproduction [of a recording] [audio, video] پخش [ضبط صوتی یا تصویری]
halftones عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
blurring تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurred تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurs تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blur تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
symbol نشانه یا تصویری که معرف چیزی است
prestel سرویس متن تجاری تصویری در انگلستان
halftone عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
phototypesetter حروف چینی نوری حروفچین تصویری تصویرپرداز
camera lucida دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
Videotex تحویل اطلاعات خانگی الکترونیکی متن تصویری
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
d. of macabre تصویری که دسته مردن راازپست و بلند نشان میدهد
d. of death تصویری که دسته مردم راازپست وبلند نشان میدهد
Doom [نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
wraparound حرکت نشانه گر در صفحه تصویری کامپیوتر از انتهای یک خط یا شروع خط بعد
desktop الگو یا تصویری که در پشت صفحه ویندوز نمایش دده میشود
blast through alphanumerics حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
telesoftware نرم افزاری که سرویس را از داده تصویری یا متن راه دور می گیرد
bit mapped screen pixel یک صفحه نمایش که در ان هر سلول تصویری میتوانددر ارتباط با مکانی از حافظه
eighty column screen صفحه تصویری که میتواند هشت حرف را به صورت افق نمایش دهد
bitmap تصویری که پیکسل ها با عوض کردن مقدار بیت ذخیره شده تغییر میکند
acrade game نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
yoke قسمتی از سیستم انحراف پرتوالکترونی که برای ادرس دهی یک نمایش تصویری بکار می رود
DV I سیستمی که نحوه فشرده سازی و نمایش سیگنالهای صوتی و تصویری روی کامپیوتر را نشان میدهد
holographic image [ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
composite video واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
stair stepping روشی که در نمایشهای تصویری برای نمایش خط رسم شده در زاویهای به غیر از 54 درجه افقی یاعمودی بکار می رود
at the hand of بدست
by بدست
check plot یک ترسیم قلمی که به طورخودکار توسط سیستم CADقبل از ایجاد خروجی نهایی برای اصلاح و ویرایش تصویری تولید شود
ion deposition فناوری چاپ که از نوک چاپی استفاده میکند که نشانه هایی می کشد تا تصویری ایجاد شود که toner را جذب کند
texture mapping 1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
storage TRC مخصوص برای گرافیک کامپیوتری . تصویری را روی صفحه برمی گرداند بدون نیاز به عملیات تنظیم مجدد
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
procures بدست اوردن
to go to the wright بدست استادافتادن
get round بدست اوردن
soothes دل بدست اوردن
procuring بدست اوردن
soothed دل بدست اوردن
get table بدست اوردنی
hand in hand دست بدست
attainable بدست اوردنی
offer بدست اوردن
offered بدست اوردن
offers بدست اوردن
acquirer بدست اورنده
impetrate بدست اوردن
obtainment بدست اوری
attenuation بدست آوردن
procurable بدست اوردنی
procured بدست اوردن
obtained بدست اوردن
procurer بدست اورنده
earn بدست اوردن
earned بدست اوردن
earns بدست اوردن
obtains بدست اوردن
soothe دل بدست اوردن
acquiring بدست اوردن
acquires بدست اوردن
get at able بدست اوردنی
come by بدست اوردن
securer بدست اورنده
procure بدست اوردن
obtainable بدست اوردنی
to come to hand بدست امدن
procurement بدست اوری
pick up بدست اوردن
getting بدست اوردن
obtain بدست اوردن
catch بدست اوردن
acquirable بدست اوردنی
catcher بدست اورنده
acquire بدست آوردن
manual وابسته بدست
gains بدست آوردن
gets بدست امده
gained بدست آوردن
provider بدست اورنده
providers بدست اورنده
get بدست امده
get بدست اوردن
come by <idiom> بدست آوردن
gains بدست اوردن
gets بدست اوردن
gain بدست اوردن
getting بدست امده
gained بدست اوردن
gain بدست آوردن
monitored واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitor واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitors واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
wetzel عنصر تصویری که به تصویرروی ترمینال نمایش اضافه شده و دقت نمایش را بهبودمی بخشد
finagle باحیله بدست اوردن
strike a balance موازنه بدست اوردن
recouped دوباره بدست اوردن
recouping دوباره بدست اوردن
step into بسهولت بدست اوردن
get back دوباره بدست اوردن
recoups دوباره بدست اوردن
all aggairs pivot upon him کارها بدست او می گرد د
quando acciderint هر گاه بدست اید
acquirability امکان بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن
recoup دوباره بدست اوردن
insure بیمه بدست اوردن
change hands دست بدست رفتن
to change hands دست بدست رفتن
turnover دست بدست شدن
encyclic بدست چندنفر رونده
attains بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining بدست اوردن بانتهارسیدن
attained بدست اوردن بانتهارسیدن
attain بدست اوردن بانتهارسیدن
self-government حکومت بدست مردم
retrieve دوباره بدست اوردن
retrieves دوباره بدست اوردن
have بدست اوردن دارنده
having بدست اوردن دارنده
optimization بدست اوردن حد مطلوب
municipalize بدست شهرداری دادن
to get [hold of] something بدست آوردن چیزی
to bring something بدست آوردن چیزی
retrieved دوباره بدست اوردن
pass on دست بدست دادن
unhandy مشکل بدست امده
to get back دوباره بدست اوردن
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
gun for something <idiom> بازحمت بدست آوردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com