English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
ultrashort wave transmitter فرستنده موج خیلی کوتاه
Other Matches
ultrashort wave موج خیلی کوتاه
on a dime <idiom> درزمان خیلی کوتاه
very short برد خیلی کوتاه
transient باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
transients باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
You have cut my hair very short . سرم را ( موهایم را ) خیلی کوتاه کردید
The notice is too short [for me] . آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
signalling 1-روش فرستنده برای هشدار به گیرنده برای ارسال یک پیام . 2-ارتباط با فرستنده درباره وضعیت گیرنده
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
blasts منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
rattling خیلی تند خیلی خوب
pantywaist شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
short quard سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
emergencies خیلی خیلی فوری
emergency خیلی خیلی فوری
forwarder فرستنده
dispatcher فرستنده
wireless station فرستنده
transmitting set فرستنده
senders فرستنده
sender فرستنده
shipper فرستنده
sending set فرستنده
chooser فرستنده
transmitters فرستنده
agent فرستنده
transmitter فرستنده
agents فرستنده
consignor فرستنده
sending state کشور فرستنده
broadcast station ایستگاه فرستنده
noise transmitter فرستنده پارازیت
jamming transmitter فرستنده پارازیت
intermediate transmitter فرستنده میانی
intermediate transmitter فرستنده واسطه
transmitters فرستنده رادیویی
senders فرستنده پیام
mobile station فرستنده متحرک
transmitting antenna انتن فرستنده
service area برد فرستنده
transreceiver فرستنده و گیرنده
transceiver فرستنده و گیرنده
consignor فرستنده کالا
sender فرستنده پیام
television broadcasting station فرستنده تلویزیون
transmitters دستگاه فرستنده
emergency transmitter فرستنده اضطراری
transmitter فرستنده رادیویی
amateur station فرستنده تفننی
forwarding country کشور فرستنده
amateur transmitter فرستنده اماتور
transmitter دستگاه فرستنده
pulse transmitter فرستنده پالس
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
amateur bands باندهای فرستنده تفننی
directive sending فرستنده جهت دار
reversing داده ازگیرنده به فرستنده
reverses داده ازگیرنده به فرستنده
reversed داده ازگیرنده به فرستنده
shipper فرستنده کالا با کشتی
directional transmitter فرستنده جهت دار
reverse داده ازگیرنده به فرستنده
transmissive انتقال دهنده فرستنده
handset دستگاه فرستنده وگیرنده
handie talkie فرستنده دستی کوچک
transceiver دستگاه گیرنده فرستنده
handsets دستگاه فرستنده وگیرنده
long wave transmitter فرستنده موج بلند
impluse sender فرستنده ضربه جریان
broadcasting station ایستگاه رادیویی فرستنده
amateur station call letters علامت فرستنده تفننی
radio telephone transmitter فرستنده تلفن بیسیم
squad cars اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
squad car اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
transmitter signal element timing زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
station break وقفه برنامه فرستنده رادیویی وتلویزیونی
doppler effect اثر برگشت امواج روی فرستنده
maintain watch مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
carrier فرستنده بار شرکت حمل و نقل
carriers فرستنده بار شرکت حمل و نقل
frequency drift تغییر تدریجی فرکانس یک فرستنده یا اسلاتور
omnidirectional گیرنده یا فرستنده امواج درجهت مناسب
communication مسیر فیزیکی که فرستنده را به گیرنده وصل میکند
route مسیر یک پیام بین فرستنده و گیرنده در شبکه
routes مسیر یک پیام بین فرستنده و گیرنده در شبکه
universal transmitter asynchronousreciver فرستنده /گیرنده ناهمزمان جامع
roaming حرکت به آسانی ودرارتباط با فرستنده ارتباطی بی سیم بودن
roam حرکت به آسانی ودرارتباط با فرستنده ارتباطی بی سیم بودن
backward کانالی از گیرنده به فرستنده برای حمل سیگنالهای کنترل
roams حرکت به آسانی ودرارتباط با فرستنده ارتباطی بی سیم بودن
transceiver گیرنده و فرستنده که می توانند سیگنال را ارسال و دریافت کنند
backwards کانالی از گیرنده به فرستنده برای حمل سیگنالهای کنترل
vor وسیله تعیین جهت ارسال امواج فرستنده دشمن
roamed حرکت به آسانی ودرارتباط با فرستنده ارتباطی بی سیم بودن
radio fix تعیین محل فرستنده دشمن یاخودی بااستفاده از دو یا چندایستگاه به گوش
clocking روشی برای همزمان کردن دو دستگاه فرستنده و گیرنده مخابراتی
synchronization باس ارسالی برای اطمینان از این که گیرنده با فرستنده سنکرون است
radio fix تعیین محل هواپیما یا ناو با استفاده ازگوش دادن به دو یا چندایستگاه فرستنده
sync باس ارسالی برای اطمینان از این که گیرنده با فرستنده سنکرون است
dial up line خط تلفن معمولی که میتواندبه عنوان دست دستگاه فرستنده در مخابرات استفاده شود
acknowledged mail تابعی که به فرستنده اعلام میکند پیام پستی الکترونیکی خوانده شده است
session لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
sessions لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
diplexer وسیلهای که استفاده از یک انتن را بصورت همزمان یامجزا توسط دو فرستنده ممکن میسازد
homing device رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
hurdle step جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
acknowledge کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
acknowledging کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
acknowledges کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
manipulative deception تغییر فرکانس یا دستکاری دروسایل فرستنده خودی برای گول زدن دشمن فریب رادیویی عمدی
linter ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
decca سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
layers لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
layer لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
loop آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
looped آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loops آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
radio position finding روش تعیین محل ایستگاه فرستنده به روش تقاطع
authentication استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
backwards کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
backward کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
request سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requesting سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requests سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requested سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
radio beacon برج بی سیم انتن فرستنده بی سیم
ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل looxial ضخیم و گیرنده / فرستنده برای اتصال به شاخههای کابل قابل سرویس دهی در مسافت دور
copious خیلی
routh خیلی
dammit خیلی
in large quantities خیلی خیلی
ten خیلی
very little خیلی کم
damn خیلی
dumpiness خیلی
many خیلی
for long خیلی
not a few خیلی ها
villainous خیلی بد
highly خیلی
far and away خیلی
abysmal <adj.> خیلی بد
to a large extent خیلی
very خیلی
infinitely خیلی زیاد
primely خیلی خوب
fortissimo خیلی بلند
precisian خیلی دقیق
quaint خیلی فریف
overstrung خیلی حساس
oodles خیلی زیاد
pianissmo خیلی نرم
pixilated خیلی حساس
really wicked خیلی محشر
really sick خیلی محشر
raff خیلی زیاد
faraway خیلی دور
once in the blue moon خیلی بندرت
skinless خیلی حساس
span new خیلی تازه
exceeding خیلی زیاد
wells خیلی خوب
senseful خیلی حساس
ritzy خیلی شیک
rotundily چاقی خیلی
sappy خیلی احساساتی
great <adj.> خیلی خوب
sick [British E] <adj.> خیلی خوب
awesome <adj.> خیلی خوب
cool <adj.> خیلی خوب
wicked <adj.> خیلی خوب
oftentimes خیلی اوقات
Many thanks! خیلی ممنون!
iam in bad خیلی محتاجم
immensurable خیلی قدیم
often خیلی اوقات
a lot of times <adv.> خیلی از اوقات
in no time خیلی زود
frequently <adv.> خیلی از اوقات
whacking خیلی بزرگ
many times <adv.> خیلی از اوقات
often <adv.> خیلی از اوقات
I spoke my mind. من خیلی رک گفتم.
whackings خیلی بزرگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com