Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
chevroner
فرمانده گروه
Search result with all words
leader
هادی راهنما فرمانده گروه یا یکان کوچک
leaders
هادی راهنما فرمانده گروه یا یکان کوچک
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
Other Matches
skippered
فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippering
فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skippers
فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
skipper
فرمانده دسته نظامی فرمانده یا خلبان هواپیما کاپیتان
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
section chief
فرمانده رسد فرمانده قبضه
army commander
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
commanders
فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
commander
فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
convoy commodore
فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
blue commander
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
chalk commander
فرمانده سریال حرکت هوایی فرمانده سریال بار هوایی
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
chiefs
فرمانده
commandant
فرمانده
commander of d.
فرمانده
chief
فرمانده
commanders
فرمانده
commander
فرمانده
commandants
فرمانده
oldman
فرمانده کل
commander-in-chief
فرمانده کل
commander in chief
فرمانده کل
generalissimo
فرمانده کل
commander in chief
فرمانده کل
generalissimos
فرمانده کل
imperator
فرمانده
commanders-in-chief
فرمانده کل
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde
گروه بیشمار گروه
hordes
گروه بیشمار گروه
penteconter
فرمانده پنجاه تن
division commander
فرمانده لشگر
divisional officer
فرمانده یگان
admiral
امیرالبحر فرمانده
admirals
امیرالبحر فرمانده
captains
فرمانده هواپیما
governor
حکمران فرمانده
governors
حکمران فرمانده
skippers
فرمانده ناو
captains
فرمانده ناو
prefects
رئیس فرمانده
pendragon
فرمانده کل قوا
platoon leader
فرمانده دسته
commandants
افسر فرمانده
officer in tactical command
فرمانده تاکتیکی
leader
فرمانده دسته
captain
فرمانده ناو
hetman
فرمانده لهستانی
sector commander
فرمانده ناحیه
leaders
فرمانده دسته
captaining
فرمانده ناو
flight leader
فرمانده پرواز
fleet commander
فرمانده ناوگان
regiment commander
فرمانده هنگ
captained
فرمانده هواپیما
captaining
فرمانده هواپیما
captained
فرمانده ناو
captain
فرمانده هواپیما
skippering
فرمانده ناو
skippered
فرمانده ناو
drum majors
فرمانده طبالان
skipper
فرمانده ناو
exercise commander
فرمانده مانور
drum major
فرمانده طبالان
leaders
راهنما فرمانده
commandant
افسر فرمانده
corps commander
فرمانده سپاه
battalion commander
فرمانده گردان
commanding officer
افسر فرمانده
commanding officers
افسر فرمانده
brigadiers
فرمانده تیپ
brigadier
فرمانده تیپ
commander's concept
تدبیر فرمانده
brigade commander
فرمانده تیپ
army commander
فرمانده ارتش
battery commander
فرمانده اتشبار
chief of boat
فرمانده قایق
leader
راهنما فرمانده
territorial commander
فرمانده سرزمینی
prefect
رئیس فرمانده
company commander
فرمانده گروهان
personal staff
ستاد خصوصی فرمانده
official visit
بازدید رسمی فرمانده
commission pennant
پرچم فرمانده ناو
privateer
فرمانده کشتی بازرسی
chief of naval operations
فرمانده عملیات دریایی
commander in chief
فرمانده کل قوا سر فرماندهی
sea captain
فرمانده نیروی دریایی
section leader
فرمانده رسد یا جوخه
alternate command authority
افسر جانشین فرمانده
executive order
فرمانده دوم ناو
commodore
افسر فرمانده دریایی
commander's concept
تدبیر عملیاتی فرمانده
phylarch
فرمانده سواره نظام
warlord
فرمانده ارتشی فرمانروا
commodore
فرمانده یکان هوایی
commodore
فرمانده پایگاه هوایی
flag captain
فرمانده ناو سرفرماندهی
commodores
افسر فرمانده دریایی
commodores
فرمانده پایگاه هوایی
commodores
فرمانده یکان هوایی
sector commander
فرمانده ناحیه پدافند هوایی
tactical air commander
فرمانده نیروی هوایی تاکتیکی
drillmaster
فرمانده تمرین نظامی سردسته
division officer
فرمانده قسمت افسر رسته
area air defense commander
فرمانده منطقه پدافند هوایی
constable of france
فرمانده کل قوادرغیاب پادشاهان پیشین فرانسه
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
commander's guidance
دستورالعمل فرماندهی راهنمای طرح ریزی فرمانده
budget item
اقلامی که به دستور فرمانده قیمت ان ازبودجه یکان کسر میشود
visit of courtesy
بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
warlock
جادوگر مرد که فرمانده زنان جادوگر است
support command
فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
throngs
گروه
fry
گروه
platoon
گروه
thronging
گروه
clique
گروه
thronged
گروه
flock
گروه
fries
گروه
flocked
گروه
flocking
گروه
flocks
گروه
throng
گروه
frying
گروه
herds
گروه
g , series
گروه ژ
multitude
گروه
swarm
گروه
swarmed
گروه
swarms
گروه
squad
گروه
squads
گروه
concourses
گروه
concourse
گروه
congregation
گروه
congregations
گروه
covey
گروه
bunching
گروه
bunches
گروه
bunched
گروه
herding
گروه
assembly
گروه
herded
گروه
herd
گروه
attack group
گروه تک
gangs
گروه
multitudes
گروه
parcel
گروه
parcels
گروه
gang
گروه
bunch
گروه
many
گروه
shoal
گروه
groups
گروه
cliques
گروه
ensigns
گروه
ensign
گروه
batches
گروه
batch
گروه
trooping
گروه
trooped
گروه
troop
گروه
group
گروه
platoons
گروه
cohorts
گروه
companies
گروه
bevy
گروه
lot
گروه
schools
گروه
school
گروه
company
گروه
crowd
گروه
cohort
گروه
special interest group
گروه
ring
گروه
t group
گروه T
setting up
گروه
sets
گروه
set
گروه
corps
گروه
crowds
گروه
party
گروه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com