Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
direct selling
فروش مستقیم
Other Matches
woollen draper
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
on licence
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
wine seller
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
sales force
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
hard sell
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sale maximization
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
furrier
خز فروش پوست فروش
furriers
خز فروش پوست فروش
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
oligopoly
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
straight line
مستقیم
firsthand
مستقیم
directed
مستقیم
attributive
مستقیم
bee line
خط مستقیم
beeline
خط مستقیم
upstanding
مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
first-hand
مستقیم
straight line
خط مستقیم
right
مستقیم
righted
مستقیم
straight line code
کد مستقیم
directs
مستقیم
righting
مستقیم
levels
مستقیم
on line
مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
straightest
مستقیم
straight
مستقیم
straightish
مستقیم
level
مستقیم
leveled
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
levelled
مستقیم
straighter
مستقیم
visual fire
تیر مستقیم
ambagious
غیر مستقیم
rectiliner
مستقیم الخط
video disk
دسترسی مستقیم
uniaxial bending
خمش مستقیم
proximate cause
علت مستقیم
proximate
بیفاصله مستقیم
air line
خط مستقیم هوایی
uncurl
مستقیم شدن
random access
دستیابی مستقیم
wall pass
پاس مستقیم
indirect
غیر مستقیم
direct taxes
مالیاتهای مستقیم
backstair
غیر مستقیم
highroads
صراط مستقیم
highroad
صراط مستقیم
airlines
خط مستقیم هوایی
airline
خط مستقیم هوایی
direct current
جریان مستقیم
as the crow files
بخط مستقیم
positive relation
رابطه مستقیم
straight position
فرم مستقیم
through call
مکالمه مستقیم
forward resistance
مقاومت مستقیم
straighter
قسمت مستقیم
hottest
خط تلفن مستقیم
hotter
خط تلفن مستقیم
hot
خط تلفن مستقیم
intuition
درک مستقیم
sideway
غیر مستقیم
straight
قسمت مستقیم
line storm
طوفان مستقیم
intuitions
درک مستقیم
rectilinear
مستقیم الخط
sonna deung koot
دست مستقیم
specific cost
هزینه مستقیم
straightening flute drill
مته مستقیم
direct taxation
مالیات مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
direct access
دستیابی مستقیم
straightest
قسمت مستقیم
straight line
دارای خط مستقیم
straight line
بخط مستقیم
straight left
چپ مستقیم در بوکس
straight edge
لبه مستقیم
forward voltage
ولتاژ مستقیم
dressings
مستقیم کنی
dressing
مستقیم کنی
on line help
کمک مستقیم
direct support
کمک مستقیم
direct address
نشانی مستقیم
direct processing
پردازش مستقیم
direct dye
رنگینه مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
direct object
مفعول مستقیم
direct hit
اصابت مستقیم
direct process
فرایند مستقیم
direct labour
دستمزد مستقیم
directness
مستقیم بودن
d.c.
جریان مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم
direct cost
هزینه مستقیم
direct coupling
جفتگری مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
direct conversion
تبدیل مستقیم
close supervision
نظارت مستقیم
direct relationship
وابستگی مستقیم
direct relationship
ارتباط مستقیم
direct reading
قرائت مستقیم
d.c
جریان مستقیم
direct control
کنترل مستقیم
direct hits
اصابت مستقیم
direct aggression
پرخاشگری مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
direct outlet
ابگیر مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
direct material
مواد مستقیم
spur offtake
ابگیر مستقیم
direct load
بارگذاری مستقیم
direct pressure
فشار مستقیم
direct lighting
روشنایی مستقیم
aright
مستقیم مستقیما
direct observation
دیدبانی مستقیم
direct fire
تیر مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم
live copy paste
کپی الصاق مستقیم
direct casting
ریخته گری مستقیم
helm
زاویه سکان از خط مستقیم
manage
مستقیم یا تحت کنترل
directs
: مستقیم معطوف داشتن
point blank
روبه نشان مستقیم
helms
زاویه سکان از خط مستقیم
managed
مستقیم یا تحت کنترل
direct access method
روش دستیابی مستقیم
directed
: مستقیم معطوف داشتن
direct addressing
ادرس دهی مستقیم
point-blank
روبه نشان مستقیم
stiffest
مستقیم چوب شده
stiffer
مستقیم چوب شده
stiff
مستقیم چوب شده
fires
شوت محکم و مستقیم
fired
شوت محکم و مستقیم
fire
شوت محکم و مستقیم
direct
: مستقیم معطوف داشتن
intuitional
ناشی از درک مستقیم
direct addressing
نشان دهی مستقیم
on line information service
سرویس اطلاعاتی مستقیم
manages
مستقیم یا تحت کنترل
managing
مستقیم یا تحت کنترل
direct access
دسترسی مستقیم به اطلاعات
Don't beat around the bush!
مستقیم و رک حرف بزن!
parried
سد کردن دفاع مستقیم
parries
سد کردن دفاع مستقیم
parry
سد کردن دفاع مستقیم
parrying
سد کردن دفاع مستقیم
jab
ضربه سریع مستقیم
jabbed
ضربه سریع مستقیم
jabs
ضربه سریع مستقیم
direct current
جریان برق مستقیم
deferred address
یک آدرس غیر مستقیم
direct oration
گفته یا قول مستقیم
detour behavior
رفتار غیر مستقیم
direct measurement
اندازه گیری مستقیم
indirect taxes
مالیاتهای غیر مستقیم
circumlocutions
بیان غیر مستقیم
direct absorption process
فرایند جذب مستقیم
direct quota tion
نقل قول مستقیم
direct reading instrument
دستگاه مستقیم خوانی
d.c c. motor
موتور جریان مستقیم
jabbing
ضربه سریع مستقیم
direct quenching
سخت گردانی مستقیم
d.c. motor
موتور جریان مستقیم
d.c. receiver
رادیوی جریان مستقیم
indirect tax
مالیات غیر مستقیم
excise
مالیات غیر مستقیم
indirect object
مفعول غیر مستقیم
direct memory access
دستیابی مستقیم به حافظه
chute
مسیر مستقیم مسابقه
ambages
راهای غیر مستقیم
straight line method of depreciation
استهلاک به روش خط مستقیم
direct current generator
مولد جریان مستقیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com