English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (10 milliseconds)
English Persian
cries فریاد گریه
cry فریاد گریه
Other Matches
Laugh and the world laghs with you, weep and you w. <proverb> بخندى ,دنیا با تو مى خندد گریه کنى باید بتنهایى گریه گنى.
Laugh and the world laughs with you , weep and you wepp alone. <proverb> بخند تا دنیا با تو بخندد گریه کن تا تنها گریه کنى.
weeping succeeds laughter گریه پس ازخنده می اید از پی خنده گریه است
sobbed گریه گریه کردن
sobs گریه گریه کردن
sob گریه گریه کردن
sobbing گریه گریه کردن
bawling گریه
greet گریه
greeted گریه
tear گریه
tears گریه
greets گریه
bawl گریه
bawled گریه
bawls گریه
weeping گریه
cry گریه کردن
To begin to weep . to burst into tears . گریه افتا دن
cries گریه کردن
weeps گریه کردن
sobbed بغض گریه
slobber گریه بچگانه
slobbering گریه بچگانه
tear-jerkers گریه انگیز
tear-jerker گریه انگیز
sob بغض گریه
weeper گریه کننده
slobbers گریه بچگانه
slobbered گریه بچگانه
sobbing بغض گریه
sobs بغض گریه
crybaby زود گریه کن
musk cat گریه زیاد
bemoans گریه کردن
bemoaning گریه کردن
bemoaned گریه کردن
bemoan گریه کردن
weeping گریه کننده
give گریه کردن
f. tears گریه زورکی
giving گریه کردن
gives گریه کردن
weep گریه کردن
crybabies زود گریه کن
to pipe one's eye گریه کردن
tear jerking گریه اور
tearjerker گریه اور
they mingle their tears با هم گریه می کنند
crying is useless گریه سودی ندارد
sob stories داستان گریه اور
sob story داستان گریه اور
To weep and wail . گریه وزاری کردن
he wept involuntarily بی اختیار گریه کرد
boohoo هقهق گریه کردن
to gulp down ones tears گریه رادرگلوحبس کردن
to play the woman گریه کردن ترسیدن
boohoos هقهق گریه کردن
boohooed هقهق گریه کردن
boohooing هقهق گریه کردن
mourns ماتم گرفتن گریه کردن
mourned ماتم گرفتن گریه کردن
mourn ماتم گرفتن گریه کردن
To burst into tears (laughter). زیر گریه ( خنده ) زدن
Tears remedy every irremediable ailment. <proverb> گریه بر هر درد بى درمان دواست .
She wept herself to sleep . آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
sobbing همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sob همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbed همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobs همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
She looks pathetic in that dress . این لباس به تنش گریه می کند
It is no use crying over spilt milk . <proverb> بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
to turn on the waters یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
groan فریاد
outcries فریاد
squawk فریاد
shrieks فریاد
squawked فریاد
squawks فریاد
mewl فریاد
redresser فریاد رس
shrieking فریاد
shriek فریاد
exclamation فریاد
groans فریاد
groaning فریاد
groaned فریاد
shrieked فریاد
exclamations فریاد
rhodomontade فریاد
kiai فریاد
shouts فریاد
whoop فریاد
vociferation فریاد
whooped فریاد
whooping فریاد
whoops فریاد
shouted فریاد
calling فریاد
squealed فریاد
squeal فریاد
outcry فریاد
shout فریاد
frets فریاد
fret فریاد
squeals فریاد
shouting فریاد
hurray فریاد زدن
jubilate فریاد شادی
shouter فریاد زننده
screamer فریاد زدن
vociferance فریاد و نعره
war cry فریاد جنگی
war whoop فریاد جنگ
utter a cry فریاد زدن
to cry wolf too often انقدربدروغ فریاد
to by blue muder فریاد کردن
To cry out . فریاد بر آوردن
yell فریاد زدن
whoopee فریاد خوشحالی
whoop فریاد کردن
whooped فریاد کردن
greet داد فریاد
greeted داد فریاد
holler فریاد خوشحالی
hollers فریاد خوشحالی
greets داد فریاد
whooping فریاد کردن
gaff گفتاربیهوده فریاد
hollered فریاد خوشحالی
cries فریاد زدن
hollering فریاد خوشحالی
bawl فریاد زدن
bawled فریاد زدن
blat فریاد کردن
bawling فریاد زدن
bawls فریاد زدن
yells فریاد زدن
cry فریاد زدن
yelling فریاد زدن
yelled فریاد زدن
whoops فریاد کردن
To go to someones rescues . To succour someone . به فریاد کسی رسیدن
shriek فریاد دلخراش زدن
shrieked فریاد دلخراش زدن
shrieking فریاد دلخراش زدن
shrieks فریاد دلخراش زدن
salvo فریاد دسته جمعی
salvoes فریاد دسته جمعی
with rejoicings and embraces با شادی و فریاد هورا
chevy فریاد هنگام شکار
screeches فریاد شبیه جیغ
screech فریاد شبیه جیغ
to break forth in to joy از خوشی فریاد کردن
screeched فریاد شبیه جیغ
to shout for joy از خوشی فریاد زدن
triumphant فاتحانه فریاد پیروزی
triumphantly فاتحانه فریاد پیروزی
screeching فریاد شبیه جیغ
to roar with pain از درد فریاد زدن
holler فریاد کردن سروصداراه انداختن
howled فریاد زدن عزاداری کردن
donnybrook فریاد پرسر وصدا هیاهو
rodomontade گزافه گویی کردن فریاد
howls فریاد زدن عزاداری کردن
howl فریاد زدن عزاداری کردن
exclamatory شگفت اور متضمن فریاد
hollered فریاد کردن سروصداراه انداختن
exclaiming ازروی تعجب فریاد زدن
exclaimed ازروی تعجب فریاد زدن
hollers فریاد کردن سروصداراه انداختن
full-throated صدا یا فریاد بسیار بلند
exclaims ازروی تعجب فریاد زدن
hollering فریاد کردن سروصداراه انداختن
exclaim ازروی تعجب فریاد زدن
jobilate شادی کردن از خوشی فریاد زدن
hoots فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooted فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
wow فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
view halloo فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
hooting فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoot فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
wowed فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
tallyho فریاد شکارچی هنگام دیدن روباه که از پناهگاه بیرون دویده
hoick فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
fore فریاد هشدار به نفر جلو زمین در مورد گوی که بسمت اومیرود
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
hi فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
whimpering نالیدن زار زار گریه کردن
whimpered نالیدن زار زار گریه کردن
whimper نالیدن زار زار گریه کردن
whimpers نالیدن زار زار گریه کردن
yoicks علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
escry فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
He raesed a cry of ((thief! Thif !)) فریاد می زد «دزد !دزد ! »
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com