Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
literacy
فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
Other Matches
literate
قادر به فهمیدن اصط لاحات مربوط به کامپیوتر و نحوه استفاده از کامپیوتر
misapprehend
بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehends
بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehended
بد فهمیدن نادرست فهمیدن
misapprehending
بد فهمیدن نادرست فهمیدن
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
prolegomenon
مقدماتی کلمات مقدماتی
basic unit training
اموزش مقدماتی یکان اموزش مقدماتی واحد
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
minicomputer
کامپیوتر کوچک با محدوده دستوران و توان پردازش بیشتر از ریز کامپیوتر ولی غیرقابل مقایسه با سرعت و فرفیت ارسال داده کامپیوتر main frame
upload
1-ارسال فایلهای داده یا برنامه از یک کامپیوتر کوچک به CPU اصلی . 2-ارسال فایل از یک کامپیوتر به BBS یا کامپیوتر میزبان .
external
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
mini
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
remote
نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
remoter
نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
remotest
نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
make out
<idiom>
فهمیدن
comprehends
فهمیدن
understands
فهمیدن
telling-off
فهمیدن
tells
فهمیدن
understand
فهمیدن
twing
فهمیدن
tell
فهمیدن
twig
: فهمیدن
have in mind
<idiom>
فهمیدن
comprehend
فهمیدن
to get on to
فهمیدن
comprehended
فهمیدن
comprehending
فهمیدن
twigs
: فهمیدن
catch on
<idiom>
فهمیدن
to have a gust of
فهمیدن
misconceive
بد فهمیدن
to make out
فهمیدن
to catch on
فهمیدن
inducts
فهمیدن
grasps
فهمیدن
grasped
فهمیدن
grasp
فهمیدن
sees
فهمیدن
inducting
فهمیدن
catch
فهمیدن
inducted
فهمیدن
induct
فهمیدن
see
فهمیدن
skill
فهمیدن
gripe
فهمیدن
load module
یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
slaves
کامپیوتر ثانوی راه دور یا ترمینال که با کامپیوتر مرکزی کنترل میشود
slaved
کامپیوتر ثانوی راه دور یا ترمینال که با کامپیوتر مرکزی کنترل میشود
slaving
کامپیوتر ثانوی راه دور یا ترمینال که با کامپیوتر مرکزی کنترل میشود
slave
کامپیوتر ثانوی راه دور یا ترمینال که با کامپیوتر مرکزی کنترل میشود
assembler
اسمبلی که کد ماشین را از یک کامپیوتر در حین اجرای کامپیوتر دیگر تولید ی کند
downward
توانایی سیستم کامپیوتر پیچیده برای کار با یک کامپیوتر ساده
interfacing
سخت افزار یا نرم افزاری که واسط بین دو کامپیوتر یا یک کامپیوتر و وسیله است
processor
استفاده از چندین کامپیوتر کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
downsize
انتقال یک شرکت از یک سیستم کامپیوتر بر پایه کامپیوتر mainframe مرکزی به محیط شبکه .
malentendu
اشتباه فهمیدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
savvey
فهم فهمیدن
savvy
فهم فهمیدن
savviest
فهم فهمیدن
misconstrued
در فهمیدن مقصود
misconstrue
در فهمیدن مقصود
misconstruing
در فهمیدن مقصود
find out
<idiom>
فهمیدن ،یادگرفتن
misconstrues
در فهمیدن مقصود
put across
<idiom>
کاملا فهمیدن
savvier
فهم فهمیدن
host computer
کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
host computers
کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
identification
حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
identification
تابعی که توسط کامپیوتر میزبان استفاده میشود تا مافیت و مشخصات کامپیوتر یا کاربر را بیان کند.
CTR
کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترلی به کامپیوتر می فرستد
realizing
درک کردن فهمیدن
follows
تعقیب کردن فهمیدن
intend
خیال داشتن فهمیدن
realized
درک کردن فهمیدن
realising
درک کردن فهمیدن
realizes
درک کردن فهمیدن
realises
درک کردن فهمیدن
realised
درک کردن فهمیدن
intends
خیال داشتن فهمیدن
intending
خیال داشتن فهمیدن
realize
درک کردن فهمیدن
followed
تعقیب کردن فهمیدن
wise up to
<idiom>
بالاخره فهمیدن واقعیت
to fish out
بیرون اوردن فهمیدن
get to the bottom of
<idiom>
دلیل اصلی را فهمیدن
to find out
ملتفت شدن فهمیدن
comprehend
فهمیدن فرا گرفتن
get the message
<idiom>
به واضحی فهمیدن مفهوم
comprehended
فهمیدن فرا گرفتن
comprehending
فهمیدن فرا گرفتن
compass
محدود کردن فهمیدن
comprehends
فهمیدن فرا گرفتن
follow
تعقیب کردن فهمیدن
savouring
فهمیدن دوست داشتن
savours
فهمیدن دوست داشتن
gets
تهیه کردن فهمیدن
get
تهیه کردن فهمیدن
savour
فهمیدن دوست داشتن
savor
فهمیدن دوست داشتن
learns
خبر گرفتن فهمیدن
savoured
فهمیدن دوست داشتن
getting
تهیه کردن فهمیدن
learn
خبر گرفتن فهمیدن
preprocessor
کامپیوتر کوچک که برخی پردازشهای ابتدایی روی داده خام انجام میدهد پیش از ارسال آن به کامپیوتر اصلی
naive user
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
outputs
1-ارسال یا دریافت داده بین کامپیوتر و وسیله جانبی و سایر نقاط سیستم . 2-دادههای ارسالی و دریافتی توسط کامپیوتر
output
1-ارسال یا دریافت داده بین کامپیوتر و وسیله جانبی و سایر نقاط سیستم . 2-دادههای ارسالی و دریافتی توسط کامپیوتر
misconsture
بد تفسیر کردن دیر فهمیدن
to get the run of a metre
وزن شعری را فهمیدن یا پیداکردن
get wise to something/somebody
<idiom>
درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
(can't) make head nor tail of something
<idiom>
فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
lip-reads
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
to talk the same language
<idiom>
همدیگر را فهمیدن
[اصطلاح مجازی]
get through to
<idiom>
باعث فهمیدن کسی شود
lip-read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
get the goods on someone
<idiom>
فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
to be on the same page
<idiom>
همدیگر را فهمیدن
[اصطلاح مجازی]
masters
آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
To sound someone out . To feel someones pulse .
مزه دهان کسی را فهمیدن
mastered
آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
lip read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
master
آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
elemental
مقدماتی
elementarily
مقدماتی
preparatory
مقدماتی
rudimental
مقدماتی
prolegomenary
مقدماتی
proforma
مقدماتی
tentative
مقدماتی
preliminaries
مقدماتی
introductory
مقدماتی
prolegomenous
مقدماتی
prolusory
مقدماتی
elementary
مقدماتی
prodromal
مقدماتی
precursive
مقدماتی
preliminary
مقدماتی
introductive
مقدماتی
preludial
مقدماتی
prelusive
مقدماتی
first
مقدماتی
preparative
مقدماتی
infra red link
سیستمی که به دو کامپیوتر یا یک کامپیوتر و یک چاپگر امکان رد و بدل کردن اطلاعات با استفاده از اشعه مادون قرمز میدهد تا داده را حمل کند
reset key
کلیدی روی یک صفحه کامپیوتر که معمولا برای برگرداندن قسمتهای یک کامپیوتر به حالت قبل از اجرا شدن برنامه بکار می رود
layer
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
layers
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
special purpose computer
کامپیوتر تک منظوره کامپیوتر با منظور خاص
number cruncher
کامپیوتر کاملا" عددی کامپیوتر محاسباتی
computing
مربوط به کامپیوتر یا اجرا روی کامپیوتر ها
complex
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complicated
با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
complexes
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
to get a general idea of something
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
prolusion
مقاله مقدماتی
bottom blown converter
مبدل دم مقدماتی
basic course
دوره مقدماتی
basic training
اموزش مقدماتی
preheater
گرمکن مقدماتی
primary
مقدماتی نخستین
preceding pass
کالیبر مقدماتی
proforma invoice
سیاهه مقدماتی
primary
مقدماتی اصلی
subassembly
مونتاژ مقدماتی
precompression
تراکم مقدماتی
proem
رساله مقدماتی
preparation
اقدام مقدماتی
pilot study
بررسی مقدماتی
preparations
اقدام مقدماتی
pretest
امتحان مقدماتی
preliminary test
ازمایش مقدماتی
preparative
کار مقدماتی
preliminary treatment
عملیات مقدماتی
preliminary
مقدمات مقدماتی
preselector
سلکتور مقدماتی
preliminary works
کارهای مقدماتی
rudiment
علوم مقدماتی
prep
مدرسه مقدماتی
basic research
تحقیقات مقدماتی
preliminary negotiations
مذاکرات مقدماتی
preliminary investigation
بررسی مقدماتی
preliminary expenses
هزینههای مقدماتی
propaedeutic
تحصیلات مقدماتی
pilot injection
تزریق مقدماتی
basic hole
سوراخ مقدماتی
prime color
رنگ مقدماتی
heat
مسابقه مقدماتی
heats
مسابقه مقدماتی
preliminary budget
بودجه مقدماتی
preliminary design
طرح مقدماتی
responsions
ازمون مقدماتی
preselection
انتخاب مقدماتی
preparatory response
پاسخ مقدماتی
junior high school
دبیرستان مقدماتی
Travaux preparatoires
کارهای مقدماتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com