Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
dependable
قابل اطمینان مورد اعتماد
Other Matches
man of confidence
شخص مورد اعتماد
trusty
موتمن مورد اطمینان
accredits
مورد اطمینان بودن یا شدن
accrediting
مورد اطمینان بودن یا شدن
accredit
مورد اطمینان بودن یا شدن
faithworthy
قابل اعتماد
trusty
قابل اعتماد
trig
قابل اعتماد
fiduciary
قابل اعتماد
soiothfast
قابل اعتماد
trustworthy
قابل اعتماد
reliability
قابل اعتماد
authentic
موثق قابل اعتماد
reliably
بطور قابل اعتماد
calculable
براورد کردنی قابل اعتماد
dependable
قابل اعتماد توکل پذیر
untrustworthy
غیر قابل اعتماد غیرمعتمد ناپایدار
reliability
قابل اطمینان
solids
قابل اطمینان
reputable
قابل اطمینان
liable
قابل اطمینان
valid
قابل اطمینان
sicker
قابل اطمینان
assurable
قابل اطمینان
reliable
قابل اطمینان
solid
قابل اطمینان
safe yield
بده قابل اطمینان
unreliable
غیر قابل اطمینان نامعتبر
chunking along
عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
burn notice
علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
backstabber
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
property in action
مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
nuncupative will
در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
refresh
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
card
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
cards
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
subroutine
بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
confident test
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability
اطمینان قابلیت اطمینان
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
guild socialism
سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
trusts
اعتماد
affiance
اعتماد
trusted
اعتماد
credence
اعتماد
fideism
اعتماد
faiths
اعتماد
reliance
اعتماد
trustful
اعتماد
trust
اعتماد
belief
اعتماد
faith
اعتماد
sense of trust
حس اعتماد
confided
اعتماد داشتن به
self-reliance
اعتماد به نفس
vote of censure
رای اعتماد
confides
اعتماد داشتن به
to base one self
اعتماد کردن
confidentiality
قابلیت اعتماد
trust
اعتماد داشتن
confidence
اعتماد رازگویی
trusted
اعتماد داشتن
reliability
قابلیت اعتماد
aplombself-trust
اعتماد به نفس
confidences
اعتماد رازگویی
failure safety
قابلیت اعتماد
self-awareness
اعتماد به نفس
self-assurance
اعتماد به نفس
awareness of the self
اعتماد به نفس
self-confidence
اعتماد به نفس
level of confidence
سطح اعتماد
confiding
اعتماد کننده
confidence limits
حدود اعتماد
confidence coefficicent
ضریب اعتماد
confidence coefficient
ضریب اعتماد
confide
اعتماد داشتن به
confidence interval
فاصله اعتماد
self assurance
اعتماد به نفس
self-reliance
اعتماد به نفس
aplomb
اعتماد بنفس
trusts
اعتماد داشتن
trustiness
قابلیت اعتماد
self-assuredness
اعتماد به نفس
self reliance
اعتماد بنفس
self-confidence
اعتماد به خود
relying
اعتماد کردن
poise
[self-confidence]
اعتماد به نفس
rely
اعتماد کردن
reliableness
قابلیت اعتماد
trustworthiness
قابلیت اعتماد
distrustfulness
عدم اعتماد
place confidence in
اعتماد کردن به
self trust
اعتماد بخود
self-trust
اعتماد به نفس
to put trust in
اعتماد کردن به
to put confidence in
اعتماد کردن به
trut
اعتماد کردن
place confidence on
اعتماد کردن به
relies
اعتماد کردن
unreliable
غیرقابل اعتماد
dependability
قابلیت اعتماد
vote of confidence
رای اعتماد
reliability
قابلیت اعتماد
relied
اعتماد کردن
votes of confidence
رای اعتماد
diffidence
عدم اعتماد به نفس
distrusting
سوء فن اعتماد نداشتن
lack of self-confidence
کمی اعتماد به نفس
distrusts
سوء فن اعتماد نداشتن
trust in god
اعتماد یا توکل به خدا
distrusted
سوء فن اعتماد نداشتن
distrust
سوء فن اعتماد نداشتن
lack of self-confidence
عدم اعتماد به نفس
self doubt
عدم اعتماد بنفس
lack of self-confidence
کمبود اعتماد به نفس
lack of confidence
کمبود اعتماد به نفس
lack of confidence
عدم اعتماد به نفس
lack of confidence
کمی اعتماد به نفس
diffidently
با نداشتن اعتماد بخود
take down a notch (peg)
<idiom>
سلب اعتماد به نفس
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
make out
<idiom>
باعث اعتماد،اثبات شخص
blue book
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
trut
اعتماد کردن به امیدوار بودن
self confidence
اعتماد بنفس غرور بیجا
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
confidence tricks
کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
confidence trick
کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
cons
مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
conned
مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
con
مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
conning
مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
confidence
اطمینان
certainties
اطمینان
trust
اطمینان
affiance
اطمینان
sureties
اطمینان
security
اطمینان
certainty
اطمینان
confidences
اطمینان
trusts
اطمینان
trusted
اطمینان
assurances
اطمینان
confidence limit
حد اطمینان
instable
بی اطمینان
assuredness
اطمینان
assurance
اطمینان
fideism
اطمینان
certitude
اطمینان
trustingly
با اطمینان
certes
اطمینان
safety
اطمینان
surety
اطمینان
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
dependability
قابلیت اطمینان
accrediting
اطمینان کردن
unpromising
غیرقابل اطمینان
safe valve
دریچه اطمینان
confided
اطمینان کردن
accredit
اطمینان کردن
confides
اطمینان کردن
safety fuse
فیوز اطمینان
accredits
اطمینان کردن
fire escape
پلکان اطمینان
limits of confidence
حدود اطمینان
fire escapes
پلکان اطمینان
cretain
تاحدی اطمینان
relief valve
شیر اطمینان
interval confidence
فاصله اطمینان
bleeder valve
شیر اطمینان
level of confidence
سطح اطمینان
assure
اطمینان دادن
assures
اطمینان دادن
assuring
اطمینان دادن
interval confidence
دامنه اطمینان
confide
اطمینان کردن
insurance stockage
ذخیره اطمینان
positiveness
قطعیت اطمینان
reassurance
اطمینان مجدد
assurance factor
ضریب اطمینان
confidence belt
کمربند اطمینان
confidence coefficicent
ضریب اطمینان
confidence interval
فاصله اطمینان
aplomb
اطمینان بخود
safety belt
کمربند اطمینان
truster
اطمینان کننده
quality assurance
اطمینان از کیفیت
confidence level
درجه اطمینان
insuring
اطمینان یافتن
trustful
معتمد اطمینان
insures
اطمینان یافتن
reassurance
اطمینان افرینی
reassurances
اطمینان مجدد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com