Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
bribable
قابل رشوه بودن
Other Matches
corrupts
معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupting
معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupted
معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupt
معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
incorruptibly
با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
Every man has his price .
هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
barrator
قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
He is open to bribery.
اهل رشوه (رشوه گیری) است
corrupt
رشوه دادن رشوه خوار
corrupted
رشوه دادن رشوه خوار
corrupting
رشوه دادن رشوه خوار
corrupts
رشوه دادن رشوه خوار
disputability
قابل اعتراض بودن
serviceableness
قابل استفاده بودن
sociability
قابل معاشرت بودن
to bear comparison with
قابل مقایسه بودن با
to be valid
قابل قبول بودن
applies
قابل اجرا بودن
to hold water
قابل قبول بودن
solvency
قابل وصول بودن
apply
قابل اجرا بودن
credibility
قابل قبول بودن
remerkableness
قابل ملاحظه بودن
memorability
قابل یادداشت بودن
applying
قابل اجرا بودن
to stand comparison with
قابل مقایسه بودن با
noteworthiness
قابل ملاحظه بودن
imperceptibility
غیر قابل مشاهده بودن
irrevocability
غیر قابل فسخ بودن
spring
جهیدن قابل ارتجاع بودن
to be available for delivery at short notice
بلافاصله قابل تحویل بودن
springs
جهیدن قابل ارتجاع بودن
indivisibility
غیر قابل تقسیم بودن
indigestibility
غیر قابل هضم بودن
incomprehensibility
غیر قابل فهم بودن
irremovability
غیر قابل عزل بودن
irresistibleness
غیر قابل مقاومت بودن سختی
visibility
قابلیت دید قابل رویت بودن
to go down
[in a particular way]
with somebody
برای کسی
[به سبک ویژه ای]
قابل پذیرش بودن
imparity
غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
rule of law
قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
cases
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
backhander
رشوه
blackmailed
رشوه
the golden
رشوه
blackmails
رشوه
palmoil
رشوه
blackmailing
رشوه
boodle
رشوه
blackmail
رشوه
payola
رشوه
bribed
رشوه
bribery
رشوه
bribes
رشوه
bribing
رشوه
baksheesh
رشوه
corruption
رشوه
manure
رشوه
gifts and favours
رشوه
bodle
رشوه
bribe
رشوه
attributes
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributing
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attribute
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
itchless
رشوه نخور
bribe
رشوه دادن
bribing
رشوه دادن
bribery
رشوه خواری
bribery
رشوه دادن
bribery
رشوه خورای
bribes
رشوه دادن
give a bribe to
رشوه دادن به
bribed
رشوه دادن
barrator
رشوه خوار
tamper
رشوه دادن
to get at
رشوه دادن
get at
رشوه دادن
venality
رشوه گیری
corruptible
رشوه گیر
pay-off
<idiom>
رشوه دادن
pull strings
<idiom>
رشوه دادن
kickback
<idiom>
رشوه دادن
corruption
رشوه خواری
superi or to bribery
رشوه با ارتشا
corruptness
رشوه خواری
receive a bribe
رشوه گرفتن
bribable
رشوه گیر
bribee
رشوه گیرنده
briber
رشوه دهنده
tamper with
رشوه دادن
clean fingered
رشوه نگرفته
cottuptness
رشوه خواری
bribe
تطمیع کردن رشوه
itching palm
دست رشوه گیر
palm
کش رفتن رشوه دادن
bribes
تطمیع کردن رشوه
rake off
رشوه یا پول غیرمشروع
rake-off
رشوه یا پول غیرمشروع
superi or to bribery
رشوه یا ارتشا مستغنی
buy over
با رشوه راضی کردن
to oil one's hand
به کسی رشوه دادن
the judgewas corrupted
داور به رشوه تطییع شد
corruptible
رشوه خوار مرتشی
bribed
تطمیع کردن رشوه
venal
فروتن رشوه خوار
palms
کش رفتن رشوه دادن
bribing
تطمیع کردن رشوه
bribing
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
greased
چرب کردن رشوه دادن
bribery
رشوه خواری پاره ستانی
bribes
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
greasing
چرب کردن رشوه دادن
grease
چرب کردن رشوه دادن
bribed
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribe
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
embracery
اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
He is a corrupt official .
مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
To oil someones palm.
سبیل کسی را چرب کردن ( رشوه دادن )
treating
جمع اوری اراء با رشوه یا غذا و مشروب دادن به رای دهندگان
slush fund
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush funds
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
muck rack
کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
achievable
قابل وصول قابل تفریق
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
sensible
قابل درک قابل رویت
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
haze
گرفته بودن مغموم بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
resided
ساکن بودن مقیم بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com