English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
solderable قابل لحیم کاری
Other Matches
brazing لحیم کاری لحیم مسی
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
soldring iron هویه لحیم کاری
soldering iron هویه لحیم کاری
soldering irons هویه لحیم کاری
soldering blowpipe چراغ لحیم کاری
dip brazing لحیم کاری غوطهای
induction brazing لحیم کاری القائی
lead tin solder قلع لحیم کاری
soldering fluid مایع لحیم کاری
blow torch چراغ لحیم کاری [ابزار]
hatchat soldering copper هویه لحیم کاری چکشی
soldering flux گداز اور لحیم کاری
sweating heat گرمای لحیم کاری غیر مستقیم
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
desk accessories وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
programming نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
solders لحیم
brazer لحیم گر
solderer لحیم گر
soldered لحیم
solder لحیم
soldering لحیم
soft solder لحیم قلع
zigzag soldering لحیم دندانه
braze لحیم کردن
hard solder لحیم سخت
hard solder لحیم برنجی
sweat لحیم کردن
sweating لحیم کردن
tin solder لحیم قلع
joint space محل لحیم
soldered لحیم کردن
brazing لحیم برنجی
soldering لحیم کردن
solders لحیم کردن
solder لحیم کردن
sweats لحیم کردن
gold solder لحیم طلا
solderless connection اتصال بدون لحیم
dip braze لحیم کردن غوطهای
insulating سیم را لحیم کردن
insulates سیم را لحیم کردن
insulate سیم را لحیم کردن
rosin core solder لحیم با مغز کولوفان
solder لحیم کردن جوش دادن
solders لحیم کردن جوش دادن
soldering لحیم کردن جوش دادن
soldered لحیم کردن جوش دادن
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
drilling pattern نمونه مته کاری الگوی مته کاری
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
presentable قابل معرفی قابل ارائه
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
combustible قابل سوزش قابل تراکم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
achievable قابل وصول قابل تفریق
sensible قابل درک قابل رویت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presumable قابل استنباط قابل استفاده
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
mosaics موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery سرب کاری کارخانه سرب کاری
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible قابل فروش جنس قابل فروش
vendable قابل فروش جنس قابل فروش
malfunction کژ کاری
intent on doing anything کاری
hypofunction کم کاری
impotence کاری
effective کاری
electroplating اب کاری
active کاری
currie کاری
plasterwork گچ کاری
slobbery تف کاری
parget گچ کاری
malfunctioned کژ کاری
inaction بی کاری
plastering گچ کاری
curries کاری
under employment کم کاری
impotency کاری
curry کاری
malfunctions کژ کاری
flower piece گل کاری
curry powders کاری
feckful کاری
curry powder کاری
sew سوزن کاری
lay off فصل کم کاری
in return در تلافی [کاری]
by way of reciprocation در تلافی [کاری]
latticing شبکه کاری
amalgamate ملغمه کاری
trephination مته کاری
stucco گچ کاری کردن
glyptics کنده کاری
lighterage دوبه کاری
trephine مته کاری
forming فرم کاری
lead work سرب کاری
amalgamated ملغمه کاری
lattice work شبکه کاری
smelting ذوب کاری
turnery منبت کاری
forging چکش کاری
in return به جای [کاری]
by way of reciprocation به جای [کاری]
in return درعوض [کاری]
ultraism افراط کاری
turnery تراش کاری
filing سوهان کاری
drastic عنیف کاری
delicacy of touch ریزه کاری
squalor کثافت کاری
brocade زری کاری
etch تیزاب کاری
factorage حق العمل کاری
acting فعال کاری
plumbing سرب کاری
neglectfulness غفلت کاری
negativism منفی کاری
tongue lash فحش کاری
extravagantly با افراط کاری
ingraving کنده کاری
shift نوبت کاری
toryism محافظه کاری
shifted نوبت کاری
mining معدن کاری
shifts نوبت کاری
part time برخه کاری
part-time برخه کاری
felonies تبه کاری
felony تبه کاری
to be up to the task [to be equal to something] <idiom> از پس کاری برآمدن
mosaic work موزائیک کاری
molding operation قالب کاری
marquetery خاتم کاری
marquetery منبت کاری
etches تیزاب کاری
fairing صیقل کاری
marbling مرمر کاری
brickwork سفت کاری
maleficence تبه کاری
malefaction تبه کاری
treacherousness خیانت کاری
priming بتونه کاری
fal lal ریزه کاری
amalgamating ملغمه کاری
amalgamates ملغمه کاری
masonery سنگ کاری
measure of prevention احتیاط کاری
molding operation فرم کاری
elegance ریزه کاری
etched تیزاب کاری
misprision خلاف کاری
reconditions نو کاری کردن
reconditioned نو کاری کردن
recondition نو کاری کردن
meshwork شبکه کاری
glazing شیشه کاری
disguised underemployment کم کاری پنهان
discreetness احتیاط کاری
knurled tool ابزار اج کاری
discreetnss احتیاط کاری
specialization ویژه کاری
work year سال کاری
latticework شبکه کاری
illuminations تذهیب کاری
tour de force شیرین کاری
fiendishness تبه کاری
habitual way of doing anything کردن کاری
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com