Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
war strenght
قدرت نبرد نیروی جنگی
Other Matches
supremacy
برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
Police are out in force.
نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
preventive war
نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
wager of battle
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
labor productivity
بهره دهی نیروی کار قدرت تولیدنیروی کار
sea power
قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
escry
فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
empower
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
warship
کشتی جنگی ناو جنگی
warships
کشتی جنگی ناو جنگی
battle drill
مشق جنگی تمرین جنگی
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
creativeness
قدرت خلاقه قدرت ابداع
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
authoritarainism
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
set-tos
نبرد
fights
نبرد
battles
نبرد
battling
نبرد
set to
نبرد
actions
نبرد
struggle
نبرد
struggled
نبرد
struggles
نبرد
fight
نبرد
combat
نبرد
combating
نبرد
combats
نبرد
struggling
نبرد
action
نبرد
campaign
نبرد
campaigned
نبرد
combated
نبرد
campaigns
نبرد
passage of arms
نبرد
set-to
نبرد
campaigning
نبرد
battle
نبرد
battled
نبرد
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
battlefields
میدان نبرد
preventive war
نبرد دفاعی
conflicted
کشمکش نبرد
battlefield
میدان نبرد
conflicts
کشمکش نبرد
battled
نبرد کردن
position warfare
نبرد موضعی
campaign
صحنه نبرد
battles
نبرد کردن
battle
نبرد کردن
campaigning
صحنه نبرد
battling
نبرد کردن
warm corner
نبرد سخت
passage at arms
نبرد مواقعه
campaigns
صحنه نبرد
campaigned
صحنه نبرد
conflict
کشمکش نبرد
naval campaign
نبرد دریایی
war cry
عربده نبرد
militated
نبرد کردن
list
میدان نبرد
militates
نبرد کردن
militating
نبرد کردن
battle position
موضع نبرد
infighting
نبرد در فاصله کم
fray
نبرد نزاع
frayed
نبرد نزاع
frays
نبرد نزاع
battleship
نبرد ناو
militate
نبرد کردن
land combat
نبرد در ساحل
land combat
نبرد زمینی
battle ship
نبرد ناو
battleships
نبرد ناو
infighting
نبرد نزدیک
in a
مشغول نبرد
area of war
منطقه نبرد
battle group
گروه نبرد
opposing forces
نیروهای درگیر نبرد
dog fight
نبرد جنگندههای هوایی
forward echelon
رده جلوی نبرد
protracted war
استراتژی نبرد طولانی
out of action
از نبرد خارج شده
The scen of a bloody (great) battle.
صحنه نبرد خونین
battle map
نقشه منطقه نبرد
She achieved nothing .
کاری از پیش نبرد
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
campaigning
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigns
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign
رزم نبرد کردن جنگیدن
battlefield evacuation
اخراجات پزشکی از میدان نبرد
campaign
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
campaigned
رزم نبرد کردن جنگیدن
it wasdone in no time
اینکار چندان وقتی نبرد
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
opposing
مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
single combat
اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
dogfight
سگ جنگی
martial
جنگی
battle line
خط جنگی
martin
جنگی
tactically
جنگی
tactical
جنگی
bristly
جنگی
fighting
جنگی
warlike
جنگی
dogfights
سگ جنگی
scrapper
جنگی
service
جنگی
serviced
جنگی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
man of war
ناو جنگی
battleships
کشتی جنگی
actions
عملیات جنگی
action
عملیات جنگی
battle casualty
تلفات جنگی
booty
غنیمت جنگی
martel de fer
چکش جنگی
munitions of war
مهمات جنگی
tactics
تدابیر جنگی
war reserves
ذخایر جنگی
man of war
مرد جنگی
live round
تیر جنگی
battleship
کشتی جنگی
battle map
نقشه جنگی
battle lights
چراغهای جنگی
killed in action
کشته جنگی
jetties
استحکامات جنگی
jetty
استحکامات جنگی
battle dress
جلیقه جنگی
light line
خط چراغ جنگی
live ammunition
مهمات جنگی
live round
گلوله جنگی
war plan
نقشه جنگی
war plan
طرح جنگی
paludament
ردای جنگی
parlementaire
فرستاده جنگی
warfare economy
اقتصاد جنگی
war vessel
کشتی جنگی
poleax
تبرزین جنگی
poleaxe
تبرزین جنگی
war strenght
استعداد جنگی
military
جنگی ارتش
tactic
تدابیر جنگی
armed naval vessel
ناو جنگی
war state
دولت جنگی
warlike preparations
تدارکات جنگی
car
ارابه جنگی
war material
وسایل جنگی
war material
تجهیزات جنگی
war indemnity
تاوان جنگی
war indemnity
غرامت جنگی
war gas
گاز جنگی
war cry
فریاد جنگی
war crimes
جنایات جنگی
nom de guerre
کنیه جنگی
war crime
جنایات جنگی
cars
ارابه جنگی
war ship
کشتی جنگی
stratagems
حیله جنگی
battle station
پایگاه جنگی
combatant vessel
ناو جنگی
war refugee
آواره جنگی
contraband of war
قاچاق جنگی
chariots
ارابه جنگی
chariot
ارابه جنگی
destrer
اسب جنگی
destrier
اسب جنگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com