English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
power قدرت نیرو
powered قدرت نیرو
powering قدرت نیرو
powers قدرت نیرو
Other Matches
service peculiar امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
sinewless بی نیرو
vim نیرو
vigor نیرو
troop carrier نیرو بر
loads نیرو
blood نیرو
PR نیرو
strength نیرو
tonus نیرو
strengths نیرو
guts نیرو
sapless بی نیرو
zip نیرو
zipped نیرو
zipping نیرو
zips نیرو
puissance نیرو
vigour نیرو
thrusts نیرو
thrusting نیرو
thrust نیرو
pep نیرو
material نیرو
materials نیرو
gut نیرو
force نیرو
forcing نیرو
vis نیرو
forces نیرو
power نیرو
energy نیرو
letter of attorney نیرو
powering نیرو
load نیرو
tucks نیرو
life blood نیرو
tuck نیرو
tucking نیرو
line of force خط نیرو
powered نیرو
powers نیرو
fibreless بی نیرو
equipotential هم نیرو
high-powered پر نیرو
leverage نیرو
equipollent هم نیرو
gutting نیرو
energies نیرو
coupled جفت نیرو
juice up نیرو و جان به
load factor ضریب نیرو
coupled زوج نیرو
moment of a force گشتاور یک نیرو
mecanical advantage نیرو دهی
invigorating نیرو بخش
impoverishes بی نیرو کردن
couples جفت نیرو
couples زوج نیرو
mechanical disadvantage نیرو گیری
load spread انتشار نیرو
lines of force خطوط نیرو
generating plant پست نیرو
force field میدان نیرو
force constant ثابت نیرو
field of force میدان نیرو
entireforce کلیه نیرو
energy production تولید نیرو
dynamometer نیرو سنج
ground state کمترین نیرو
refreshment نیرو بخشی
world power جهان نیرو
torque گشتاور نیرو
life force زیست نیرو
bandeung ryouic نیرو- واکنش
afforce نیرو دادن
invigorate نیرو دادن
instinct with force نیرو یافته
application of a force کاربرد نیرو
application of a force فرود نیرو
heam yoei vooly نظریه نیرو
emphasizing نیرو دادن به
superpower ابر نیرو
breaths نیرو جان
breath نیرو جان
resultant of force برایند نیرو
powerlessly با نداشتن نیرو
weakens کم نیرو شدن
weakening کم نیرو شدن
weakened کم نیرو شدن
weaken کم نیرو شدن
superpowers ابر نیرو
forcing بردار نیرو
prosternation تحلیل نیرو
emphasizes نیرو دادن به
emphasized نیرو دادن به
power system شبکه نیرو
might نیرو انرژی
emphasize نیرو دادن به
emphasising نیرو دادن به
emphasises نیرو دادن به
emphasised نیرو دادن به
refreshments نیرو بخشی
power mains شبکه نیرو
tuck نیرو روحیه
tucking نیرو روحیه
order of battle ترتیب نیرو
extending باحداکثر نیرو
super power ابر نیرو
ti lift one's head نیرو گرفتن
generations تولید نیرو
generation تولید نیرو
nervine نیرو بخش پی
moment of force گشتاور نیرو
couple جفت نیرو
pound force پوند نیرو
power down قطع نیرو
impoverish بی نیرو کردن
energizing نیرو بخشیدن
energizes نیرو بخشیدن
energize نیرو بخشیدن
energising نیرو بخشیدن
energises نیرو بخشیدن
energised نیرو بخشیدن
impoverishing بی نیرو کردن
tucks نیرو روحیه
impoverished بی نیرو کردن
couple زوج نیرو
on one's/its last legs <idiom> نیرو وسودمندی
forces بردار نیرو
force بردار نیرو
incapacitate بی نیرو ساختن
army نیرو زمینی
armies نیرو زمینی
powering توان نیرو
powers توان نیرو
power توان نیرو
powered توان نیرو
incapacitated بی نیرو ساختن
extends باحداکثر نیرو
incapacitates بی نیرو ساختن
mechanics نیرو برد
extend باحداکثر نیرو
incapacitating بی نیرو ساختن
brawn نیرو نیروی عضلانی
point of application of a force نقطه فرود نیرو
potentiometer نیرو سنج برق
newton واحد نیرو دردستگاه .S.K.
elate دوباره نیرو دادن
deployment به کاربردن نیرو تفرقه
countenance [encourage] دوباره نیرو دادن
reanimate دوباره نیرو دادن
power generating plant تاسیسات تولید نیرو
self energizing مولد نیرو در خود
arms نشان دولتی نیرو
reinvigorate باز نیرو بخشیدن
pep چالاکی نیرو دادن
embolden دوباره نیرو دادن
encourage دوباره نیرو دادن
hearten دوباره نیرو دادن
reanimate دوباره نیرو دادن
power plant دستگاه مولد نیرو
power plants مرکز تولید نیرو
upload همنه قائم نیرو
anticathexis نیرو گذاری بازداشتی
to exert force [on] نیرو وارد کردن [بر]
generating station پست نیرو نیروگاه
landing craft assault قایق نیرو پیاده کن
kinetics علم جنبش و نیرو
power plants دستگاه مولد نیرو
pep pills قرص نیرو بخش
acopon داروی نیرو بخش
exoergic ازاد کننده نیرو
pep pill قرص نیرو بخش
energy plant کارخانه تولید نیرو
landing ship ناو نیرو پیاده کن
power plant مرکز تولید نیرو
transfer case جعبه انتقال نیرو
commitment value ارزش استفاده از یک نیرو دررزم
rammed بازوی انتقال نیرو سگدست
newton واحد نیرو در سیستم متریک
shaft محور انتقال دهنده نیرو
power نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
pentarchy اتحاد پنج نیرو یاپنج حس
rams بازوی انتقال نیرو سگدست
powering نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
capacitor تا دو هفته نیرو فراهم کند.
ram بازوی انتقال نیرو سگدست
powers نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com