English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (11 milliseconds)
English Persian
seat قسمت میانی زین اسب
seated قسمت میانی زین اسب
seats قسمت میانی زین اسب
Search result with all words
trombone شیپور دارای قسمت میانی متحرک
loom قسمت میانی پارو
loomed قسمت میانی پارو
looming قسمت میانی پارو
looms قسمت میانی پارو
amidship قسمت میانی قایق
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
medice قسمت میانی زمین
middle part قسمت میانی
midgut قسمت میانی مجرای هاضمه
steering wheel hub قسمت میانی غربالک
Other Matches
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
median میانی
medial میانی
mesial میانی
center back بک میانی
mesail میانی
mesal میانی
mesne میانی
midline خط میانی
middle deck پل میانی
center land خط میانی
medium میانی
mediums میانی
mediates میانی
mediate میانی
inmost میانی
centric میانی
centrical میانی
innermost میانی
mediating میانی
mediated میانی
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
intermediate band باند میانی
intermediate image تصویر میانی
cut splice پیوند میانی
intermediate terminal ترمینال میانی
dorsomedial پشتی- میانی
intermediate layer لایه میانی
intermediate points جهات میانی
intermediate plate صفحه میانی
interphase فاز میانی
intermediate phase فاز میانی
intermediate oscillation نوسان میانی
intermediate office مرکز میانی
drop keel تیغه میانی
intermediate link حلقه میانی
i.f. فرکانس میانی
intermediate fuse فیوز میانی
center wing بال میانی
interconnection اتصال میانی
interband باند میانی
center stripe خط میانی زمین
intermediate anneal التهاب میانی
intermediate contact کنتاکت میانی
midfield line خط میانی زمین
intermediate distribution frame مقسم میانی
intermediate field میدان میانی
intermediate frequency فرکانس میانی
central reserve سکوی میانی
central strip نوار میانی
halfback بازیگرخط میانی
halfback بازیگر میانی
center line خط میانی زمین
intermediate frequency tank circuit فرکانس میانی
center section بال میانی
meddle میانی وسطی
mid- میانی وسطی
hogging تنش میانی
median سکوی میانی
tun dish throught پاتیل میانی
neutral conductor سیم میانی
midsection قطعه میانی
midpoint نقطه میانی
midpoints نقطه میانی
middle insomnia بیخوابی میانی
mid میانی وسطی
ridge rope سیم میانی
meddled میانی وسطی
buffer حافظه میانی
middle layer قشر میانی
middle میانی وسطی
middles میانی وسطی
tympanum گوش میانی
center circle دایره میانی
mid flap فلپ میانی
middle fraction پاره میانی
intermediate طبقه میانی
intermediate zone ناحیه ی میانی
intermediate transmitter فرستنده میانی
meddles میانی وسطی
lower boom بوم میانی
lower boom تیرک میانی
median income درامد میانی
mesencephalon مغز میانی
intermediate عضو میانی
neutral wire سیم میانی
middle fraction جزء میانی
middle ear گوش میانی
centred نقط ه میانی چیزی
dermis غشاء میانی پوست
dorsomedial thalamus تالاموس پشتی- میانی
intercedes پادر میانی کردن
cif فرمت میانی معروف
centre نقط ه میانی چیزی
deeper نقطه میانی سر پیچ
interceding پادر میانی کردن
center back بازیگر میانی خط عقب
middle منطقه میانی زمین
center نقط ه میانی چیزی
bilge board تخته میانی قایق
center ice circle داره میانی زمین
intercede پادر میانی کردن
centered نقط ه میانی چیزی
centers نقط ه میانی چیزی
rail الت میانی در و پنجره
deep نقطه میانی سر پیچ
central concrete membrane پرده میانی بتنی
middles منطقه میانی زمین
deepest نقطه میانی سر پیچ
interceded پادر میانی کردن
intermediate temperature درجه حرارت میانی
intermediate frequency amplification تقویت فرکانس میانی
Somewhere in the darkness جایی در میانی تاریکی
middle lintel in window وادار میانی پنجره
midpoint rule قاعده نقطه میانی
intermediate repeater تقویت کننده میانی
intermediate amplifier تقویت کننده میانی
medial layer لایه میانی [پزشکی]
intermediate frequency breakdown شکست فرکانس میانی
intermediate roll stand مقام نورد میانی
media پوشش میانی سرخرگ
intermediate transformer مبدل یا ترانسفورماتور میانی
intermediate frequency stage طبقه ی فرکانس میانی
intermediate frequency sensitivity حساسیت فرکانس میانی
medium frequency motor موتور با فرکانس میانی
intermediate frequency section مقطع فرکانس میانی
intermediate frequency transformer مبدل فرکانس میانی
interjacent میانی در میان افتاده
interband telegraphy تلگراف باند میانی
flankerback بازیگر میانی جناح
intermediate aperiodic circuit مدار میانی اپریودیک
vermis قطعه میانی مخچه
half length illusion خطای ادراکی میانی
third ventricle بطن میانی مغز
grounded neutral سیم میانی زمین
insulated intermediate layer لایه میانی عایق
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
thalamic ماده خاکستری مغز میانی
mesocarp قشر میانی غلاف میوه
king-pendant [تیر عمودی در خرپای میانی]
midpoint نقطه میانی یا نزدیک مرکز
proxinal نزدیک به تنه یا خط میانی بدن
midpoints نقطه میانی یا نزدیک مرکز
otitis media [OM] عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle ear inflammation [MEI] عفونت گوش میانی [پزشکی]
infection of the middle ear عفونت گوش میانی [پزشکی]
intermediate frequency band filter صافی باند فرکانس میانی
mesoblast لایه جرثومه میانی جنین
intermediate frequency amplifier تقویت کننده فرکانس میانی
interband recombination ترکیب مجدد باند میانی
image camera tube لامپ تصویر میانی دوربین
drawman مرد میانی برای رویارویی
inflammation of the middle ear عفونت گوش میانی [پزشکی]
big man بازیگر میانی بیس بال
thalamus تالاموس ماده خاکستری مغز میانی
set back مهاجمی که پشت سر مدافع میانی است
center ice spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center face off spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
Midwestern وابسته به ایالتهای میانی ایالت متحده
atrium اطاق میانی خانههای روم قدیم
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
interpage در روی صفحههای میانی چاپ کردن یا نوشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com