English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
dedication قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedications قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
Other Matches
scilicet از این چنین استنباط میشود.....
It was inappropriate to make such a remark . مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
methought چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
institutive تاسیسی
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
equitable estate در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
presumptions استنباط
readings استنباط
corollaries استنباط
inference استنباط
elicitation استنباط
eduction استنباط
inferences استنباط
presumption استنباط
sequitur استنباط
reading استنباط
corollary استنباط
it happened thaf چنین
such چنین
such یک چنین
likewise چنین
so چنین
sic چنین
thus چنین
i express my regret for it که چنین شد
like this چنین
deduce استنباط کردن
inferring استنباط کردن
infers استنباط کردن
educe استنباط کردن
educt استخراج یا استنباط
presumption استنباط گستاخی
presumptions استنباط گستاخی
deducing استنباط کردن
inferred استنباط کردن
inducts استنباط کردن
inducting استنباط کردن
infer استنباط کردن
inducted استنباط کردن
deduced استنباط کردن
induct استنباط کردن
deduces استنباط کردن
deducible استنباط شدنی
presumption of law استنباط قانونی
follows پیروی استنباط
to be deduced استنباط شدن
followed پیروی استنباط
follow پیروی استنباط
implications مفهوم استنباط
implication مفهوم استنباط
inferible قابل استنباط
read استنباط کردن
inferentially ازراه استنباط
inferable قابل استنباط
inference program برنامه استنباط
reads استنباط کردن
perpetuting testtimony تاسیسی که به وسیله ان شهادتی که ممکن است بعدا" به ان استناد لازم شود و در عین حال ممکن است بعدا" ممکن الحصول نباشد حفظ میشود
there is a rumour that چنین میگویند که
the report goes چنین گویند
so said darius چنین گفت ....
secus نه این چنین
be it so چنین باشد
be it so چنین باد
beit so چنین باشد
i imagine he is my friend چنین می پندارم
amen چنین باد
i was given to understand چنین فهمیدم
beit so چنین باد
exactly چنین است
such and such چنین و چنان
methinks چنین مینماید
who said so? که چنین حرفی زد
divines کشیش استنباط کردن
divined کشیش استنباط کردن
divine کشیش استنباط کردن
divining کشیش استنباط کردن
ruled based deduction استنباط بر مبنای مقررات
infers استنباط کردن پی بردن به
inferrable قابل استنباط برامدنی
inferentally بطریق استنتاج یا استنباط
infer استنباط کردن پی بردن به
inferred استنباط کردن پی بردن به
nonsequitur عدم استنباط قضایا
inferring استنباط کردن پی بردن به
presumption of fact استنباط از روی امارات
educible قابل استخراج یا استنباط
i express my regret for it پوزش میخواهم که چنین شد
in that case حال که چنین است
meseems چنین بنظرم میرسد
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
is it not ایا چنین نیست
it follows that..... چنین برمی اید که ....
Fate had so decreed . I t was so destined . قسمت چنین بود
it look as if چنین مینماید که گویی
methinks بنظرم چنین میرسد
perhaps so شاید چنین باشد
semble چنین به نظر می رسد
that is not the case مطلب چنین نیست
so called که چنین نامیده شده
so-called که چنین نامیده شده
unsettling آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
He is looking for trouble. دنبال شر می گردد
to i. from somebodies words از حرفهای کسی استنباط کردن
is that so? ایا وا قعا چنین است
so-and-so اینکار وانکار چنین وچنان
ex-directory شخصی که چنین شمارهای را دارد
But fate decreed otherwise. اما قسمت چنین بود .
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
so and so اینکار وانکار چنین وچنان
it promisews to be easy چنین مینماید که اسان است
such being the case حال که چنین است دراینصورت
so to speak اگربتوان چنین چیزی گفت
I never saw anything like it. من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
Such a thing does not exist at all . چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
so to peaking اگر بتوان چنین چیزی گفت
The story goes that … آورده اند که (چنین روایت کنند )…
coloraturas خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
coloratura خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
he pretended to be asleep چنین وانمود کرد که خواب است
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
covenants که بین طرفین مبادله می گردد
reductase دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
Spint not against heaven,it will fall back in thy . <proverb> بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
The earth moves round the sun . زمین بدور خورشید می گردد
covenant که بین طرفین مبادله می گردد
deduction استنباط پی بردن ازکل به جزء یاازعلت به معلول
Not on your life ! هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
No such a thing has been stipulated in the contract. درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
Everything goes back to its origin . <proverb> باز گردد به اصل خود هر چیز .
sic علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
riffle کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
registers ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
registering ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
riffles کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
delays دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delaying دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
register ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
Unless otherwise stated . مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
riffling کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
save all چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
proteranthous دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
bargain hunter کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
delay دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
sick علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sickest علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
implied assumpist تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
When one door shuts another opens. <proverb> وقتى درى بسته مى شود در دیگرى باز مى گردد .
force ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
out and in گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
polder زمین پست ساحلی که بوسیله سد بندی مزروع گردد
forces ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forcing ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
the big three ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
circulating ثبات حرکتی که خروجی آن از طریق یک حلقه بسته به ورودی آن بر می گردد
asset جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
progressive rebate تخفیفی که با بالا رفتن حجم خرید به درصد ان افزوده می گردد
in irons نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
annulus دایرهای که بوسیلهء گردش یک دایره وراء محیط خودتشکیل گردد
eds وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
curved weft [انتهای نخ پودی که به زیر تارهای انتهایی خم شده و محکم می گردد.]
objectivism روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
perfect participle وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
documented فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
documenting فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
hitch نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitched نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitches نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
typematic هر کاراکتر صفحه کلید که تاوقتی بر ان فشار وارد میشود تکرار می گردد
observation pipe لوله ایکه جهت تعیین سطح اب زیرزمینی درزمین حفر گردد
hitching نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
alumetize الومینیوم روی فولاد باپیستوله تزریق شده و سپس گداخته می گردد
debt limit حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
eerom دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
document فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
postal match مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
eyestrings ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
hard hyphen خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
this day six months شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
multipe expansion of credit استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
bombs شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bombed شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bombed out شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bomb شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
find برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
finds برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
imperialism استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
cruelty عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
horizontal مدت زمانی که اشعه تصویر در صفحه نمایش به اول خط بعد برمی گردد از آخر خط قبل
acceleration principle براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
immunity به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
latest event time دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
economic determinism یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
derived information اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
verbal note شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
telpak سرویسی که توسط شرکتهای همگانی مخابراتی برای اجاره کانالهای با پهنای باندزیاد بین دو یا چندین نقطه ارائه می گردد
glitch یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com