Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English
Persian
to pledge one's troth
قول همیشه وفادار را دادن
Other Matches
in a rut
<idiom>
همیشه کار مشابه انجام دادن
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
evergreen
همیشه سبز همیشه بهار
everblooming
همیشه بهار همیشه شکوفا
evergreens
همیشه سبز همیشه بهار
constant
وفادار
constants
وفادار
staunch
وفادار
allegiant
وفادار
loyal
وفادار
staunched
وفادار
staunchest
وفادار
staunches
وفادار
staunching
وفادار
stanch
وفادار
single hearted
وفادار
sta
وفادار
trig
وفادار
leal
وفادار
staunch stanch
وفادار
cling
وفادار بودن
clings
وفادار بودن
to be loyal to any one
به کسی وفادار بودن
paladin
پالادین
[دلاور ]
[وفادار جانسپار ]
adhering
وفادار ماندن هواخواه بودن
loyalist
وفادار نسبت بتاج وتخت
loyalists
وفادار نسبت بتاج وتخت
liege man
هم بیعت نسبت به تیولدار وفادار
adheres
وفادار ماندن هواخواه بودن
adhered
وفادار ماندن هواخواه بودن
adequateness
وفادار ماندن هواخواه بودن
adhere
وفادار ماندن هواخواه بودن
hen and chickens
همیشه بهار همیشه بهار باغی
alway
همیشه
everywhen
همیشه
ay
همیشه
ever-
همیشه
year in year out
همیشه
incessantly
همیشه
ayŠaye
همیشه
for evermore
همیشه
eer
همیشه
frequenter
همیشه رو
at all hours
<adv.>
همیشه
at all times
همیشه
always
همیشه
for ever and aday
همیشه
at any time
<adv.>
همیشه
any time
<adv.>
همیشه
anytime
<adv.>
همیشه
evermore
همیشه
sempre
همیشه
ever
همیشه
residents
که همیشه درکامپیوتراست
resident
که همیشه درکامپیوتراست
on tap
<adj.>
همیشه در دسترس
for good
برای همیشه
ad infinitum
برای همیشه
as ever
مانند همیشه
ay
برای همیشه
dead load
همیشه بار
stills
راکد همیشه
stillest
راکد همیشه
tipple
همیشه نوشیدن
tippled
همیشه نوشیدن
tipples
همیشه نوشیدن
immortally
تا جاودان همیشه
as usual
مانند همیشه
sinedie
برای همیشه
stiller
راکد همیشه
amaranth
همیشه بهار
permafrost
همیشه یخبسته
love lies bleeding
گل همیشه بهار
still
راکد همیشه
tippling
همیشه نوشیدن
foreverness
برای همیشه
sempiternity
برای همیشه
perpetuity
برای همیشه
adinfinitum
برای همیشه
calendula
گل همیشه بهار
eternity
برای همیشه
eternality
برای همیشه
immortality
برای همیشه
forever
برای همیشه
infinite time
برای همیشه
forever and a day
<idiom>
برای همیشه
marigold
گل همیشه بهار
insenescible
همیشه جوان
marigolds
گل همیشه بهار
forever
برای همیشه
once and for all
<idiom>
برای همیشه
aeon
برای همیشه
evermore
برای همیشه
evergreen trees
درختان همیشه سبز
i have got him on my brain
همیشه به اوفکر میکنم
for good
<idiom>
برای همیشه ،پایدار
i always photograph badly
عکس من همیشه بد در می اید
for keeps
<idiom>
تا ابد ،برای همیشه
I always stick to my word.
من همیشه سر حرفم می ایستم
chucker
پرتابگر همیشه خطازن
at someone's beck and call
<idiom>
همیشه آماده پذیرایی
japanese andromeda
بوته همیشه سبزاسیایی
positive definite matrix
ماتریس همیشه مثبت
abjuring
برای همیشه ترک گفتن
abjures
برای همیشه ترک گفتن
abjured
برای همیشه ترک گفتن
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
He always gives in to his wife.
همیشه تسلیم زنش است
abjure
برای همیشه ترک گفتن
temporarily
برای زمان مشخص یا نه همیشه
go steady
<idiom>
همیشه بایک نفر قرارگذاشتن
jitterbug
آدم همیشه نگران و دلواپس
panicky person
آدم همیشه نگران و دلواپس
to always look for things to find fault with
همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
perennially
بطور ماندگاریا دائمی همیشه
nervous Nelly
آدم همیشه نگران و دلواپس
cast the first stone
<idiom>
همیشه آماده جنگیدن است
Sara always wanted a puppy.
سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
as ... as ever
<adv.>
آنطور ... مثل همیشه
[سابق]
The shell does not always contain a pearl.
<proverb>
همیشه در صدف گوهر نباشد .
to get straight A's
همه درسها را
[همیشه]
۲۰ گرفتن
I always fulfil my promises .
من همیشه به قولم عمل می کنم
she always had her way
همیشه موافق میل اوعمل می شد
non scrollable
که همیشه نمایش داده میشود.
exceptional
متفاوت ونه مثل همیشه
A bad workman always blames his tools.
<proverb>
کارگر بد همیشه از وسایلش غیبجویى مى کند.
give someone the benefit of the doubt
<idiom>
همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
He has always lived there.
او همیشه آنجا زندگی کرده است.
I am always ready to help my friends.
همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
I always make a point of being on time . I always try to be punctual .
همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
She is always making trouble for her friends.
همیشه برای دوستانش درد سر بوده
eager beaver
<idiom>
شخص همیشه داوطلب کار اضافه
couch potato
کسی که همیشه در خانه بیکار می نشیند
It is yours for keeps .
این برای همیشه پیش خودت باشد
A constant guest is never welcome .
<proverb>
به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
on tap
<adj.>
همیشه آماده
[برای ریختن از شیره بشکه]
date
افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
dates
افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
man a bout town
ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
he is always a little peculiar
او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
danger warning level
مقدار موجودی کالا که میبایست همیشه در انبارموجود باشد
solid
خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
He is trying to prove himself all the time.
او
[مرد]
همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
solids
خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
He's always moaning that we use too much electricity.
او
[مرد]
همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
You should always be careful walking alone at night.
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
window
فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
douglas fir
یک نوع گیاه همیشه بهار بلندی که در غرب امریکامی روید
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
clearance fit
اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
The grass is always greener on the other side of the fence.
<proverb>
مرغ همسایه غازه
[مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.
کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
hot
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
residents
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
hotter
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
resident
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
hottest
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
tout temps prist
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
absolute address
مرجع صفحه گسترده که همیشه به یک خانه اشاره میکند حتی اگر به محل دیگر کپی شود
kratom
[درختی همیشه بهار و در عین حال برگریز استوایی که از خانواده قهوه است و برگش مصرف داروئی دارد]
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back.
بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
straight "A " student
دانش آموزی
[دانش جویی]
که همیشه همه درسها را ۲۰ می گیرد
permanent
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Better late than never.
<proverb>
آهسته برو همیشه برو.
stacks
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stack
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stacked
روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
command.com
در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com