English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
nominal value قیمت واقعی سهم که روی ان نوشته شده
Other Matches
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
actual price قیمت واقعی
underrate چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
bear سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
bears سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی
kinked demand curve و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
quantity theory of money حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
cost plus pricing تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
current standard cost مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
unbundled software نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
underprice قیمت پایین تراز قیمت بازار
architecture proper معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
list price فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
last price اخرین قیمت حداقل قیمت
normal price قیمت عادی قیمت معمولی
shadow price شبه قیمت قیمت ضمنی
quantum valebat در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
orphaned خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphans خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphan خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
spiral of wages and prices حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
marginal cost pricing قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
veritable واقعی
factual واقعی
true life واقعی
objective واقعی
McCoy واقعی
righting واقعی
righted واقعی
right واقعی
real واقعی
unfeigned واقعی
objectives واقعی
actuals واقعی
virtual واقعی
positive واقعی
actual واقعی
literal واقعی
essential واقعی
essentials واقعی
very واقعی
card-carrying واقعی
concrete : واقعی
veridical واقعی
ex post واقعی
ex post saving واقعی
factually واقعی
veracious واقعی
lifelike واقعی
actual saving پس انداز واقعی
very واقعی فعلی
real capital سرمایه واقعی
real costs هزینههای واقعی
actualize واقعی کردن
real income درامد واقعی
real earnings درامدهای واقعی
real fluid سیال واقعی
actual self خود واقعی
actual velocity سرعت واقعی
true complement متمم واقعی
real score نمره واقعی
real sector بخش واقعی
real واقعی موجود
real storage انباره واقعی
true north شمال واقعی
never-never غیر واقعی
true complement مکمل واقعی
real wage مزد واقعی
real value ارزش واقعی
real anxiety اضطراب واقعی
nominal غیر واقعی
real address آدرس واقعی
real memory حافظه واقعی
matter of fact بطور واقعی
matter-of-fact بطور واقعی
unrealistic غیر واقعی
practicals واقعی کارازموده
practical واقعی کارازموده
unrealistically غیر واقعی
life-size اندازه واقعی
life size اندازه واقعی
down to earth حقیقی واقعی
down-to-earth حقیقی واقعی
airy-fairy غیر واقعی
unreal غیر واقعی
actual address نشانی واقعی
real mode حالت واقعی
actual parameter پارامتر واقعی
actual loss زیان واقعی
actual load بار واقعی
actual key کلید واقعی
real numbers اعداد واقعی
actual income درامد واقعی
actual expenses مخارج واقعی
carry into effect واقعی کردن
actual damage خسارت واقعی
actual cost هزینه واقعی
actual argument نشانوند واقعی
insubstantial غیر واقعی
true form فرم واقعی
fulfill [American] واقعی کردن
realizing واقعی کردن
realizes واقعی کردن
realized واقعی کردن
realize واقعی کردن
real assets دارائیهای واقعی
realising واقعی کردن
realises واقعی کردن
objective data دادههای واقعی
realised واقعی کردن
incidental expenses هزینههای واقعی
bring into being واقعی کردن
accomplish واقعی کردن
actualise [British] واقعی کردن
genuine واقعی حقیقی
carry out واقعی کردن
truest واقعی حقیقی
truer واقعی حقیقی
bring inbeing واقعی کردن
true واقعی حقیقی
jisen مبارزه واقعی
execute واقعی کردن
make a reality واقعی کردن
put into effect واقعی کردن
put into practice واقعی کردن
true slump نشست واقعی
true power توان واقعی
never-never land غیر واقعی
true vertical قائم واقعی
objective value ارزش واقعی
make something happen واقعی کردن
put inpractice واقعی کردن
actualize واقعی کردن
historical costs هزینه واقعی
carry ineffect واقعی کردن
implement واقعی کردن
out of pocket expenses هزینه واقعی
put ineffect واقعی کردن
in the clouds <idiom> دور از زندگی واقعی
false ساختگی غیر واقعی
pragmatize واقعی نشان دادن
real balance effect اثر مانده واقعی
real purchasing power قدرت خرید واقعی
real will نظریه اراده واقعی
ideals مطابق نمونه واقعی
real interest rate نرخ بهره واقعی
index of real wages شاخص دستمزدهای واقعی
in the p sense of the word بمعنی واقعی کلمه
home whistle امتیاز واقعی یا فرضی
real McCoy <idiom> چیز واقعی واصیل
unreal غیر واقعی خیالی
real national income درامد ملی واقعی
real money supply عرضه واقعی پول
actual instruction دستور العمل واقعی
real rate of interest نرخ بهره واقعی
inesse دارای هستی واقعی
objectively بطور واقعی یا خارجی
ideal مطابق نمونه واقعی
no par بدون ارزش واقعی
actual investment سرمایه گذاری واقعی
actual neurosis روان رنجوری واقعی
conductance مقدار هدایت واقعی
actual velocity of ground water سرعت واقعی اب زیرزمینی
true meridian نصف النهار واقعی
pepper corn rent اجاره غیر واقعی
real investment سرمایه گذاری واقعی
paper work نوشته
texts نوشته
text نوشته
opus نوشته
inscription نوشته
papeteries نوشته
inscriptions نوشته
letters نوشته
scrip نوشته
letter نوشته
opuses نوشته
writ نوشته
manuscripts نوشته
deposition نوشته
depositions نوشته
writs نوشته
epigraph نوشته
record نوشته
manuscript نوشته
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
incidence تعلق واقعی مالیات مشمولیت
entitative واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com