Dictiornary-Farsi | لبت را گاز بگیر ( دیگر از این حرفها نزن ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
Bite your tongue !	لبت را گاز بگیر ( دیگر از این حرفها نزن )


Other Matches

She wouldnt hear of it . she takes no heed.	گوشش به این حرفها بدهکار نیست
I grant you all that but. . .	تمام این حرفها درست ولی ...
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) .	این حرفها دیگه کهنه شده است
I dont like such remarks one bit .	از این حرفها هیچ خوشم نمی آید
spasmodic	بگیر و ول کن
spasmodically	بگیر و ول کن
annuitant	حقوق بگیر
salaried	حقوق بگیر
stipendiary	حقوق بگیر
Take hold from that end (side).	از آن سرش بگیر
pensioner	مستمری بگیر
stipendiaries	حقوق بگیر
venal	پول بگیر
annuitant	مستمری بگیر
pensioners	مستمری بگیر
take it easy <idiom>	ساده بگیر
Take thd bull by the horns. <proverb>	گاو را از شاخهایش بگیر .
snapat the chance	فرصت را در اغوش بگیر
subsistent	مدد معاش بگیر
salaried	کارمند حقوق بگیر
spasticity	حالت بگیر وول کن
pensionary	حقوق بگیر مزدور
reimbursable personnel	پرسنل حقوق بگیر نظامی
pensioners	وفیفه خوار مستمری بگیر
large hande a	دارای دست بگیر گیرنده
pensioner	وفیفه خوار مستمری بگیر
Take this handkerchief and wipe your eyes.	این دستمال را بگیر اشکهایت را پاک کن
learn to walk before yaou run. <proverb>	قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
chips	قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip	قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
Bounty hunter	جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
conversions	وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion	وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references	نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time	دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling	روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered	جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts	تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile	1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say	دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML	مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment	انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
of each other <adv.>	از هم دیگر
no more	دیگر نه
others	دیگر
of one another <adv.>	از هم دیگر
from each other <adv.>	از هم دیگر
secus	از دیگر سو
else	دیگر
furthered	دیگر
furthering	دیگر
furthers	دیگر
thence	دیگر
one an other	یک دیگر
from one another <adv.>	از هم دیگر
other	دیگر
another	دیگر
he is no more	او دیگر
alternative	شق دیگر
again	دیگر
next	دیگر
alternative	دیگر
alternatives	شق دیگر
alternatives	دیگر
anymore	دیگر
further	دیگر
tother	بعدی دیگر
the other two	دوتای دیگر
to be no more	دیگر نبودن
so muchthe worse	دیگر بدتر
to wit	بعبارت دیگر
et al	و در جای دیگر
t' other	بعدی دیگر
apart from that <adv.>	به ترتیب دیگر
what more do you want	دیگر چه می خواهید
In our other words.	بعبارت دیگر
withil	ازطرف دیگر
scilicet	بعبارت دیگر
shunts	به خط دیگر انداختن
alternative unit	واحدهای دیگر
another day	یک روز دیگر
another guess	نوعی دیگر
another guess	قسمتی دیگر
at a later period	در موقع دیگر
again	از طرف دیگر
It never occurred again.	دیگر رخ نداد.
my other books	کتابهای دیگر من
never more	هرگز دیگر
nevermore	هرگز دیگر
nevermore	دیگر ابدا
aliunde	از منبع دیگر
beside	ازطرف دیگر
shunted	به خط دیگر انداختن
shunt	به خط دیگر انداختن
elsewhere	نقطه دیگر
elsewhere	بجای دیگر
elsewhere	درجای دیگر
yon	ان یکی دیگر ان
other	نوع دیگر
others	نوع دیگر
another	شخص دیگر
another	یکی دیگر
variant	نوع دیگر
next year	سال دیگر
no more of that	بس است دیگر
none other than	هیچکس دیگر جز
othergates	طور دیگر
otherguess	نوع دیگر
otherguess	جور دیگر
otherguess	بروش دیگر
otherguise	جور دیگر
otherness	چیز دیگر
otherwhence	از جای دیگر
otherwhere	جای دیگر
otherwhere	در مکان دیگر
otherwhile	گاه دیگر
otherwhile	وقت دیگر
othergates	جور دیگر
other people	مردم دیگر
on more	بار دیگر
on the opposite side	در انسوی دیگر
on the other hand	از سوی دیگر
on the other hand	ازطرف دیگر
on the other part	از طرف دیگر
about-faces	جهت دیگر
about-faces	سوی دیگر
about-face	جهت دیگر
about-face	سوی دیگر
about face	جهت دیگر
about face	سوی دیگر
otherworld	دنیای دیگر
namely <adv.>	به عبارت دیگر
to wit <adv.>	به عبارت دیگر
videlicet	به عبارت دیگر
in fact	به عبارت دیگر
by the same token <adv.>	به ترتیب دیگر
alternatively <adv.>	به ترتیب دیگر
a horse of another colour [different colour]	مطلبی دیگر
otherwise <adv.>	طور دیگر
not any more	دیگر نه [بیشتر نه]
somewhere else	یک جای دیگر
once	یکبار دیگر
otherwise <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other side <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.>	به ترتیب دیگر
alternatively <adv.>	از سوی دیگر
apart from that <adv.>	از سوی دیگر
on the other hand <adv.>	ازطرف دیگر
on the other side <adv.>	ازطرف دیگر
otherwise <adv.>	ازطرف دیگر
on the other side <adv.>	طور دیگر
on the other hand <adv.>	طور دیگر
by the same token <adv.>	طور دیگر
alternatively <adv.>	طور دیگر
apart from that <adv.>	طور دیگر
by the same token <adv.>	ازطرف دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	ازطرف دیگر
apart from that <adv.>	ازطرف دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	از سوی دیگر
by the same token <adv.>	از سوی دیگر
on the other hand <adv.>	از سوی دیگر
on the other side <adv.>	از سوی دیگر
otherwise <adv.>	از سوی دیگر
over	بسوی دیگر
alternatively <adv.>	ازطرف دیگر
over-	بسوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	طور دیگر
no longer	نه دیگر [زمانی]
no more	دیگر ن [فعل]
no more	نه دیگر [بیشتر]
in other words <adv.>	به عبارت دیگر
in other words <idiom>	به کلام دیگر
in other words <adv.>	به کلام دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.>	به ترتیب دیگر
otherwise	طور دیگر
on one's coat-tails <idiom>	همراه کس دیگر
intervert	سوی دیگر برگرداندن
in other sectors	در قسمتهای دیگر جبهه
IF statement	Gise کار دیگر را
i never since saw him	از ان پس دیگر هیچ او راندیدم
interferes	با سم یک پا به پای دیگر زدن
interfered	با سم یک پا به پای دیگر زدن
interfere	با سم یک پا به پای دیگر زدن
i never saw him	دیگر هیچ او را ندیدم
it is allup with him	دیگر امیدی ندارد
i gave him some others	چندتای دیگر به او دادم
he no longer went there	دیگر انجا نرفت
hale	سوی دیگر بردن
dialog	صحبت با شخص دیگر
and now to be serious	دیگر شوخی بکنار
tomorrow week	هشت روز دیگر
dialogues	صحبت با شخص دیگر
hardly a child anymore	دیگر به سختی بچه ای
alternative route	گزینش مسیر دیگر
alternate routing	گزینش مسیر دیگر
spacemen	اهل کرات دیگر