Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
English
Persian
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
Other Matches
stammer
لکنت پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
stuttering
لکنت زبان
stammering
لکنت زبان
tongue tie
لکنت زبان
impediment in speech
لکنت زبان گره
falters
لکنت زبان پیداکردن
falter
لکنت زبان پیداکردن
faltered
لکنت زبان پیداکردن
tongue tie
لکنت زبان داشتن
hyphen
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphens
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
finds
کشف کردن پیدا کردن
find
کشف کردن پیدا کردن
gain
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
find
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
track
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
average
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
to take a ply
تمایل پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
dampen
رطوبت پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
shock
هول وهراس پیدا کردن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
respiring
امید تازه پیدا کردن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
plunged
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunges
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunge
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
leadingquestion
پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
diachrony
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
grapnels
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
grapnel
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceeded
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
cunclude
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
divide
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
proceed
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
divides
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
fitcall finding
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
curve fitting
روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
homing
روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
prevaricating
زبان بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
equivocating
زبان بازی کردن
equivocate
زبان بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
tongue tie
گیر کردن زبان
equivocated
زبان بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
waste one's breath
زبان خود را خسته کردن
philologize
در علم زبان کار کردن
waste one's words
زبان خود را خسته کردن
to emphasize
تکیه کردن
[زبان شناسی]
to emphasize
تاکید کردن
[زبان شناسی]
to study persian
زبان فارسی تحصیل کردن
to speak fluent Farsi
روان صحبت کردن زبان پارسی
to translate something
[from/into a language]
ترجمه
[نوشتنی]
کردن چیزی
[از یک زبان یا به زبانی]
To perfect oneself in a foreign language .
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com