English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (39 milliseconds)
English Persian
stammer لکنت پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
Search result with all words
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
Other Matches
falteringly با لکنت
mant لکنت
stutters لکنت
stutter لکنت
stammered لکنت
stuttered لکنت
stammer لکنت
stammeringly با لکنت
stammers لکنت
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
gained پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
detects پیدا کردن
averages پیدا کردن
to look up پیدا کردن
tracked پیدا کردن
track پیدا کردن
detected پیدا کردن
averaging پیدا کردن
detecting پیدا کردن
to search out پیدا کردن
average پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
averaged پیدا کردن
acquire پیدا کردن
detect پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
gains پیدا کردن
finds پیدا کردن
tracks پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
pin point پیدا کردن
find پیدا کردن
gain پیدا کردن
stuttering لکنت زبان
stutter لکنت داشتن
stuttered لکنت داشتن
fribble لکنت داشتن
stutters لکنت داشتن
tongue tie لکنت زبان
mant با لکنت گفتن
stammering لکنت زبان
mant لکنت داشتن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
shield حفاظ پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
to think out با فکر پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
decline شیب پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
converging تقارت پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
tongue tie لکنت زبان داشتن
faltered لکنت زبان پیداکردن
falters لکنت زبان پیداکردن
impediment in speech لکنت زبان گره
falter لکنت زبان پیداکردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
respired امید تازه پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
respiring امید تازه پیدا کردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
shocks هول وهراس پیدا کردن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
shocked هول وهراس پیدا کردن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
shock هول وهراس پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
stumbling تلوتلوخوردن لکنت داشتن اتفاقابرخوردن به
stumbled تلوتلوخوردن لکنت داشتن اتفاقابرخوردن به
stumbles تلوتلوخوردن لکنت داشتن اتفاقابرخوردن به
stumble تلوتلوخوردن لکنت داشتن اتفاقابرخوردن به
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
find کشف کردن پیدا کردن
finds کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
curve fitting روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
hyphens برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphen برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
mine watching عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
bessel method پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
warts زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
wart زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
substantialize اساس دادن یا اساس پیدا کردن
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com