Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
infernal machine
ماشین اتش انداز
Other Matches
average propensity to save
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
saving institutions
موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
deflection board
طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
mortar report
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
aggregate saving
پس انداز کل
saver
پس انداز کن
saving
پس انداز
forehanded
پس انداز کن
savings
پس انداز
ex post saving
پس انداز
irrigator
اب انداز
ex ante saving
پس انداز
deposit
پس انداز
deposits
پس انداز
thrift
پس انداز
Jacquard loom
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
shovelled
خاک انداز
pothole
دست انداز
deposit accounts
حساب پس انداز
clearing bank
بانک پس انداز
line starter
راه انداز خط
shovelling
خاک انداز
bump
دست انداز
shoveling
خاک انداز
clearing banks
بانک پس انداز
shoveled
خاک انداز
deposit account
حساب پس انداز
napkins
پیش انداز
napkin
پیش انداز
dustpan
خاک انداز
dustpans
خاک انداز
shovel
خاک انداز
potholes
دست انداز
salt away
<idiom>
پس انداز کردن
perspectives
چشم انداز
perspective
چشم انداز
retardant
عقب انداز
intriguant
پشت هم انداز
scope
چشم انداز
intrigant
پشت هم انداز
buttonhook
دکمه انداز
hookers
قلاب انداز
hooker
قلاب انداز
initiator terminator
راه انداز
releaser
راه انداز
ringer
طنین انداز
ballista
سنگ انداز
bank of deposit
بانک پس انداز
bank of deposit
صندوق پس انداز
ringers
طنین انداز
prospects
چشم انداز
prospecting
چشم انداز
prospected
چشم انداز
prospect
چشم انداز
jaculator
نیزه انداز
jack ketch
طناب انداز
bumpiness
دست انداز
spearman
نیزه انداز
scenes
چشم انداز
catapult
سنگ انداز
thrift institutions
موسسات پس انداز
catapulted
سنگ انداز
to lay aside
پس انداز کردن
to lay up
پس انداز کردن
catapulting
سنگ انداز
torpedo tube
اژدر انداز
catapults
سنگ انداز
scene
چشم انداز
savings account
حساب پس انداز
puddle
دست انداز
puddles
دست انداز
bumpy
پر از دست انداز
bumpiest
پر از دست انداز
mobilization of savings
تجهیز پس انداز
mobilization of savings
بسیج پس انداز
theory of saving
نظریه پس انداز
splitter
نفاق انداز
springer
کمند انداز
stoker
سوخت انداز
bowlers
توپ انداز
bowler
توپ انداز
missile launcher
موشک انداز
rocket launcher
موشک انداز
savings bank
صندوق پس انداز
lookout
چشم انداز
lookouts
چشم انداز
fireman
سوخت انداز
intriguer
پشت هم انداز
firemen
سوخت انداز
missile man
موشک انداز
the t.
صاعقه انداز
bumpier
پر از دست انداز
lay by
پس انداز کردن
lay-by
پس انداز کردن
trafficker
پشت هم انداز
rocket launchers
موشک انداز
bomber
بمب انداز
scenery
چشم انداز
net saving
پس انداز خالص
reverberative
طنین انداز
starters
راه انداز
starter
راه انداز
trappers
تله انداز
trapper
تله انداز
overlooks
چشم انداز
overlooking
چشم انداز
overlooked
چشم انداز
overlook
چشم انداز
traffickers
پشت هم انداز
negative saving
پس انداز منفی
national saving
پس انداز ملی
lay-bys
پس انداز کردن
outlook
چشم انداز
divisive
تفرقه انداز
saving ratio
نسبت پس انداز
unsaved
پس انداز نشده
parapet
دست انداز
parapets
دست انداز
saving motive
انگیزه پس انداز
abortifacient
بچه انداز
actual saving
پس انداز واقعی
saving function
تابع پس انداز
saving equation
معادله پس انداز
mouth-watering
دهان آب انداز
saving bank
بانک پس انداز
saving account
حساب پس انداز
shovels
خاک انداز
drivers
راه انداز
crapshooter
طاس انداز
personal saving
پس انداز شخصی
footcloth
پای انداز
savings bank
صندوق پس انداز
scoop
خاک انداز
fire teazer
اتش انداز
ecbolic
جنین انداز
scooped
خاک انداز
rate of saving
نرخ پس انداز
firer
سوخت انداز
grenadier
نارنجک انداز
ejector
بیرون انداز
view
چشم انداز
paradox of thrift
تناقض پس انداز
saving rate
نرخ پس انداز
provident bank
صندوق پس انداز
propensity to save
گرایش به پس انداز
fire teazer
سوخت انداز
permanent saving
پس انداز دائمی
scoops
خاک انداز
postponer
تاخیر انداز
hand rail
دست انداز
dissaving
پس انداز منفی
compulsory saving
پس انداز اجباری
forced saving
پس انداز اجباری
foot cloth
پای انداز
trustee savings bank
صندوق پس انداز
howitzer
خمپاره انداز
procrastinator
تعویق انداز
private saving
پس انداز خصوصی
sonorous
طنین انداز
scooping
خاک انداز
fluter
چین انداز
save
پس انداز کردن
penny bank
صندوق پس انداز
bumpy
<adj.>
پر دست انداز
rough
<adj.>
پر دست انداز
paysage
چشم انداز
discobolus
دایره انداز
bombers
بمب انداز
thundering
صاعقه انداز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com