Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (8 milliseconds)
English
Persian
kachi make
مبارزه تا مرگ
Search result with all words
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
struggle
مبارزه
struggle
تلاش کردن مبارزه کردن
struggled
مبارزه
struggled
تلاش کردن مبارزه کردن
struggles
مبارزه
struggles
تلاش کردن مبارزه کردن
struggling
مبارزه
struggling
تلاش کردن مبارزه کردن
passive
مبارزه منفی
passives
مبارزه منفی
campaign
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign
مبارزه
campaigned
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigned
مبارزه
campaigning
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning
مبارزه
campaigns
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigns
مبارزه
conflict
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts
ناسازگار بودن مبارزه کردن
combatant
جنگی مبارزه طلب
combatants
جنگی مبارزه طلب
pit
درگود مبارزه قرار دادن
pits
درگود مبارزه قرار دادن
battle
مبارزه ستیز
battled
مبارزه ستیز
battles
مبارزه ستیز
battling
مبارزه ستیز
champion
مبارزه دفاع کردن از
championed
مبارزه دفاع کردن از
championing
مبارزه دفاع کردن از
champions
مبارزه دفاع کردن از
combat
مبارزه کردن
combated
مبارزه کردن
combating
مبارزه کردن
combats
مبارزه کردن
defied
به مبارزه طلبیدن
defies
به مبارزه طلبیدن
defy
به مبارزه طلبیدن
defying
به مبارزه طلبیدن
brave
به مبارزه طلبیدن
braved
به مبارزه طلبیدن
braver
به مبارزه طلبیدن
braves
به مبارزه طلبیدن
bravest
به مبارزه طلبیدن
braving
به مبارزه طلبیدن
joust
مبارزه کردن
jousted
مبارزه کردن
jousting
مبارزه کردن
jousts
مبارزه کردن
defiance
مبارزه طلبی
challenger
مبارزه طلب
challengers
مبارزه طلب
election campaign
مبارزه انتخاباتی
electioneering
مبارزه انتخاباتی
swordplay
مبارزه زور ازمایی
fight
مبارزه
fights
مبارزه
appel
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
bu
مبارزه
kumite
مبارزه
budo
روش مبارزه
bushwhack
ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
challengo
مبارزه کردن
class struggle
مبارزه طبقاتی
class struggle
مبارزه طبقهای
combativeness
مبارزه طلبی
economic warfare
مبارزه اقتصادی
fire fighting
عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
fuku shiki kumite
بکارگیری کاتا در مبارزه
gage
مبارزه طلبی گروگذاشتن
gantelope
باند برای دست دعوت به مبارزه
go dan kumite
مبارزه با ضربههای 5 تایی
hajime
اغاز مبارزه کاراته
ippon kumite
مبارزه تک ضربهای
jia ippon kumite
مبارزه ازاد تک ضربهای
jisen
مبارزه واقعی
jiujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiya kumite
مبارزه ازاد
jujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
kyorougei
مبارزه تکواندو
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
oppugn
مبارزه کردن با دعوا کردن
outdare
به مبارزه طلبیدن
press campaign
مبارزه مطبوعاتی
press campaingn or stunt
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
rematch
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
sambon kumite
مبارزه سه ضربهای
sensei
مبارزه مسابقهای
sparring match
مبارزه تمرینی بوکس
struggle for existence
مبارزه برای زندگی
struggle for survival
مبارزه برای بقاء
tatemi
میدان مبارزه کاراته
third area conflict
جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
Other Matches
turn to
مبارزه
the campaign against terrorism
مبارزه با تروریسم
literacy campaign
مبارزه با بی سوادی
face down
<idiom>
به مبارزه طلبیدن
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
to take up the gauntlet
مبارزه راپذیرفتن
to take up the gauntlet
قبول مبارزه کردن
to take up the glove
قبول مبارزه کردن
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
to conduct
[run]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
in a battle for world domination
مبارزه برای سلطه جهان
to launch
[start]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
campaign
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
crusade
[against somebody or something]
مبارزه
[با کسی یا چیزی]
[اصطلاح مجازی]
power struggle
مبارزه برای صاحب مقام شدن
trench knitfe
چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
tiltyard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tilting yard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
To stay the course .
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com