English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (9 milliseconds)
English Persian
challenger مبارزه طلب
challengers مبارزه طلب
Search result with all words
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
struggle مبارزه
struggle تلاش کردن مبارزه کردن
struggled مبارزه
struggled تلاش کردن مبارزه کردن
struggles مبارزه
struggles تلاش کردن مبارزه کردن
struggling مبارزه
struggling تلاش کردن مبارزه کردن
passive مبارزه منفی
passives مبارزه منفی
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign مبارزه
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigned مبارزه
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning مبارزه
campaigns لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigns مبارزه
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
combatant جنگی مبارزه طلب
combatants جنگی مبارزه طلب
pit درگود مبارزه قرار دادن
pits درگود مبارزه قرار دادن
battle مبارزه ستیز
battled مبارزه ستیز
battles مبارزه ستیز
battling مبارزه ستیز
champion مبارزه دفاع کردن از
championed مبارزه دفاع کردن از
championing مبارزه دفاع کردن از
champions مبارزه دفاع کردن از
combat مبارزه کردن
combated مبارزه کردن
combating مبارزه کردن
combats مبارزه کردن
defied به مبارزه طلبیدن
defies به مبارزه طلبیدن
defy به مبارزه طلبیدن
defying به مبارزه طلبیدن
brave به مبارزه طلبیدن
braved به مبارزه طلبیدن
braver به مبارزه طلبیدن
braves به مبارزه طلبیدن
bravest به مبارزه طلبیدن
braving به مبارزه طلبیدن
joust مبارزه کردن
jousted مبارزه کردن
jousting مبارزه کردن
jousts مبارزه کردن
defiance مبارزه طلبی
election campaign مبارزه انتخاباتی
electioneering مبارزه انتخاباتی
swordplay مبارزه زور ازمایی
fight مبارزه
fights مبارزه
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
bu مبارزه
kumite مبارزه
budo روش مبارزه
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
challengo مبارزه کردن
class struggle مبارزه طبقاتی
class struggle مبارزه طبقهای
combativeness مبارزه طلبی
economic warfare مبارزه اقتصادی
fire fighting عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
hajime اغاز مبارزه کاراته
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
jisen مبارزه واقعی
jiujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiya kumite مبارزه ازاد
jujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
kachi make مبارزه تا مرگ
kyorougei مبارزه تکواندو
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
outdare به مبارزه طلبیدن
press campaign مبارزه مطبوعاتی
press campaingn or stunt مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
rematch مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
sensei مبارزه مسابقهای
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
struggle for existence مبارزه برای زندگی
struggle for survival مبارزه برای بقاء
tatemi میدان مبارزه کاراته
third area conflict جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
Other Matches
turn to مبارزه
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
to take up the glove قبول مبارزه کردن
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
crusade [against somebody or something] مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
power struggle مبارزه برای صاحب مقام شدن
trench knitfe چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com