English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
English Persian
press campaign مبارزه مطبوعاتی
Other Matches
in the press conference در مصاحبه مطبوعاتی
press attache وابسته مطبوعاتی
presswork کار مطبوعاتی
press conferences مصاحبه مطبوعاتی
press conference مصاحبه مطبوعاتی
pressmen مخبر مطبوعاتی
press releases مطلب مطبوعاتی
press release مطلب مطبوعاتی
pressman مخبر مطبوعاتی
press box لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
news conference مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی
news conferences مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی
press boxes لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
campaigns مبارزه
struggling مبارزه
turn to مبارزه
fight مبارزه
bu مبارزه
kumite مبارزه
fights مبارزه
struggle مبارزه
struggles مبارزه
struggled مبارزه
campaigned مبارزه
campaigning مبارزه
campaign مبارزه
kachi make مبارزه تا مرگ
joust مبارزه کردن
electioneering مبارزه انتخاباتی
election campaign مبارزه انتخاباتی
challengers مبارزه طلب
jousted مبارزه کردن
jiya kumite مبارزه ازاد
defiance مبارزه طلبی
jousts مبارزه کردن
jousting مبارزه کردن
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
combativeness مبارزه طلبی
class struggle مبارزه طبقهای
class struggle مبارزه طبقاتی
challengo مبارزه کردن
budo روش مبارزه
sensei مبارزه مسابقهای
kyorougei مبارزه تکواندو
outdare به مبارزه طلبیدن
jisen مبارزه واقعی
economic warfare مبارزه اقتصادی
challenger مبارزه طلب
battles مبارزه ستیز
battled مبارزه ستیز
battle مبارزه ستیز
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
passives مبارزه منفی
passive مبارزه منفی
battling مبارزه ستیز
combats مبارزه کردن
defied به مبارزه طلبیدن
defies به مبارزه طلبیدن
defy به مبارزه طلبیدن
defying به مبارزه طلبیدن
brave به مبارزه طلبیدن
braved به مبارزه طلبیدن
braver به مبارزه طلبیدن
braves به مبارزه طلبیدن
bravest به مبارزه طلبیدن
braving به مبارزه طلبیدن
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
combat مبارزه کردن
combated مبارزه کردن
combating مبارزه کردن
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
tatemi میدان مبارزه کاراته
struggle for survival مبارزه برای بقاء
struggle for existence مبارزه برای زندگی
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
to take up the glove قبول مبارزه کردن
swordplay مبارزه زور ازمایی
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
campaigns لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
championing مبارزه دفاع کردن از
champion مبارزه دفاع کردن از
champions مبارزه دفاع کردن از
combatant جنگی مبارزه طلب
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
championed مبارزه دفاع کردن از
combatants جنگی مبارزه طلب
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
hajime اغاز مبارزه کاراته
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
pits درگود مبارزه قرار دادن
pit درگود مبارزه قرار دادن
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
power struggle مبارزه برای صاحب مقام شدن
crusade [against somebody or something] مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
rematch مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
trench knitfe چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
press campaingn or stunt مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jiujutsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
jujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
third area conflict جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
fire fighting عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
struggled تلاش کردن مبارزه کردن
struggle تلاش کردن مبارزه کردن
struggles تلاش کردن مبارزه کردن
struggling تلاش کردن مبارزه کردن
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com