English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (6 milliseconds)
English Persian
surveyor مبصر کلاس پیمایشگر
surveyors مبصر کلاس پیمایشگر
Other Matches
surveillant مبصر کلاس
scanner پیمایشگر
scanners پیمایشگر
optical scanner پیمایشگر نوری
scanner channel کانال پیمایشگر
prepositor مبصر
admonitor مبصر
monitored مبصر
monitors مبصر
monitress مبصر
prepostor مبصر
praepostor مبصر
monitor مبصر
monitor program برنامه مبصر
monitor routine روال مبصر
monitor system سیستم مبصر
monitor unit واحد مبصر
software mointor مبصر نرم افزاری
hardware monitor مبصر سخت افزاری
monitorial مبصر اخطار امیز
operating system monitor مبصر سیستم عامل
monitors به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitored به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitor به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
grades کلاس
homeroom کلاس
cl کلاس
grade کلاس
classing کلاس
schoolroom کلاس
classes کلاس
classed کلاس
class کلاس
schoolrooms کلاس
first class فرست کلاس
schoolroom کلاس درس
homeroom کلاس درس
underclass بی کلاس [در جامعه]
skull practice کلاس اموزشی
subclass بی کلاس [در جامعه]
lower class بی کلاس [در جامعه]
economy class اکونومی کلاس
classroom کلاس درس
] کلاس درس
summer school کلاس تابستانی
summer schools کلاس تابستانی
classrooms کلاس درس
form room [British کلاس درس
he stands first in his class او در کلاس خود
formroom کلاس درس
classroom کلاس درس
insulation class کلاس ایزولاسیون
grade کلاس کیفیت
grades کلاس کیفیت
classification روش کلاس بندی
insulation class کلاس عایق بندی
classifications روش کلاس بندی
He is at the bottom of the class. اوشاگرد آخر کلاس است
hit the books <idiom> برای کلاس آماده شدن
I benefited greatly from the english course. از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
classed محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classes محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
class محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classing محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
day school مدرسهای که فقط در روز کلاس دارد
day schools مدرسهای که فقط در روز کلاس دارد
The professor stepped into the classroom. استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
inheritances انتقال خصوصیات یک کلاس یا نوع داده به دیگری
sub- تعداد دادههای مربوط به یک داده در کلاس اصلی
inheritance انتقال خصوصیات یک کلاس یا نوع داده به دیگری
inheriting یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inherit یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
inherits یک کلاس یا نوع داده که به مشخصات دیگری نیاز دارد
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
taxi dancer دختری که در کلاس رقص یاکاباره در مقابل پول بامشتریان دیگر میرقصد
skull practice کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
high class communication set دستگاه مخابراتی با کلاس بالادستگاه مخابراتی پر ارزش
work sheet کار در کلاس برگ کار
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com