English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
telic متضمن نتیجه غایی
Other Matches
ultimaratio نتیجه غایی
periods نتیجه غایی
period نتیجه غایی
ultimatum غایی
ultimata غایی
extreme حد غایی
ultimatums غایی
final غایی
ultimate غایی
finals غایی
ultimate غایی بازپسین
thing in itself حقیقت غایی
finals غایی قطعی
ultimacy حالت غایی
final غایی قطعی
teleology مطالعه حکمت غایی
teleology حکمت علل غایی
It wI'll eventually pay off. با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom> نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion نتیجه حتمی نتیجه مسلم
nescience اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
informational متضمن
embodies متضمن
embodied متضمن
embodying متضمن
underlying متضمن
containing متضمن
embody متضمن
expositorv متضمن تفسیر
exonerative متضمن معافیت
fatidic متضمن پیشگویی
comprising دربرگیرنده متضمن
inclusively بطور متضمن
torturous متضمن زجروشکنجه
embodying متضمن بودن
embody متضمن بودن
retaliator متضمن تلافی
pergnant حاصلخیز متضمن
presupposed متضمن بودن
presupposes متضمن بودن
mission type متضمن ماموریت
prophetical متضمن پیشگویی
presupposing متضمن بودن
embodied متضمن بودن
invitatory متضمن دعوت
interdictory متضمن نهی
embodies متضمن بودن
purposive متضمن مقصود
punitory متضمن مجازات
presuppose متضمن بودن
declaratory متضمن بیان
entails متضمن بودن دربرداشتن
proclamatory متضمن اگهی یا اعلام
premonitory متضمن اخطار قبلی
entailing متضمن بودن دربرداشتن
retributive متضمن مکافات جزایی
entailed متضمن بودن دربرداشتن
theorematic متضمن برهان قضیهای
directive متضمن دستور امریه
directives متضمن دستور امریه
invocatory متضمن دعا استمدادی
gestural متضمن حرکات واشارات
modificatory متضمن تعدیل یااصلاح
good-humoured متضمن خوش خلقی
good humoured متضمن خوش خلقی
entail متضمن بودن دربرداشتن
tortuose متضمن شبه جرم
refutatory تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutative تکذیب کننده متضمن جواب رد
exclamatory شگفت اور متضمن فریاد
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
it spells ruin to the workmen متضمن خانه خرابی کارگران است
gesticulatory متضمن اشارات وحرکات بادست وسر
prognosticative or ticatory خبر دهنده متضمن نشانه برای پیشگویی
caveatemptor اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
escapism هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
declaratory judgment حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
reports گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
writ of error قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
include شامل بودن متضمن بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
eduction نتیجه
ineffetual بی نتیجه
inconsequent بی نتیجه
inconseqential بی نتیجه
effectless بی نتیجه
inconsecutive بی نتیجه
in the sequel در نتیجه
issueless بی نتیجه
thanks to..... در نتیجه
upshot نتیجه
inconclusive بی نتیجه
decision نتیجه
decisions نتیجه
outgrwth نتیجه
run into <idiom> نتیجه
sequela نتیجه
sequent نتیجه
sequitur نتیجه
harvest نتیجه
harvested نتیجه
harvests نتیجه
of no issue بی نتیجه
resultful پر نتیجه
educt نتیجه
affect نتیجه
affects نتیجه
consequent نتیجه
afterclap نتیجه
ineffectual بی نتیجه
products نتیجه
product نتیجه
resulting نتیجه
result نتیجه
outgrowth نتیجه
indeterminate بی نتیجه
consequence نتیجه
consequences نتیجه
thanks در نتیجه
abortive بی نتیجه
outcome نتیجه
outcomes نتیجه
to no purpose بی نتیجه
whereupon که در نتیجه ان
resulted نتیجه
effect نتیجه
conclusions نتیجه
inferences نتیجه
inference نتیجه
frustrated بی نتیجه
effecting نتیجه
effected نتیجه
growth نتیجه
ineffective بی نتیجه
rest نتیجه
rests نتیجه
conclusion نتیجه
payoffs نتیجه
growths نتیجه
payoff نتیجه
printout نتیجه چاپی
fruitlessness عدم نتیجه
to come a mucker به نتیجه نرسیدن
printouts نتیجه چاپی
evidentiary effect نتیجه مشهود
success پیروزی نتیجه
issue [outcome] نتیجه [بحثی ]
consequent نتیجه بخش
side-effects نتیجه جانبی
sequels نتیجه پایان
fine drawn نتیجه ورزش
final result نتیجه نهایی
foregone conclusion نتیجه نابهنگام
to come to grief به نتیجه نرسیدن
fetch up به نتیجه رسیدن
negotiation result نتیجه مذاکرات
fall through به نتیجه نرسیدن
fruitlessly بدون نتیجه
side effect نتیجه جانبی
side-effect نتیجه جانبی
sequel نتیجه پایان
corollaries نتیجه فرعی
consecution نتیجه منطقی
condition of subsequent events شرط نتیجه
condition of corollary شرط نتیجه
concluder نتیجه گیرنده
cheating does not prosper تقلب نتیجه
conclusions نتیجه گیری
conclusions انجام نتیجه
wrap up به نتیجه رسیدن
conclusion نتیجه گیری
by product نتیجه فرعی
without result بی نتیجه بیهوده
void result نتیجه بی اعتبار
blind search جیستجوی بی نتیجه
void result نتیجه باطل
to fall to the ground به نتیجه نرسیدن
non sequiturs نتیجه کاذب
corollaries نتیجه فرع
corollary نتیجه فرعی
corollary نتیجه فرع
search result نتیجه جستجو
successes پیروزی نتیجه
to drawa conclusion نتیجه گرفتن
vainly بدون نتیجه
to fall through به نتیجه نرسیدن
to pull a result نتیجه گرفتن
thwart بی نتیجه گذاردن
thwarted بی نتیجه گذاردن
to effectuate a conclusion نتیجه دادن
non sequitur نتیجه کاذب
conclusion انجام نتیجه
call by result فراخوانی با نتیجه
issued نتیجه بحث
issue نتیجه بحث
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com