English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
charactristic velocity مجموع تغییرات سرعت درمسیر یک ماموریت فضایی
Other Matches
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
cm فضایی از حافظه که محل آن به سرعت
orbital injection دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
central فضایی در حافظه که محل آن مستقیماگ و به سرعت توسط CPU قابل آدرس دهی است
aborted عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
residual sum of squares مجموع مجذورات انحرافات مجموع مربعات انحرافات مجموع مجذورات باقیمانده ها
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
space ship کشتی فضایی سفینه فضایی
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
underway درمسیر حرکت
regression sum of squares مجموع مجذورات رگرسیون مجموع مربعات رگرسیون
sum of squares of regression مجموع مربعات رگرسیون مجموع مجذورات رگرسیون
hardest مستقیما درمسیر موردنظر
hard مستقیما درمسیر موردنظر
harder مستقیما درمسیر موردنظر
ess دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
pole sitter راننده نزدیک به نرده داخلی درمسیر
tubing ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
lay to قایق را درمسیر باد اوردن وثابت نگهداشتن
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
counter disengagement حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی
movable dam سدی که قابل انتقال بوده و مغمولا درمسیر سیل قرار می دهند
turbocharger شارژری در موتورهای پیستونی که توسط توربینی درمسیر گازهای خروجی کارمیکند
winner's circle محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
turbosupercharger سوپر شارژی در موتورهای پیستونی که توسط توربینی درمسیر گازهای خروجی کارمیکند
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
indicated airspeed سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
dragged وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drags وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
tachometer اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
rate of flame propagation سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate of pouring سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
stymied قرارگرفتن گوی بازیگر درمسیر گوی حریف روی چمن نرم
stymieing قرارگرفتن گوی بازیگر درمسیر گوی حریف روی چمن نرم
stymies قرارگرفتن گوی بازیگر درمسیر گوی حریف روی چمن نرم
stymie قرارگرفتن گوی بازیگر درمسیر گوی حریف روی چمن نرم
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
accelerate سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerating سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates سرعت دادن سرعت گرفتن
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerated سرعت دادن سرعت گرفتن
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
total مجموع
totals مجموع
summation مجموع
ensembles مجموع
totaled مجموع
totalled مجموع
totalling مجموع
totaling مجموع
ensemble مجموع
lump مجموع
lumped مجموع
lumps مجموع
sum total مجموع
sum مجموع
amount مجموع
sums مجموع
over all مجموع
transonic سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
air plot wind velocity سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
cut off velocity سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
iambus وتد مجموع
anecdotage مجموع حکایات
summated ratings مجموع درجه ها
summation مجموع یابی
sum of squares مجموع مجذورات
totality تمامیت مجموع
sum of squares مجموع مربعات
sum of products مجموع حاصلضرب
triads مجموع سه چیز
triad مجموع سه چیز
tercet مجموع سه چیز
altogether همگی مجموع
totyality جمع مجموع
iamb وتد مجموع
logic sum مجموع منطقی
modulo two sum مجموع به پیمانه دو
pentachord مجموع پنج نت
checksum مجموع مقابلهای
sideways sum مجموع جانبی
rootage مجموع ریشه ها
check sum مجموع مقابلهای
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
imbic دارای وتد مجموع
baronage مجموع بارونها و نجبا
iambic وابسته به وتد مجموع
sum of squares of residual مجموع مربعات باقیمانده
tote جمع کردن مجموع
cordage مجموع طنابهای کشتی
toted جمع کردن مجموع
totes جمع کردن مجموع
sum of the terms of an infinite sequence مجموع یک دنباله [ریاضی]
sewerage مجموع مجرای فاضلاب
toting جمع کردن مجموع
bureaucracy مجموع گماشتگان دولتی
series مجموع یک دنباله [ریاضی]
mass diagram منحنی مجموع بدهها
vocabularies مجموع لغات یک زبان
aggregates مجموع جمع کردن
aggregate مجموع جمع کردن
total search result مجموع نتیجه جستجو
vocabulary مجموع لغات یک زبان
alpine combined مجموع مسابقههای الپاین
bureaucracies مجموع گماشتگان دولتی
fore and aftring مجموع بادبانهای کشتی
commissioning :ماموریت
duty ماموریت
commission :ماموریت
errands ماموریت
errand ماموریت
commissions :ماموریت
assignment ماموریت
assignments ماموریت
missions ماموریت
mission ماموریت
tasks ماموریت
task ماموریت
apostleship ماموریت
variation تغییرات
variations تغییرات
oscilliations تغییرات
transaction code کد تغییرات
rigging مجموع طناب و بادبانهای کشتی
sewarage زهکشی مجموع مجاری فاضلاب
geared مجموع چرخهای دنده دار
gear مجموع چرخهای دنده دار
total deformation مجموع تمام تغییر شکلها
two person zero sum game بازی دو نفره با مجموع صفر
nordic combined مجموع مسابقات اسکی نوردیک
gears مجموع چرخهای دنده دار
matmen مجموع کشتی گیران و داوران
airspeed سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
airspeeds سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
toured سیاحت ماموریت
missions وابسته به ماموریت
appointment quota سهمیه ماموریت
tours سیاحت ماموریت
touring سیاحت ماموریت
mission time مدت ماموریت
political mission ماموریت سیاسی
reinforcing ماموریت تقویتی
permanent oppointment ماموریت دایمی
activity ماموریت عمل
combat duty ماموریت رزمی
commissioned ماموریت دار
mission type متضمن ماموریت
mission type حاوی ماموریت
agencies گماشتگی ماموریت
agency گماشتگی ماموریت
functions ماموریت عمل
functioned ماموریت عمل
function ماموریت عمل
activities ماموریت عمل
abort انصراف از ماموریت
primary mission ماموریت اصلی
fire task ماموریت اتش
staff duty ماموریت ستادی
temporary duty ماموریت موقت
stations محل ماموریت
stationed محل ماموریت
station محل ماموریت
implied task ماموریت استنتاجی
implied mission ماموریت استنتاجی
commissioning ارتکاب ماموریت
commissioning ماموریت امریه
commissioning ماموریت دادن
commission ماموریت امریه
commission ماموریت دادن
commission ارتکاب ماموریت
task unit یگان ماموریت
field duty ماموریت رزمی
fire mission ماموریت اتش
commissions ماموریت دادن
commissions ماموریت امریه
commissions ارتکاب ماموریت
mission objectives هدفهای ماموریت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com