English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
planation مسطح شدن زمین در اثر فرسایش
Other Matches
geologic erosion فرسایش زمین شناسی
campaigning زمین مسطح
flat ground زمین مسطح
campaigned زمین مسطح
campaign زمین مسطح
campaigns زمین مسطح
level land زمین مسطح
plateaus زمین مسطح
plateaux زمین مسطح
plateau زمین مسطح
tableland زمین هموار و مسطح
soliflucation فرسایش خاک یا زمین به وسیله یخ زدن و اب شدن یخ
detritus ذراتی که در نتیجه عمل فرسایش از زمین جدامیشوند
holm زمین مسطح وپست نزدیک رودخانه
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
polygonal soil زمین چند دامنهای که شیبهای ان در اثر فرسایش یخ یا برف تولید شده باشد
attrition rate میزان کاهش توان رزمی نواخت فرسایش سرعت فرسایش
evolute بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
arid erosion فرسایش مناطق خشک فرسایش مناطق کم اب
abrasion فرسایش
abrasions فرسایش
attrition فرسایش
wears فرسایش
wear فرسایش
depletion فرسایش
erosion فرسایش
fraying فرسایش
selective erosion فرسایش انتخابی
internal erosion فرسایش داخلی
scuff خراش فرسایش
erosion فرسایش وسایل
scuffed خراش فرسایش
spark erossion فرسایش الکتریکی
electro erosion فرسایش الکتریکی
scuffing خراش فرسایش
scuffs خراش فرسایش
nuclear corrosion فرسایش هستهای
attrition فرسایش نیروها
pot hole دیگ فرسایش
precession فرسایش لوله
weathering فرسایش در اثرهوا
concrete erosion فرسایش بتن
surface erosion فرسایش سطحی
weathring test ازمایش فرسایش
wind erosion فرسایش بادی
natural erosion فرسایش طبیعی
beach erosion فرسایش ساحلی
sheet washing فرسایش سطحی
sheet washing فرسایش رویی
gully erosion فرسایش خندقی
erodible قابل فرسایش
bioerosion فرسایش زیستی
accelerated erosion فرسایش تشدیدی
natural erosion فرسایش نابهنجار
sever erosion فرسایش نابهنجار
shore erosion فرسایش ساحلی
erosive فرسایش دهنده
soil erosion فرسایش خاک
erodibility قابلیت فرسایش
rill erosion فرسایش شیاری
erosion control جلوگیری از فرسایش
attenuation فرسایش انرژی موج
elutriation شستشو با اب فرسایش انتخابی
electroerosive فرسایش قوس الکتریکی
abrasion of surface فرسایش سطح فرش
electro erosion process فرایند فرسایش الکتریکی
restraints نیروی خستگی یا فرسایش بار
corrosion زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
wears فرسایش خوردگی جنگ افزارها
wear فرسایش خوردگی جنگ افزارها
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
restraint نیروی خستگی یا فرسایش بار
weatherability قابلیت عدم فرسایش در هوا
levelled مسطح
planar مسطح
level مسطح
leveled مسطح
plane مسطح
even مسطح
planed مسطح
planing مسطح
tabulate مسطح
levels مسطح
flattest مسطح
plain مسطح
tabulated مسطح
plainer مسطح
flat مسطح
tabulates مسطح
plainest مسطح
plains مسطح
planes مسطح
flattened مسطح
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
rase مسطح کردن
level مسطح شدن
piggyback واگن مسطح
piggybacks واگن مسطح
flat weld جوش مسطح
map chart نقشه مسطح
plane figure شکل مسطح
flatly بطور مسطح
tabulates مسطح کردن
flat roof بام مسطح
flat pass رخده مسطح
square planar مسطح مربعی
clearings مکان مسطح
clearing مکان مسطح
levels مسطح شدن
levels مسطح کردن
flat arch قوس مسطح
tabulate مسطح کردن
levelled مسطح شدن
levelled مسطح کردن
leveled مسطح کردن
flat pack بسته مسطح
tabulated مسطح کردن
flatbed plotter رسام مسطح
level point نقطه مسطح
planing صاف مسطح
portfolio کانتینر مسطح
planar complex کمپلکس مسطح
planar configuration پیکربندی مسطح
plane wave موج مسطح
plane صاف مسطح
area weight balance ترازوی مسطح
planed صاف مسطح
leveled مسطح شدن
planes صاف مسطح
portfolios کانتینر مسطح
arch flat طاق مسطح
level مسطح کردن
flatbed scanner پویشگر مسطح
flatfoot مسطح شدن کف پا
flatware فروف مسطح
fastness of color عدم تغییر رنگ [در برابر نور، آب و فرسایش]
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
planed سطح تراز مسطح
trigonal planar molcule مولکول مسطح مثلثی
linear polarized light نور قطبیده مسطح
door panel بخش مسطح درب
planing سطح تراز مسطح
plane polarized light نور قطبیده مسطح
flat panel display صفحه نمایش مسطح
tringular planar molecule مولکول سه گوش مسطح
plano convex lens عدسی مسطح- محدب
terraced roof پشت بام مسطح
planisphere جهان نمای مسطح
planes سطح تراز مسطح
plano concave lens عدسی مسطح- مقعر
to level off مسطح شدن [ناحیه ای]
plane سطح تراز مسطح
plain gypsum lath [توفان سنگ و گچ مسطح]
bed plate صفحه فلزی که در کف ابگیرنصب میشود تا از فرسایش جلوگیری کند
anti wear مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
raft دگل قایق مسطح الواری
board تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
boarded تخته یا مقوا ویاهرچیز مسطح
flat bed plotter رسام با بستر تخت مسطح
sinusoidal projection نقشه جهان نمای مسطح
rafts دگل قایق مسطح الواری
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
natural erosion فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
jetties سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
jetty سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
rill erosion این نوع فرسایش دراولین بسترفرسایش یافته بصورت جوی دیده میشود
bolster کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
special degration نابودی ویژه که عبارتست ازوزن خاک فرسایش یافته سالیانه در واحد سطح
bolsters کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
plasma panel display وسیله نمایش مسطح باحبابهای کوچک نئون
platelet جسم مسطح و کوچک بویژه پلاکتهای خونی
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
diaper [نقش های تزئینی روی سطح صاف و مسطح]
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
apron لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
aprons لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com