Total search result: 222 (36 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
accost |
مشتری جلب کردن |
accosted |
مشتری جلب کردن |
accosting |
مشتری جلب کردن |
accosts |
مشتری جلب کردن |
tout |
مشتری جلب کردن |
touted |
مشتری جلب کردن |
touting |
مشتری جلب کردن |
touts |
مشتری جلب کردن |
|
|
Search result with all words |
|
canvass |
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن |
canvass |
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن |
canvassed |
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن |
canvassed |
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن |
canvasses |
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن |
canvasses |
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن |
canvassing |
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن |
canvassing |
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن |
patronised |
نگهداری کردن مشتری شدن |
patronises |
نگهداری کردن مشتری شدن |
patronize |
نگهداری کردن مشتری شدن |
patronized |
نگهداری کردن مشتری شدن |
patronizes |
نگهداری کردن مشتری شدن |
caveatemptor |
اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد |
Other Matches |
|
knocked down |
کالاهایی که بصورت باز به مشتری داده میشود و خود مشتری انرانصب مینماید مانند مبلمان |
charges forward |
هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود |
caveatemptor |
به معنی " بگذار مشتری حذرکند یا بگذار مشتری موافب باشد " |
to t. a cusomer for goods |
کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن |
client side |
داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است |
customers |
مشتری |
purchasers |
مشتری |
customer |
مشتری |
jupiter |
مشتری |
bargainee |
مشتری |
evening star |
مشتری |
custom |
مشتری |
vendee |
مشتری |
purchaser |
مشتری |
buyers |
مشتری |
buyer |
مشتری |
patron |
مشتری |
buyer |
مشتری |
shoppers |
مشتری ها |
purchaser |
مشتری |
shopper |
مشتری |
vendee |
مشتری |
vendees |
مشتری ها |
custom ic |
IC مشتری |
clients |
مشتری |
client |
مشتری |
patrons |
مشتری |
account |
مشتری |
buyers |
مشتری ها |
purchasers |
مشتری ها |
prospecting |
مشتری احتمالی |
Jove |
ستاره مشتری |
prospects |
مشتری احتمالی |
prospect |
مشتری احتمالی |
prospected |
مشتری احتمالی |
John [American E] [prostitute's client] |
مشتری [فاحشه ای] |
habitue |
مشتری مانوس |
chap |
مشتری مرد |
customer service technician |
تکنسین سرویس مشتری |
client server network |
شبکه خدمتگزار- مشتری |
jovian planets |
سیارههای مشتری مانند |
catch phrase of catchline |
شعار جذب مشتری |
shop lifter |
دزد مشتری نما |
patron |
مشتری یا ارباب رجوع |
custom ROM |
مین نیاز مشتری |
charge account |
حساب بدهی مشتری |
patrons |
مشتری یا ارباب رجوع |
custom software |
نرم افزار مشتری |
customer |
نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری |
status enquiry |
پرسش درخصوص وضعیت مشتری |
customers |
نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری |
tramp steamer |
کشتی که به هرمحلی که مشتری بخواهدسفر میکند |
customer |
ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است |
patron-driven acquisition [PDA] [library] |
کسب بر طبق [درخواست] مشتری [کتابخانه] |
deliverable state |
کالاهایی که در وضعیت تحویل به مشتری میباشند |
customers |
ول نیاز ها و سفارشات و درخواستهای مشتری است |
back order |
قسمتی از کالای مشتری که به علتی تحویل نشده |
self selection |
انتخاب کالا توسط مشتری خود گزینی |
asteroids |
سیارات صغارمابین مریخ و مشتری شهاب اسمانی |
custom-built |
آنچه مخصوص یک مشتری ساخته شده است |
asteroid |
سیارات صغارمابین مریخ و مشتری شهاب اسمانی |
customize |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
customised |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
customizing |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
customizes |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
customized |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
customises |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
customising |
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری |
dummies |
محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح |
demo |
قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد |
They have come out with a new gimmick to attract customers . |
کلک جدیدی برای جلب مشتری پیدا کرده اند |
dummy |
محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح |
cash-and-carry |
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد |
tie-ins |
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد |
cash and carry |
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد |
cash-and-carries |
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد |
demonstrations |
قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد |
tie in |
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد |
cost absoption |
هزینهای که در قیمت تولید کالا منظورنمیشود و از مشتری دریافت نمیگردد |
demonstration |
قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد |
tie-in |
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد |
contango |
بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری |
back end server |
کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد |
buyer's option to duble |
خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع |
mid user |
اپراتوری که اطلاعات مربوطه را از پایگاه داده ها دریافت میکند برای مشتری یا کاربر |
marketing |
بررسی روشهای پخش و توزیع کالااز لحظه خروج از کارخانه تا رسیدن به دست مشتری |
duble option |
خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول |
EFTPOS |
ترمینالی در POS که به یک کامپیوتر مرکزی وصل است که پول را مستقیماگ از حساب مشتری به مغازه منتقل میکند |
turnkey system |
سیستم کامل که طبق نیاز مشتری طراحی شده است و آماده استفاده است |
loss leader |
بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد |
ULA |
قطعهای که حاوی تعداد مدار منط قی جدا و دروازه هایی که سپس توسط مشتری وصل می شوند تا تابع مورد نظررا انجام دهند |
fractional T |
روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند |
microsoft |
برنامهای که روی سرور ویندوز NT ماکرو سافت اجرا میشود و توابعی که برای تعویض نرم افزار مشتری در ویندوز به کار می رود |
database |
نرم افزار مدیریت پایگاه داده که روی کامپیوتر سرور شبکه اجرا میشود و در یک سیستم Client / Server استفاده میشود. کاربر با نرم افزار مشتری کار میکند که دادهای که ازنرم افزار سرور بازیابی شده است فرمت میکند و نمایش میدهد |
databases |
نرم افزار مدیریت پایگاه داده که روی کامپیوتر سرور شبکه اجرا میشود و در یک سیستم Client / Server استفاده میشود. کاربر با نرم افزار مشتری کار میکند که دادهای که ازنرم افزار سرور بازیابی شده است فرمت میکند و نمایش میدهد |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
detaching |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
expended |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
expending |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
expends |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
compensates |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |