Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
can of worms
<idiom>
مشکل پیچیده وسردرگم
Other Matches
intricate design
نقش پیچیده، درهم و مشکل
simplest
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simple
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
complexes
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complex
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
advanced
بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
ScanDisk
که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back
<idiom>
مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
cisc
مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
perplexing
پیچیده
wrapped
پیچیده
restiform
پیچیده
revolute
پیچیده
intricate
پیچیده
tangled
پیچیده
tortile
پیچیده
wreathy
پیچیده
muffled
پیچیده
complicated
پیچیده
sophisticate
پیچیده
sigmoid
پیچیده
jigsaw
پیچیده
jigsaws
پیچیده
abstruse
پیچیده
verticillate
پیچیده
crabby
پیچیده
deep
<adj.>
پیچیده
complex
پیچیده
crackly
پیچیده
crimpy
پیچیده
intorted
در هم پیچیده
in a tangle
پیچیده
complex
:پیچیده
gordian
پیچیده
obscurant
پیچیده
implex
پیچیده
involved
پیچیده
complexes
پیچیده
complexes
:پیچیده
metaphsical
پیچیده
indirect
پیچیده
reel
نخ پیچیده بدورقرقره
ballast
فرمولهای پیچیده
writhen
درهم پیچیده
reeled
نخ پیچیده بدورقرقره
reels
نخ پیچیده بدورقرقره
reeling
نخ پیچیده بدورقرقره
complexity
پیچیده شدن
complexities
پیچیده شدن
complicating
پیچیده کردن
complicates
پیچیده کردن
complicate
پیچیده کردن
interlaced
بهم پیچیده
twisted strata
لایههای پیچیده
ravel
چیز در هم پیچیده
perplexed
مبهوت پیچیده
intricately
بطور پیچیده
recondite
عمیق پیچیده
convolute
بهم پیچیده
complicacy
کار پیچیده
curly chip
براده پیچیده
complex multiplet
چندتایی پیچیده
complex system
سیستم پیچیده
convoluted
بهم پیچیده
wound
پیچیده شدن
wounding
پیچیده شدن
involute
پیچیده شدن
roll
چیز پیچیده
rolled
چیز پیچیده
rolls
چیز پیچیده
perplexingly
بطور پیچیده
wounds
پیچیده شدن
complex system
سازگان پیچیده
convolve
بهم پیچیده شدن
crump
پیچیده چین دار
complexly
بطور پیچیده یا مخلوط
unintelligible
پیچیده غیر صریح
entangle
گیرانداختن پیچیده کردن
twisted pair
جفت پیچیده شده
sinistrorsal
چپ پیچ پیچیده از چپ براست
sinistrorse
چپ پیچ پیچیده از چپ براست
the matter is perplexed
مطلب پیچیده است
volute
طومار پیچیده طوماری
microcircuit
مدار مجتمع پیچیده
It is an extremely complicated problem.
مسأله بسیار پیچیده ایست
cisc
کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
twisted pair cable
کابل زوج بهم پیچیده
hassock
کلاله علف درهم پیچیده
hassocks
کلاله علف درهم پیچیده
complex instruction set computer
کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
plexus
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
daedal
دارای هوش اختراع پیچیده
plexiform
شبیه خزههای درهم پیچیده
jigsaws
مشکل
difficult
مشکل
problem
مشکل
scarc ely
مشکل
quandaries
مشکل
quandary
مشکل
jigsaw
مشکل
uphill
مشکل
problems
مشکل
diffusion
روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
baluster-side
[شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
quads
سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
quad
سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
The human brain is a complex organ .
مغز انسان عضو پیچیده یی است
complementary metal oxide semiconductor
طرح مدار پیچیده و روش ساخت
cmos
طراحی مدار پیچیده و روشهای ساخت
flawless
<adj.>
بدون مشکل
immaculate
<adj.>
بدون مشکل
free from error
<adj.>
بدون مشکل
What's the problem?
مشکل کجاست؟
problem identification
بازشناسی مشکل
sound
<adj.>
بدون مشکل
impeccable
<adj.>
بدون مشکل
bisexuals
خنثی مشکل
bisexual
خنثی مشکل
hardly
مشکل بزحمت
faultless
<adj.>
بدون مشکل
knot
مشکل عقده
miminy piminy
مشکل پسند
knots
مشکل عقده
solutions
پاسخ یک مشکل
ills
مشکل سخت
ill-
مشکل سخت
ill
مشکل سخت
description of error
توضیح مشکل
hard
مشکل شدید
harder
مشکل شدید
up the creek
<idiom>
به مشکل برخودن
in a bind
<idiom>
به مشکل افتادن
fastidiousness
مشکل پسندی
error description
توضیح مشکل
fault description
توضیح مشکل
off the hook
<idiom>
دورشدن از مشکل
solution
پاسخ یک مشکل
kick up a fuss
<idiom>
به مشکل بر خوردن
head above water
<idiom>
آشکاری مشکل
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
fun and games
<idiom>
وفیفه مشکل
deep water
<idiom>
مشکل سخت
hardest
مشکل شدید
hard to please
مشکل پسند
finicality
مشکل پسندی
picksome
مشکل پسند
defect description
توضیح مشکل
open sesame
مشکل گشا
exquisite taste
مشکل پسندی
f.in taste
مشکل پسند
feeding problem
مشکل تغذیه
fastidious
مشکل پسند
floorer
سوال مشکل
finically
مشکل پسندانه
in a jam
<idiom>
مشکل داشتن
quadrangle
سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
primitive
برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
stop hit
ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
advanced
برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
quadrangles
سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
problem child
کودک مشکل افرین
catastrophic error
خطا یا مشکل در کل سیستم
mooney problem checklist
مشکل سنج مونی
mystification
مشکل وپیچیده سازی
problem behavior
رفتار مشکل افرین
resource person
فرد مشکل گشا
end
در انتها یا پس از چندین مشکل
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
no picnic
<idiom>
ناخوش آیند ،مشکل
unhandy
مشکل بدست امده
solving
یافتن پاسخ یک مشکل
to put the a. in the helve
مشکل یامعمائی را حل کردن
to resolve a doubt
حل مشکل یاشبهه کردن
in a world of one's own
<idiom>
مشکل عمیق داشتن
ends
در انتها یا پس از چندین مشکل
Gordian knot
مشکل معما مانند
raise eyebrows
<idiom>
ایجاد مشکل و زحمت
solves
یافتن پاسخ یک مشکل
solved
یافتن پاسخ یک مشکل
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
turn tail
<idiom>
فرار از خطر یا مشکل
ended
در انتها یا پس از چندین مشکل
solve
یافتن پاسخ یک مشکل
Gordian knots
مشکل معما مانند
calculation
پاسخ به یک مشکل در ریاضی
coordination
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
DSP
مدار پیچیده مخصوص برای تغییر سیگنالهای دیجیتال
angle-volute
[طومار پیچیده شده در گوشه سرستون یونی و کرنتی]
coordinate
سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
difficult terrain
زمین مشکل برای عبور
i can add rapidly
مشکل مارا زیاد کرد
Problem - solving .
گره گشایی ( رفع مشکل )
matter
مشکل یا مساله قابل بحث
mattered
مشکل یا مساله قابل بحث
it is particularly difficult
بیک طرزمخصوصی مشکل است
mattering
مشکل یا مساله قابل بحث
matters
مشکل یا مساله قابل بحث
last straw
<idiom>
[آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com